۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

دور از تو نيست انديشه‌ام! احمد وحدت‌خواه

شکی نيست که اکثريت ايرانيان، چه در گذشته‌ها و چه در امروز و آينده همواره با عشق به ميهن خود نگريسته‌اند و بهترين‌ها را برای آن و مردم‌اش خواسته و خواهند خواست.. مصيبت‌های ما اما از آن‌جايی آغاز شده‌است که در برهه‌هايی از تاريخ دراز و پرفراز و نشيب کشورمان، مانند روزگار کنونی، اقليتی نااهل و نامأنوس با اين احساسات عميق ملی در ميان ما زيسته و بدتر از آن بر ما فرمانروايی هم کرده‌اند! نقل است که يکی از دوستان مرحوم ناتل خانلری در بستر بيماری و پيش از مرگ سن او را پرسيده بود و استاد جواب داده بود «دوهزار و پانصد سال»!
دانشنامه بريتانيکا ايران و ايرانيان را يکی از معدود کهنسالترين تمدن ها و مردم جهان معرفی ميکند که از ۴۰۰۰ سال پيش بدين سو و عليرغم توفانهای عظيم حوادث تاريخی در سرزمينشان، همواره تداوم خود را تا به امروز حفظ کرده اند.
ويل دورانت نويسنده و مورخ بزرگ در کتاب «تاريخ تمدن» از تمدن ايرانيان به عنوان «نقطه تلاقی همه تمدن های بشری» ياد می کند که «طی هزاران سال جز تمجيد از زيبايی های زندگی و آفرينش هنری» کار ديگری نداشته است. او حتی در يک مقاله پس از سفری تحقيقاتی به ايران در دهه ۴۰ ميلادی ايران را بزرگترين زادگاه شاعران و اديبان درميان همه تمدن ها معرفی می کند که آثار آنها فرهنگ همه اقوام مهاجر و مهاجم بر اين سرزمين را با قدرت منطق و انديشه و کلامشان به زير بال و پر خود گرفته است.
بی جهت نيست که ايرانشناس برجسته ريچارد فرای آشنايی با تمدن ايران را آشنايی با تمدن جهانی خوانده است.
شگفتی آور خواهد بود اگر دريابيم که نه لشگر صدها هزار نفره امپراتوران حاکم بر اين آب و خاک و نه کشورگشايی های آنها، بلکه تنها گستردن سفره ای کوچک در آغاز هر بهاران که روی آن نمادهای اميد و آرزوهای ما ايرانيان برای خوشبختی، صلح، آزادگی و دفاع از ارزشهای انسانی جا بگيرند ضامن بی چون و چرای تداوم اين تمدن و مردم آن در هفت هزار سال گذشته بوده است!
به راستی اين نيروی عظيم و ناپيدای معنوی و پايدار از کجا سرچشمه می گيرد که چنين در بزنگاه های متعدد تاريخی ملتی کهنسال را از پرتگاه های سقوط و نابودی بار ديگر به همبستگی و از خودگذشتگی برای بقای اين آب و خاک و مردم پرغرور آن سوق داده است و می دهد؟
پاسخ کوتاه به اين «معما» همان عشق به ايران و تاريخ و تمدن آن است .
هما گل گلاب دختر مرحوم حسين گل گلاب سراينده سرود تاريخی و ماندگار «ای ايران» در توصيف عشق پدرش به ايران اخيرا درمصاحبه ای گفته است «او ايران را در خاک و گل و گياهش دوست می داشت و غم و اندوه مردمانش غصه و درد او هم بود. از بلندی های البرز به خاک ميهن می نگريست و همه عاشقان می دانند که نگاه بر عشق از فرای بلندی ها چه حسی دارد».
شکی نيست که ميليونها ايرانی، چه در گذشته ها و چه در امروز و آينده با همين ديده به ميهن خود نگريسته اند و بهترين ها را برای آن و مردمش خواسته و خواهند خواست. مصيبت های ما اما از آنجايی آغاز شده است که در برهه هايی از تاريخ دراز و پرفراز و نشيب ميهنمان اقليتی نا اهل و نا مانوس با اين احساسات عميق ملی در ميان ما زيسته و بدتر از آن بر ما فرمانروايی هم کرده اند!
به گذشته های دور نرويم، در همين سی سال اخير تنها چيزی که در ذهن بنيانگزار جمهوری اسلامی و وارثين او نبوده همان عشق به ايران، تاريخ آن و خاک و گل و گياهش بوده است. در عوض، ماحصل «عشق» آنها به سرزمين های اسلامی و اشغالی دمار از روزگار ملت ما در آورده است. هيچ انسانی که کمترين بويی از انسانيت برده باشد منکر مظالمی که هر روزه بر همنوعان او در کشورهای ديگر می رود نيست و از قضا ايرانی ها بيشتر از بسياری ديگر از مليت ها غم و غصه سايرين را هم می خورند. اما فرق است ميان همدردی با ديگران با سرکوب روزمره مردم خود و غارت منابع آنها به اسم کمک به اين «ديگران».
به آن سفره کوچک برگرديم، بار ديگر نوروز را در وجود مشترک خود می يابيم. جشنی جاودانه که بی وقفه و به عنوان تجلی روح ما ايرانيان و موسم تجديد عهد و پيمان با نيکانمان برای تداوم و خوشبختی ايران برگزار می شود. و چه سالی پرعظمت تر و پرشکوه تر از سالی که در پشت سر گذاشتيم، که هر روز و شب آن با بانگ عشق به ايران و آزادی آن به پايان رسيد. باهم به پيشواز سال نو برويم و به پايداری و مقاومت خود تبريک بگوييم که فردا بی شک از آن ماست.
با تقديم شعری به همه ايرانيان و ياد جانباختگان راه آزادی آن.
avahdatkhah@gmail.com


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر