۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

از خمینی تا ندا؛ آغاز و پایان یک انقلاب

ما همه ندائیم؛ کاری از رضا دقتی عکاس ایرانی مقیم پاریس


انتخاب ندا آقا سلطان، مشهورترین چهره جنبش آزادی‌خواهان ایران به عنوان «شخصیت سال ۲۰۰۹»، از سوی نشریه تایمز، چاپ لندن، نشان داد که تحولات سیاسی ایران بعد از انتخابات، علیرغم تلاش‌های گسترده جمهوری اسلامی برای سرپوش نهادن بر آن، همچنان از با اهمیت‌ترین رویدادهای جهان به شمار می‌رود.

سی سال قبل در این ایام، آیت‌الله خمینی به عنوان مرد سال مجله آمریکایی تایم برگزیده شده بود.

ندا آقا سلطان دانشجوی ۲۶ ساله‌ای که همراه با صدها هزار زن و مرد دیگر در اعتراض به نتایج انتخابات ۲۲ خرداد و معرفی محمود احمدی‌نژاد به عنوان برنده، به خیابان رفته بود، روز سی‌ام خرداد ماه با گلوله به قتل رسید.

واپسین دقایق حیات ندا که توسط دوربین یک تلفن همراه ضبط شده بود، ساعتی بعد به یک انفجار خبری تبدیل شد و صدها میلیون نفر را در سراسر جهان حیرت زده ساخت.

بعد از رویداد ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ در نیویورک، تاکنون هیچ واقعه دیگری افکار عمومی را در جهان با چنین سرعت و گستردگی جریحه‌دار نساخته است. در آن روز ندا به یکی از مشهورترین چهره‌های جهانی تبدیل شد و به جنبش سبز اعتباری تازه داد.

رهبران کشورهای بزرگ جهان از جمله اوباما رئیس‌جمهور آمریکا، گوردون براون نخست‌وزیر بریتانیا و نیکلا سرکوزی رئیس‌جمهور فرانسه در ردیف نخستین شخصیت‌هایی قرار داشتند که تأثر خاطر عمیق خود را از مشاهده دقایق پایانی حیات ندا ابراز داشتند.

اوباما که سال پیش مرد سال تایم شد و امسال جایزه صلح نوبل را گرفت، در مراسم دریافت جایزه بدون ذکر نام، ندا را مورد اشاره قرار داد و گفت: «جایزه صلح متعلق به مردم شجاعی است که در سراسر جهان برای حرمت و عدالت به پا خاسته‌اند».

اوباما در توضیح «نمونه تلاش‌های شجاعانه» ادامه داد: «زن جوانی که به تظاهرات خیابانی می‌رود تا چهره به چهره با گلوله و خشونت، در سکوت صدای حق خود را به گوش‌ها برساند».

انتشار سریع و گسترده فیلم آخرین لحظات زندگی ندا با کمک اینترنت، ابعاد متعارف انتشار گزارش در رسانه‌های چاپی و تلویزیون را پشت سر گذاشت و قدرت سیاسی این رسانه جوان بار دیگر به رخ کشید.

غول‌های موسیقی مانند یو-۲ به احترام ندا و جنبش آزادی‌خواهی ایرانیان، کنسرت‌های خود را با رنگ سبز منور کردند و صاحبان اندیشه و قلم هزاران مقاله و مطلب پیرامون جنبش آزادی در ایران نوشتند.

دانشگاه اکسفورد به احترام ندا بورسیه ای را بنام او و برای تحصیل و تحقیق پیرامون آزادی و مردم سالاری تخصیص داد. اقدامی که سفارت جمهوری اسلامی در لندن آن را سیاسی خواند.

ندا قهرمان نبود و به نبرد گلوله و آتش و زور هم نرفته بود. او تنها برای دفاع از آنچه حق خود می‌دانست به خیابان رفته بود ولی از پرداختن بهای آزادی خود نیز آنچنان که اطرافیانش نقل کردند باکی نداشت.

ندا چهره طبیعی زن متحول ایرانی بود. در روزی که به قتل رسید، ندا شلوار جین آبی رنگ بپا داشت که انتخاب خود او بود، و روسری تیره‌ای بر سر به استفاده از آن مقید شده بود.

در ایران، میلیون‌ها دختر و زن جوان دیگر، هر روز مانند ندا، این تضاد مابین انتخاب و اجبار را در مدرسه‌ها، دانشگاه‌ها و کوچه و خیابان تجربه می‌کنند. میلیون‌ها زن جوان ایرانی شاید در قامت ندا تصویر خود را می‌بینند.

بعد از رفتن ندا، حکومت، به هر ترفندی متوسل شد که این نشانه را از جنبش جان گرفته اعتراضی مردم بگیرد. یک روز با بوق و کرنا اعلام شد که قاتل ندا را در غرب کشور دستگیر کرده‌اند، با پیامی از عراق، حال آنکه بسیاری از مردم عباس کارگر جاوید، بسیجی مامور جمهوری اسلامی را که عکس و کارت شناسائی‌اش همه جا پخش است و خودش ناپدید، عامل قتل ندا می‌دانند.

بر این باور آرش حجازی که در صحنه حاضر بود و بعد به منظور فرار از پیگرد به بریتانیا رفت، در یک مستند تلویزیونی صحه گذاشت.

پیش از آن، حکومت خبر نگار بی بی سی، جان لین، را متهم ساخته بود که برای فیلم‌برداری و تحریک مردم صحنه قتل ندا را آماده کرده است. بعد از آن دولت ایران سرویس‌های جاسوسی امریکا و انگلیس را هم به دست داشتن در این قتل متهم ساخت.

بسیجی‌ها برای اثبات این اتهام حتی به برپایی یک تعزیه خیابانی مقابل سفارت بریتانیا در تهران نیز دست زدند، ولی حاصل کار برای حکومت همان بود که افتد و دانی؛ بی‌نتیجه ماندن تبلیغات دولتی و از دست رفتن مشروعیت نظام انقلابی در چشم مردم دنیا.

حتی محمود احمدی‌نژاد مدعی شد که قتل ندا آقا سلطان سناریوی از پیش تنظیم شده‌ای بوده است. سؤال مردم ایران و شاید بقیه دنیا این است که چرا برای اثبات این ادعا تا کنون اقدامی صورت نگرفتن و برای برخورد با رویدادی با این ابعاد جهانی تنها به طرح دعاوی قناعت شده است. بی‌تردید انجام یک تحقیق مستقل و یا معرفی فردی که متهم به قتل او است می‌توانست به این ابهام‌ها خاتمه دهد.

سی سال پیش در چنین روزهایی، آیت‌الله خمینی، رهبر انقلاب ایران، به عنوان مرد سال مجله امریکایی تایم معرفی شده بود. امسال ندا آقا سلطان تولد نسل دیگری را در ایران نوید داده که به انقلاب اسلامی و میراث‌های آن پشت کرده‌اند.

سی سال پیش سقوط پادشاهی ۲۵۰۰ ساله و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بزرگترین رویداد خبری جهان شد. امروز گزارش‌های مربوط به تقلب انتخاباتی، ضایع کردن حقوق بشر و نقض آزادی از سوی دولت انقلابی ایران، خبر روز جهان است. نظیر بسیاری دیگر از نظام‌های انقلابی جهان که به دست فرزندان انقلاب از اصول خود فاصله گرفتند.

در مقایسه با دوام قدرت سیاسی دو انقلاب تاریخی دیگر؛ انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹، که ۱۰ سال بعد به انتها رسید، و انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه که تا سال ۱۹۹۰ ادامه یافت، انقلاب اسلامی ۳۰ سال پس از پیروزی و تصاحب انحصاری قدرت اینک در میانه آن دو قرار گرفته است.

نظام انقلاب اسلامی ایران، امروز در داخل با چالش گسترده مردم روبه‌رو است و در خارج با بحران مشروعیت. امروز بسیاری از ناظران محتاط جهان پایان دوران حکومت انقلاب اسلامی ایران را در سال ۲۰۱۰ نه تنها ممکن که حتی محتمل می‌بینند، انتظاری که سال پیش در این روزها نه معقول می‌نمود و نه ممکن.

وجه مشترک انقلاب‌ها سرعت آنها در رسیدن به قدرت و سرعت بیشتر آنها در از دست دادن قدرت و رسیدن به انتها است و انقلاب اسلامی ایران استثنایی بر این قاعده نیست.

در مورد فرزند مقتول مجری معروف+ عکس

امیر ارشد تاجمیر، فرزند شهین مهین‌فر، گوینده و مجری پیشکسوت رادیو و تلویزیون، یکی از کشته شدگان عاشورای تهران بوده که گفته مي‌شود در اثر تصادف با خودرو در میدان ولیعصر تهران درگذشته است.

پرچم نوشت، هر چند نام آن مرحوم در اطلاعيه‌اي كه اسامي كشته شدگان را بيان مي‌كرد، امير ارشد ذكر شده و سن وي 30 سال عنوان شده بود، اما اين منابع خبري مدعي آن شده‌اند كه سن وي 25 سال و نام دقيق او نيز امير ارشد تاجمير بوده است.
با توجه به لزوم بررسي بيشتر پيكر فرزند كشته شده مجري معروف صدا و سيما در اختيار پز
شكي قانوني بوده و از تحويل جنازه و زمان و مكان دفن او اطلاعي در دست نيست.

گفتني است كه تاكنون نسبت امير ارشدي با مجري معروف سيما تاييد نشده و اين خبر در حد گمانه‌زني‌هاي رسانه‌اي باقي مانده است.

ايرنا از حصر خانگي ميرحسين موسوي و مهدي كروبي خبر داد

خبرگزاري دولتي ايرنا از انتقال ميرحسين موسوي و مهدي كروبي به يكي از شهرك هاي كلارآباد مازندارن توسط اعضا اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات خبر داده است. اين در حاليست كه براساس پي گيريهاي خبرنگار جرس چنين موضوعي تاكنون صحت ندارد و كذب محض است.

بولتن داخلي ويژه خبرگزاري دولتي ايرنا ادعا كرده است : اعضاء اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات پس از جمع بندي شرايط حفاظتي موسوي و كروبي كه به دليل شعله ور شدن آتش خشم مردم تهران از اعمال آن دو از وضعيت قرمز عبور كرده بود ، با هدف حفاظت از جان موسوي و كروبي ، آنان را در يكي از شهركهاي كلارآباد مازندران پناه دادند.

خبرگزاري دولت به نقل از يك منبع آگاه مدعي شده است: در حال حاضر موسوي و كروبي تحت كنترل شديد نيروهاي وزارت اطلاعات و سپاه بوده و در كلارآباد مستقر هستند

حسين كروبي خبر ايرنا را تكذيب كرد

حسين كروبي ، فرزند مهدي كروبي، اخبار منتشره بر خروجي ويژه و همچنين خروجي عادي خبرگزاري دولتي ايرنا را تكذيب كرد.
وي در گفتگو با جرس اعلام كرد كه از صبح تا ساعتي پيش نزد مهدي كروبي بوده و حال ايشان خوب است و ايشان مطلقا از تهران خارج نشده اند.
فرزند مهدي كروبي با بيان اينكه كروبي پشت گرم به اعتماد مردم وخدااست و نيازي به خروج از شهر ندارد، تصريح كرد: كساني بايد در پناه سپاه و اطلاعات از شهر خارج شوند كه دستشان به خون مردم در كهريزك و خيابانها آغشته است.
خبرگزاري دولتي ايرنا در خروجي ويژه خود مدعي شده بود مهدي كروبي و ميرحسين موسوي ، توسط سپاه و وزارت اطلاعات به شهركي در مازندران منتقل شده اند.
اين خبرگزاري سپس در خروجي عادي خود از فرار دو فتنه گر به مازندران خبر داده بود.
حسين كروبي اين شايعات را زائيده ذهن كساني دانست كه چون مي‌دانند به آرزوي خود دست نمي‌يابند مي‌خواهند با انتشار شايعاتي از اين دست حداقل براي دقايقي در قالب خبر به اين آرزو دست پيدا كنند.

فرزند دبير كل حزب اعتماد ملي به سايت پارلمان نيوز نيز گفته است:«كساني از مردم فرار مي‌كنند كه ظلم و جنايت كرده‌اند نه كسي مانند پدرم كه سوابق روشني دارند و امروز آقاي كروبي و موسوي با مردم و مردم مخالف ظلم با آن‌ها هستند.»

وي افزود:«آقاي كروبي مانند روزهاي قبل در تهران هستند و به جد پيگير مسائل روز و مطالبات مردم هستند.»

كروبي خاطر نشان كرد:«انتشار شايعاتي اينچنيني توسط كساني صورت مي‌گيرد كه چون مي‌دانند به اين آرزوي خود دست نمي‌يابند مي‌خواهند با انتشار شايعات دروغي مانند آنچه امروز منتشر كرده‌اند براي دقايقي احساس كنند كه به آرزوي خود رسيده‌اند و احساس سرخوشي كنند.»

خروج موسوي و كروبي از تهران تكذيب شد

خروج ميرحسين موسوي و مهدي كروبي از تهران و انتقال آنها به استان مازندران تكذيب شد.

محمد تقي كروبي، فرزند مهدي كروبي با رد اين خبر، گفت اين دو رهبر مخالف دولت تا چهارشنبه شب در تهران بوده اند.

پيش تر خبرهاي ضد و نقيضي درباره انتقال آقاي كروبي و ميرحسين موسوي به يكي از شهرهاي شمالي و بازداشت خانگي آنها منتشر شده بود.

محمد تقي كروبي در مصاحبه با بي بي سي فارسي گفت پدرش "سفت و محكم" در جاي خود ايستاده و در جهت اصلاح امور تلاش مي كند و آقاي موسوي نيز در تهران است.

محمد تقي كروبي گفت: "هر دو اينها تا امشب (چهارشنبه) در تهران بودند. با آقاي مهندس موسوي تا بعدازظهر تماس داشتيم."

در پي راهپيمايي طرفداران حكومت ايران در روز چهارشنبه، خبرگزاري جمهوري اسلامي از فرار "سران فتنه" به غرب مازندران خبر داد.

رسانه هاي طرفدار حكومت ايران از اصطلاح "سران فتنه" براي اشاره به آقاي موسوي و آقاي كروبي استفاده مي كنند.

خبرگزاري جمهوري اسلامي نوشت: " اين دو فتنه گر شناخته شده هم اينك در غرب مازندران به سر مي برند و گزارش ها از سردرگمي و هراس آنان حكايت مي كند."

همزمان گزارش هايي هم درباره بازداشت خانگي اين دو نفر در كلارآباد مازندران منتشر شده بود.

محمد تقي كروبي با رد اين گزارش ها گفت: "آنها كه دستشان به خون مردم آلوده مي شود در زمان لازم بايد بگريزند... دوستان دولتي ما اين آرزو را به گور خواهند برد كه روزي ببينند كروبي از عرصه مقاومت و تلاش در جهت حقوق ملت جا خالي كند."

پيش تر فاطمه كروبي، همسر مهدي كروبي با ابراز نگراني از امنيت همسر و خانواده اش مسووليت مستقيم خطرات احتمالي را متوجه حكومت ايران دانسته بود.

نماينده مردم شيراز : يزيديان زمان با هلهله و شادي به پايگاه عزاداران حسيني مسجد آتشي‌ها در شيراز با سنگ و چوب حمله كردن

پارلمان‌نيوز: در پي حمله روز گذشته عده‌اي موسوم به لباس شخصي‌ها به مسجد آتشيها، عضو فراكسيون خط امام(ره)مجلس و نماينده مردم شيراز اطلاعيه‌اي صادر كرد.

به گزارش پايگاه خبري فراكسيون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نيوز»، اين اطلاعيه بدين شرح است:

انا لله و انا اليه راجعون

در ماه محرم الحرام و عزاي سرور شهيدان ابا عبدالله الحسين(ع)، يزيديان زمان با هلهله و شادي به پايگاه عزاداران حسيني مسجد آتشيها(قبا) و سنگر مبارزاني مردم شيراز عليه رژيم منحوس پهلوي كه در طي 8 سال جنگ تحميلي با اهداء قريب به يك هزار شهيد جايگاه ويژه و ممتازي را در ايران داشته و دارد با سنگ و چوب هجوم آوردند.

متاسفانه عده‌اي پا را از اين فراتر نهادند و ثابت كردند كه اگر دين ندارند آزاد مرد هم نيستند و به بيت شريف مرجع تقليد، فقيه اهل بيت، حصرت آيت‌الله سيدعلي محمد دستغيب حمله كردند.

اينجانب اين مصيبت بزرگ را به امام عصر(عج)، ارواح طيبيه شهداء، مراجع و روحانيون تسليت مي‌گويم و از عموم مردم، جوانان، طلاب متواضعانه درخواست مي‌كنم با تداوم صبر و آرامش هرگونه توطئه را در نطفه خفه نمايند.

سيداحمدرضا دستغيب
نماينده مردم شيراز در مجلس شوراي اسلامي

حکومت شاه هم تظاهرات خودجوش مردمی علیه اغتشاشگران برگزار کرده بود!(روزنامه اطلاعات/21 فروردین1357)


بی مقدمه به اصل موضوع می پردازم : پس از تظاهرات ضد حکومتی مردم تبریز در 29 بهمن 1356 ، که به کشته و زخمی شدن تعدادی از مردم انجامید ، حکومت شاه دست به نوعی فرار رو به جلو زد . معترضین را اغتشاشگران آمده از آن سوی مرزها خواند و تصمیم بر برگزاری مراسمی باشکوه گرفت تا نشان دهد مردم تبریز همچنان با تمام وجود به اعلیحضرت و نظام سلطنتی معتقدند و از آنچه اغتشاشگران اجنبی ساخته می خواندند ، خود را مبرا می دانند . جمشید آموزگار به همراه هیات دولت به تبریز رفت تا در مراسم 20 فروردین 1357 شرکت کند . اجازه دهید بخشی از مقدمه ی خبر را به نقل از روزنامه ی اطلاعات در آن روز بخوانیم : « مردم غیور آذربایجان شرقی دیروز با تشکیل یکی از بزرگترین اجتماعات تاریخی خود در شهر تبریز ، بار

دیگر علاقه و دلبستگی قلبی خود را نسبت به سه اصل مقدس نظام شاهنشاهی ، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت ابراز داشتند و نشان دادند که تحریکات گروه معدودی اخلالگر و مزدور بیگانه ، نمی تواند در ایمان و اعتقاد راسخ آنها ، کوچکترین خللی وارد سازد . بامداد دیروز ، میدان « قیام تبریز » ، خطه ی مردخیزی که در تاریخ پرشکوه کشورمان جایگاهی برگزیده دارد ، شاهد یکی از پرشکوهترین و عظیم ترین اجتماعات تاریخی مردم غیور و میهن پرست تبریز بود که در آن همه ی طبقات و گروه های اجتماعی شرکت جسته بودند . در ساعت 11 و 45 دقیقه ، آقای جمشید آموزگار نخست وزیر و دبیرکل حزب رستاخیز ملت ایران به همراه وزیران – قائم مقام های حزبی و معاونان دبیرکل – نمایندگان مردم آذربایجان شرقی در دو مجلس سنا و شورای ملی ، در میان ابراز احساسات پرشور نسبت به شاهنشاه آریامهر و خاندان سلطنت ، به میدان « قیام تبریز » آمدند و در جایگاه مخصوصی که برای آنها تدارک شده بود ، قرار گرفتند »
نحوه ی تنظیم خبر ، ما را به یاد خبرهایی می اندازد که این روزها صداوسیما و کیهان از حضور میلیونی مردم برای مقابله با اغتشاشگران وابسته به بیگانه ارائه می کنند . آن روز بهاری 1357 نیز ، حکومت شاه 400 هزار نفر را در تبریز به خیابانها آورد ، آن هم تبریزی که حدود 600 هزار نفر جمعیت بیشتر نداشت . اما این اجتماع عظیم چند ماه بعد چه شد ؟ آیا آنها که آن روز در حضور جمشید آموزگار و ارتشبد شفقت فریاد «جاوید شاه» سرداده بودند ، بر سر آن میثاق خود ماندند ، یا آنکه همه چیز نمایش دولت مستعجلی بود که برای مشروع نشان دادن خود ، به بسیج نیرو دست زده بود ؟ براستی این چهارصد هزار نفر را در ماههای بعد چه شد ؟!
این پرسشی است که صداوسیما و روزنامه هایی چون کیهان باید از خودشان بپرسند ، که آیا گمان نمی برند تاریخ در حال تکرار است ؟ یا می پندارند که برای آنها تاریخ جوری دیگر رقم زده خواهد شد و ارفاقی در حق آنان صورت خواهد پذیرفت ؟! این بریده ی روزنامه ی تاریخی ، می تواند در هنگامه ی کنونی بسیار راهگشا و تامل برانگیز باشد ، چه آنکه تصویر حکومتی را در پیش چشمانمان بازمی نماید که مخالفان پرشمارش را عده ی معدودی اغتشاشگر از خارج آمده دانست و پایدار نماند . آیا آنان که امروز نیز چنین می کنند ، از تاریخ نمی خواهند بیاموزند ؟ حکومت شاه آن روز 400 هزار نفر را در تبریز جمع کرد ، اما برجای نماند . از این روی بر سر اینکه امروز طرفداران حاکمیت دهها هزار نفر بودند یا صدها هزار نفر ، چانه نباید زد ؛ بازی با اعداد و ارقام ،ما را در فراسوی تاریخ ایمن نخواهد گرداند

۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

فرق من و تو

مرگ بر موسوی میگویی در حالیکه دوربین ها رو به تو است برای پخش مستقیم از کانال سراسری . من مرگ بر دیکتاتور میگویم در حالیکه باتوم ها رو به من است . تو را با اتوبوس می آورند و برای من خیابان ها را میبندند . تو را مردم مینامند و من را فتنه گر . تو امنیت شغلیت تامین شده و من نگران امنیت جانیم هستم . در میان شما پرچم و پوستر پخش میشود و در میان ما اشک آور و گاز فلفل . این است فرق من و تو

نحوه به خاکسپاری سید علی موسوی حبیبی

از دیروز وحید از طرف بیت آقا مسئول شد با همکاری بچه های اطلاعات سپاه قضیه خاکسپاری خواهرزاده موسوی ر ا فیصله دهند. ساعت 2:30 نیمه شب توسط یک تیم از بچه های اطلاعات سپاه به خانواده شهید موسوی اطلاع داده شد که خاکسپاری بایستی فردا صبح زود انجام شود و فقط فامیل نزدیک حق حضور در مراسم تشییع را دارند. به پدر شهید اخطار داده شد چنانچه غیر از فامیل نزدیک، در مراسم خاکسپاری حاضر شوند، عواقب آن به عهده موسوی و فامیل اوست.
از صبح زود مخابرات هماهنگ با بچه های اطلاعات سپاه موبایل های منطقه بهشت زهرا را قطع کردند تا امکان خبر شدن مردم وجود نداشته باشد. به محافظین مهندس از اطلاعات سپاه دستور داده شد، مهندس موسوی را در آخرین لحظه برای نماز بیاورند. حدود 200 نفر از فامیل دور و نزدیک موسوی جمع شده بودند. تعدادی مرد و زن به ظاهر عزادار هم از بچه های اطلاعات سپاه وارد فامیل عزادار شدند تا جمعیت را از داخل کنترل کنند.
ساعت 8:30 پیکر شهید را آوردند و نیم ساعت اجازه عزاداری به خانواده داده شد، بعد پیکر سید علی موسوی را به غسالخانه بردند. تقریبا یک پادگان لباس شخصی و نیروی انتظامی و گارد ضد شورش دور فامیل چیده بودند.
در غسالخانه به سرعت شهید را شستشو دادند و فامیل را به محوطه پشت غسالخانه بردند تا بتوانند نماز بخوانند.
در این لحظه میرحسین را آوردند. یک گروه 15 نفره از دور و نزدیک از تک تک فامیل عزادار عکس و فیلم برداشتند. موقع نماز دوربین ها روی میرحسین زوم کردند و تمام نماز را فیلم برداری کردند.
دستور داده بودند فامیل حق برداشتن عکس ندارند و دوربین دو نفر از فامیل توقیف شد. و چند زن جیغ زدند "ای خدا نمی گذارند عکس نمازمان را بگیریم. در کربلا هم اینطور نبود." ماموران درون جمعیت هیس هیس کردند.
موقع نماز کارمندان یونیفورم پوش غسالخانه و کارمندان اداری بهشت زهرا از اتاق هایشان بیرون آمده بودند و با احترام و اشتیاق به مهندس نگاه می کردند.
بعد از نماز فقط شعار لا اله الله داده شد. یک شهید دیگر را هم آورده بودند. تعدادی از مردم که بی خبر سر خاک اقوام خود بودند با دیدن مهندس موسوی که جلوی جمعیت حرکت می کرد به سمت موسوی دویدند و پشت سر او راه افتادند تا سر خاک رسیدیم جمعیت سه برابر شد.
موقع خواندن زیارت عاشورا وقتی نوبت به لعن معاویه و یزید رسید آمین ها و گریه ها بلند تر شد به خصوص وقتی که به جمله "امتاً قتلتک و امتاً ظلمتک و امتاً سمعت و راضیاً به" رسید. (گروهی که تو را کشتند و گروهی که به تو ظلم کردند و گروهی که شنیدند و راضی بودند....) چون بیشتر فامیل ترک بودند یکی از فامیل دو بیت شعر از حیدر بابا خواند که همه با شنیدن آن زار می زدند، من معنی آن را نفهمیدم چون ترکی نمی دانم اما از چشم های مهندس گوله گوله اشک می آمد. ماموران و بچه های درون جمعیت ساکت بودند اما مراقب همه بودند. در بیرون بهشت زهرا و یک گوشه دورتر گارد ویژه آماده باش بود. نیروی انتظامی رفتار متفاوتی نسبت به لباس شخصی ها داشت. شهید سید علی موسوی حبیبی در قطعه 9 ردیف 34 قبر 39 دفن شد. فامیل از میرحسین می پرسیدند: "کی مراسم می گیرند؟" مهندس موسوی گفت: "خون شهید ما از بقیه شهدا رنگین تر نیست. هر وقت همه شهدا را پس گرفتیم یک مراسم جمعی می گیریم."
بعد جمعیت را متفرق کردند و مهندس موسوی و خانم رهنورد به سر مزار خواهر رهنورد رفتند و از آن جا به خانه برگشتند.
از دیروز شایعه دستگیری مهندس موسوی و رهنورد را به همه گفته اند پخش کنیم. علت آن ترساندن سبزهاست و سنجش عکس العمل مردم برای چنان روزی.

گزارش از مامور سبزی در بیت رهبری
9 دی 1388

اطلاعیه محسن سازگارا و محسن مخملباف

مردم سبز ایران
1- شما در عاشورای امسال جهان را متقاعد کردید که جنبش سبز ماندنی است و حکومت استبداد رفتنی است.
مطبوعات ورسانه های دنیا و بیانیه دولت های جهانی سراسر ستایشگر شجاعت و استقامت شما شده اند و از رفتنی بودن استبداد خامنه ای سخن می گویند. روس ها اعلام می کنند که ما پشت حکومت ایران نبوده ایم تا آبروی خود را برای آینده حفظ کنند. چینی ها اعلام می کنند که ساعت دموکراسی در ایران سریعتر از ساعت ساخت بمب اتم حرکت می کند.

آمریکائیهایی که می گفتند مسائله ما بمب اتم است و امور داخلی ایران به ما مربوط نیست، با صدای بلند اعلام می کنند بدون رعایت منافع دموکراتیک ایرانیان هر معامله ای با حکومت فعلی بی فایده است و تمام اروپا یکپارچه سرکوب عاشورا را محکوم و حکومت را به عقب نشینی در مقابل خواست شما دعوت می کنند.
درود بر شما مردمی که سیاست خارجی ملی تان را در کف خیابان های سرخ از خون تان با حرکت آرام سبزتان تعیین کردید.
2- خامنه ای که در روز عاشورا حداقل 38 نفر را شهید کرده است، خود دستور ربودن پیکر شهدا را صادر کرده است تا تعداد شهدا معلوم نشود و مردم ایران امکان تشییع با شکوه 38 شهید را نداشته باشند.
خامنه ای آخرین نیروی خود را بسیج کرده است تا امروز 4شنبه با اتوبوس ها از شهرها و روستاهای دوردست با پرداخت پول برای تهران سیاهی لشگر جمع کنند و با قرآن بر سر نیزه کردن و فریب مردم، یزید بودن خود را پنهان کند. غافل از آن که این بار در نقش معاویه ظاهر می شود.
برای بی اثر کردن توطئه های کودتاچیان، تمامی رهبران جنبش از مردم می خواهند آرامش و خونسردی خود را حفظ کنند و روز چهارشنبه 9 دی ماه برای ادامه تظاهرات به خیابان ها نیایند تا یکبار دیگر معلوم شود خامنه ای و طرفداران آدم کش و متجاوز او چقدر اندکند.
3- چنانچه خامنه ای پیکر 38 شهید عاشورا را برای تشییع به ملت پس ندهد؛ مردم ایران پنج شنبه ساعت 3 بعد از ظهر در تمامی شهرها با حضور در خیابان ها مراسم تشییع سمبلیک شهدا را برگزار خواهند کرد، باشد که تسلی خاطر خانواده شهدا شود. (محل راه پیمایی ها همان مسیرهای عاشوراست. چنانچه با نیروهای سرکوبگر مواجه شویم با تغییر مسیر در نقاط مختلف شهر، حرکت آرام و بدون خشونت خود را ادامه می دهیم.)
4- دانشجویان دانشگاه ها مکررا درخواست کرده اند برای اعتراض به دستگیری های گسترده از روز شنبه 12 دی ماه به دانشگاه ها بروند اما به عنوان اعتراض سر کلاس های درس و جلسه امتحان حاضر نشوند و از مردم خواسته اند در صورت دستگیری موسوی و کروبی و خاتمی سراسر کشور به اعتصاب دانشجویان بپیوندند.
ضمن اطلاع رسانی و قدر دانی از حرکت هوشمندانه دانشجویان، از مردم ایران درخواست می شود تا برای مرحله اعتصابات گسترده علیه حکومت کودتا آماده شوند.


چهارشنبه 9 دی ماه 1388
محسن سازگارا
محسن مخملباف

آقای باهنر ! آقای لاریجانی ! احمدی مقدم ! ما را از چه می ترسانید ؟

از دیروز سگهای درنده و دیوانه خامنه ای , این قاتل باالفطره , به پارس کردن پرداخته اند .

دیروز سگهای خامنه ای از درب مجلس بیرون آمدند و چیزهایی را که لیاقت خودشان داشت ,

به جنبش سبز و مردم ازاده ایران نسبت دادند . لاریجانی با آن صدای انکرالاصوات و باهنر

با آن دندانهای ناشی ازتریاکهای مصرفی به تهدید مردم پرداختند .

آنها اشد مجازات را برای آزادیخواهانی که اغتشاشگر می خواندند , از قوه قضاییه درخواست

کردند . اشد مجازات یعنی اعدام . این کثافتهای به لجن کشیده خامنه ای بدون اینکه از پروژه

عاشورایی که توسط خود حکومت کلید زده شد , نامی ببرند , بدون اینکه بگویند که پرچم ها

و ساختمانها توسط اراذل و اوباش بسیج و لباس شخصی به آتش کشیده شد و بدون اینکه نامی

از جنایتکاران انتظامی و بقیه که مردم را به شهادت رساندند بیاورند , شمشیر را در دستان

ناپاک خود گرفته و یک طرفه به قاضی رفتند . هم حکم صادر کردند و هم آن احکام را اجرایی

نمودند . چه زیباست که خود گویی و خود خندی .

احمدی مقدم نیز که تمام جنایتهای عاشورا را از بیخ عرب شد . خود مردم خودشان را زخمی

کردند و بعد هم کشوندند ! پاترولی که خواهرزاده موسوی را به شهادت رساند , اصلا دزدی

بوده و خوروی پلیس که از روی مردم رد شده است نیز سرقتی بوده است و اصلا کی گفته که

چنین چیزی بوده است .

این همه جرم و جنایت و این همه وقاحت در طول تاریخ از کسی دیده نشده است .

آقایان چپاولگر و جیره خوار رهبر جنایتکار

شما باز تهدیدهای جدید را شروع کرده اید و اکنون نیز خبر دارم که در " میدان انقلاب "

پایگاهی درست کرده اید که امضا جمع نمایید و درخواست دستگیری سران " جنبش سبز "

و حتی اعدام آنها را بکنید . می دانم که جنایتکاران بی شعور خود را می خواهید عازم دفتر

کار " میر حسین " کنید و خلاصه کارهایی را انجام دهید که هواداران موسولینی و هیتلر

در زمان به قدرت رسیدن انجام می دادند .

فکر می کنید که از سیاهی رنگی بالاتر هست ؟ ما مردم رنج کشیده زیر سلطه یک مشت

آخوند جنایتکار را از چه می ترسانید ؟ هر چه تهدیدهایتان بیشتر می شود , هول و هراس

در وجود نجستان بیشتر و بیشتر می شود . می خواستید ببینید که " رادان " بعد از آن حرفها

در تلویزیون احتیاجی به تعویض لباس پیدا کرده است یا خیر بعد به تهدیدهایتان ادامه دهید !

مردم را از چه می خواهید بترسانید ؟

انصار حزب‌الله دانشگاه آزاد مشهد را به خاک و خون کشید

به گزارش خبرنامه امیرکبیر در پی برگزاری مراسم عزاداری سوم شهدای عاشورا توسط دانشجویان دانشگاه آزاد مشهد، در حوالی ساعت ۱ بعدظهر چندین اتوبوس حامل نیروهای انصار و بسیج وارد محوطه دانشگاه شده و بیش از ۵۰۰ تن را پیاده کردند. این افراد مسلح به چاقو و قمه به سمت دانشجویان حمله کردند که در پی آن بیش از ۸ دانشجو به بیمارستان منتقل شدند.

بنابرگزارش ها یکی از اساتید دانشگاه آزاد مشهد نیز با ضربه چاقو نیروهای حامی ولایت مجروح شده و یکی از دانشجویان دختر نیز به دلیل ضربه چوب به شدت از ناحیه سر آسیب دیده است.

این افراد غیردانشجو بدون هیچ گونه ممانعتی و به شکلی سازماندهی شده وارد دانشگاه شده و دانشجویان را که در مقابل دانشکده معماری تجمع کرده بودند به صورت وحشیانه ای مورد ضرب و شتم قرار دادند.

دانشجویان دانشگاه آزاد مشهد امروز به مناسبت سوم شهدای روز عاشورا تجمع سکوت برگزار کرده و سرکوب مردم را محکوم کردند.

گرچه دانشجویان دانشگاه آزاد مشهد برنامه گرامیداشت شهدای روز عاشورا را «تجمع سکوت» اعلام کرده بوده و هیچ گونه شعاری سرندادند اما با حمله نیروهای انصار و بسیج با چوب، قمه و اسپری فلفل مواجه شدند.

به گفته شاهدان عینی همزمان نیروی انتظامی خیابان های منتهی به دانشگاه را مسدود و با گاز اشک آور مردم و دانشجویان را پراکنده کردند.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر نیروهای انصار دانشجویان را به بیرون دانشگاه منتقل کرده و نیروهای امنیتی آنان را بازداشت می کردند.

از تعداد دقیق بازداشت شده گان اطلاع در دست نیست ولی بنابر گزارش ها بیش از ۷۰ نفر از دانشجویان و مردم بازداشت و به کلانتری قاسم آباد منتقل شدند.

در پی این حمله وحشیانه نیروهای انصار با چاقو و زنجیر و قمه، کلاس‌های درس این دانشگاه تعطیل شده است.

بن‌بست خامنه‌ای

تظاهرات میلیونی مردم در روز عاشورا در تهران و شهرهای دیگر کشور، و سرکوب خونین آن به وسیله عوامل دولتی، نقطه عطفی در تحولات جاری ایران بشمار خواهد رفت. برای بسیاری از مردم، وقایع این روز یادآور راه‌پیمایی بزرگی بود که در عاشورای سال ۱۳۵۷ در تهران پیش آمد. ولی آن چه که در روز یکشنبه این هفته رخ داد شباهت چندانی با آن راه‌پیمایی مشهور نداشت، و بلکه بیشتر به واقعه دیگری می‌مانست که مدتی پیش از آن در ۱۷ شهریور آن سال در میدان ژاله (بعدا، شهدا) اتفاق افتاده بود. در آن روز نیز تظاهرات مردم به صورت فجیعی به خاک و خون کشیده شد. آن واقعه، اما، نقطه عطفی در انقلاب سال ۵۷ بشمار می‌رود واقعه‌ای که حرکت اعتراضی مردم علیه رژیم شاه را به نقطه‌ی غیرقابل بازگشت رساند و بیش از هر واقعه دیگری سرنوشت انقلاب ایران را رقم زد.

در طول یک سال و چند ماه جریان انقلاب سال ۵۷ که تظاهرات اعتراضی علیه رژیم شاه صورت می‌گرفت وقایع چشمگیر متعددی رخ داده بود که هر یک در گسترش اعتراضات بعدی و افزایش خشم عمومی تأثیر می‌گذاشت. رژیم شاه در ابتدا اهمیت چندانی به این اعتراضات نمی‌داد، ولی به تدریج شاهد گسترش آن‌ها شده بود و به همان نسبت کاربرد قهر را افزایش می‌داد. افزایش این اعتراضات برای نیروهای امنیتی و سرکوب رژیم مسئله چندانی ایجاد نمی‌کرد و به خصوص دامنه اعتراضات به حدی نبود که رژیم شاه برای موجودیت خود احساس خطر کند. این وضع به تدریج تغییر کرد. از یک سو تظاهرات گسترش بیشتری می‌یافت و شعارهای مردم تندتر می‌شد و از سوی دیگر نیروهای سرکوب بر شدت خشونت خود افزودند تا آن‌جا که در ۱۷ شهریور به بزرگترین خشونت خود دست زدند و ده‌ها کشته و زخمی بر جای گذاشتند.

تا مقطع ۱۷ شهریور، هنوز برای رژیم این امکان وجود داشت که با اتخاذ سیاستی از در آشتی با مردم درآید و دست کم با دادن امتیازهایی به روحانیت از شدت مخالفت آنان با خود بکاهد. ولی رژیم مغرور شاه که هنوز از دامنه نارضایتی مردم ارزیابی درستی نداشت حاضر نبود کمترین تغییری در سیاست خود بدهد. در ۱۷ شهریور این ورق برگشت. از یک سو، تظاهرات وسعت بی‌سابقه‌ای یافته بود و مردم به قدرت خود پی برده بودند و از سوی دیگر شدت سرکوب و خشونت راه‌های آشتی مردم با حاکمیت را بسته بود. حرکت انقلابی مردم به نقطه‌ای رسیده بود که دیگر راه بازگشت نداشت. این حرکت نه قابل سرکوب بود و نه می‌شد با امتیازهای کوچک و فرعی از حدت و شدت آن کاست. مردم به جایی رسیده بودند که به چیزی کمتر از رفتن رژیم شاه رضایت نمی‌دادند.

در واقع ظاهرا درک همین واقعیت بود که باعث شد شاه پس از ۱۷ شهریور تغییر سیاست دهد و سعی کند از در آشتی با مردم درآید. تغییرات متعدد و پیاپی در دولت و تلاش برای ارتباط با بخش‌هایی از روحانیت و ارضای آنان در همین راستا صورت می‌گرفت. تقویم رسمی کشور که دو سال پیشتر به تقویم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی تغییر کرده بود مجددا به سال‌شمار هجری باز گشت. بسیاری از مقامات حاکم از سمت‌های خود عزل شدند و برخی به زندان افتادند. و سر انجام شاه اعلام کرد که «صدای انقلاب» مردم ایران را شنیده است و آماده است که تغییراتی دموکراتیک در کشور بدهد. این همه اما تأثیری در کاهش تب انقلاب نکرد و بلکه هر عقب‌نشینی شاه با پیش‌رفت بیشتر حرکت انقلاب مواجه گردید تا در فاصله پنج ماه پس از ۱۷ شهریور به سرنگونی رژیم شاه انجامید. ۱۷ شهریور نقطه عطفی بود که راه‌های آشتی مردم با حکومت را برای همیشه بست.

امتیازاتی که پس از ۱۷ شهریور رژیم شاه به مردم و یا روحانیت می‌داد شاید اگر پیش از آن مقطع داده شده بود مؤثر می‌بود. خبط رژیم شاه همانند بسیاری از دیکتاتورهای دیگری که شاهد زوال حکومت خود بوده‌اند در این بود که بسیار دیر به فکر آشتی با مردم کشور خود افتاد. او در حدود یک سال تا ۱۷ شهریور فرصت داشت که سر چشمه نارضایتی مردم را با بیل بگیرد و نگذارد که این آب به موج روان و خروشانی منجر شود که گذشتن از آن با پیل هم میسر نباشد. او نه تنها به این کار تن نداد و بلکه با سرکوب هرچه بیشتر مردم که در ۱۷ شهریور ۵۷ به اوج رسید راه هرگونه حل مسالمت آمیز بحران را بست. پس از ۱۷ شهریور او البته می‌توانست هم‌چنان به خشونت ادامه دهد و از کشته پشته بسازد، ولی چنین سیاستی به سختی می‌توانست او را از سقوط نجات دهد و به احتمال زیاد تنها هزینه‌های آن را بالاتر می‌برد. از سوی دیگر، سیاست آشتی‌جویی شاه اگر زودتر به کار افتاده بود احیانا می‌توانست مؤثر باشد، ولی پس از ۱۷ شهریور خونین دیگر کاربردی نداشت.

آن چه که در روز یکشنبه ۶ دی (روز عاشورا) اتفاق افتاد شباهت‌های زیادی به ۱۷ شهریور سال ۵۷ داشت. در این روز، مردم ضربه دیده از خشونت‌های چند ماه گذشته با شجاعت و عزم راسخ‌تری به صورت میلیونی به خیابان‌ها ریختند تا مخالفت خود را با حاکمیت کشور فریاد بزنند. این اعتراض به صورت وحشتناکی به خاک و خون کشیده شد و ده‌ها کشته و مجروح بر جای گذاشت. مردم در این روز رادیکال‌ترین شعارها را علیه شخص علی خامنه‌ای سر دادند و تردیدی در مخالفت خود با نظام حاکم باقی نگذاشتند. اگر پریروز مردم برای تجدید انتخابات ریاست جمهوری به خیابان‌ها ریخته بودند و دیروز علیه احمدی‌نژاد و دولت او شعار می‌دادند، امروز دیگر هر دو فراموش شده بود و بلکه نظام ولایت فقیه هدف مشترک معترضان بود. گسترش اعتراضات و شعارهای معترضان تردیدی باقی نمی‌گذاشت که حرکت مردم علیه نظام حاکم به نقطه بدون بازگشت رسیده است ‌- و سرکوب خشن تظاهرات این آشتی‌ناپذیری را هرچه بیشتر تثبیت کرد.

این که حاکمیت از این نقطه به بعد چه سیاستی را در برابر این جنبش عظیم مردمی اتخاذ کند قابل پیش بینی نیست. شواهد حاکی از آن است که اعمال خشونت هنوز محور اصلی برخورد حاکمیت با مردم معترض است. موج دستگیری‌های پس از این واقعه وتهدیدهایی که از سوی ارگان‌ها و بلندگوهای مختلف حکومتی مطرح شده حکایت از آن دارد که سرکوب‌های شدیدتری تدارک دیده شده است. البته لحن پیام‌ها و اطلاعیه‌ها حاکی است که در درون حکومت اختلاف شدیدی بر سر کیفیت و شدت سرکوب جریان دارد. از یک سو، تندروان حکومتی (که حسین شریعتمداری سردبیر کیهان سخنگوی نارسمی آنان است) بر قلع و قمع شدید جنبش سبز و از جمله «سران فتنه» یعنی آقایان خاتمی، کروبی و موسوی اصرار می‌ورزند، و از سوی دیگر عناصر «خردگرا»ی حکومتی مانند علی لاریجانی به دنبال آن هستند که این افراد را از جنبش سبز جدا کنند و با به انزوا کشاندن ساختارشکنان اینان را مورد تعقیب و سرکوب قرار دهند.

البته کسانی هم هنوز داخل حکومت هستند که راه‌های مصالحه‌آمیز را تبلیغ می‌کنند و از حاکمیت می‌خواهند به نحوی بحران موجود را حل و فصل کند. ولی با آن چه که در روز عاشورا اتفاق افتاد به نظر می‌رسد که دوران حل مسالمت‌آمیز بحران گذشته است. علی خامنه‌ای چنان سرنوشت خود را در چند ماه گذشته با احمدی‌نژاد پیوند زده که به سختی می‌توان ادامه حضور او را در یک مصالحه ملی تصور کرد. شعارهای روز عاشورا (و هفته پیشتر از آن در مراسم تشییع جنازه آیت الله منتظری) باید برای خود او نیز روشن کرده باشد که دیگر حضور او برای مردم ایران پذیرفتنی نیست. او اگر کمترین شعور سیاسی از خود نشان می‌داد و در برابر اعتراضات اولیه به نتیجه اعلام شده انتخابات از احمدی‌نژاد فاصله می‌گرفت و مثلا به برگزاری دور دوم انتخابات تن می‌داد شانسی برای ادامه حیات خود در حکومت داشت. ولی امروز، و به خصوص پس از عاشورای 6 دی این کار دیگر خیلی دیر شده است.

تظاهرات ۶ دی نشان داد که اولا جنبش سبز به رغم سرکوب‌های خشن حکومت به لحاظ کمی و کیفی به صورت بی‌سابقه‌ای گسترش یافته است؛ ثانیا خواست اصلی مردم در نفی ولایت فقیه خلاصه شده و تردیدی در این مورد باقی نمانده است؛ و ثالثا حاکمیت با سرکوب‌های پیاپی خود راه‌های آشتی و حل مسالمت‌آمیز بحران سیاسی موجود را بسته است. خامنه‌ای اکنون در یک بن بست قرار گرفته است. اگر به اعمال خشونت ادامه دهد نتیجه‌ای جز افزایش نفرت مردم نخواهد گرفت چیزی که ممکن است در نهایت به حد انفجار برسد و او و بساط حکومتش را با هم بر باد دهد. اگر از راه مسالمت درآید با افزایش مطالبات مردم روبرو خواهد شد مطالباتی که تحقق آن‌ها تنها با نفی او از حکومت تحقق‌پذیر است. در تصویرهای منتشر شده از تظاهرات روز عاشورا تابلوی نام یک کوچه دیده می‌شود که کنده شده است. بر تابلو می‌خوانیم «بن بست خامنه‌ای». این تابلو به بهترین صورت نمادین وضعیت فعلی خامنه‌ای را به نمایش می‌گذارد.

۱۷ شهریور ۵۷ با وسعت تظاهرات، با شدت شعارها علیه رژیم شاه، و با سرکوب خونین مردم به وسیله نیروهای رژیم نقطه عطفی در تحولات انقلابی سال ۵۷ بود . گفته شده است که در آن موقع، شاه در یکی از بالگردهایی که بر فراز تظاهرات پرواز می‌کردند از نزدیک شدت نفرت مردم از شخص خود را دیده بود. شاید دیدن همین واقعیت او را واداشت که پس از آن از در آشتی با مردم درآید، کاری که البته دیر شده بود. در روز یکشنبه این هفته نیز بالگردهایی بر سر تظاهرکنندگان در تهران پرواز می‌کردند. آیا ممکن است علی خامنه‌ای در یکی از این بالگردها شاهد موج عظیم نفرت مردم از خود بوده باشد؟ در این صورت، او چه سیاستی را در مدت کوتاه باقی مانده از عمر خود در حاکمیت اتخاذ خواهد کرد؟