۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

اخراج كارگران كارخانه آزمايش, بدنبال ورشكستگي آن

يكي از كارگران كارخانه آزمايش به خبرنگارآژانس ايران خبر گفت : از مدتي قبل بدليل ورشكستگي كارخانه, پرسنل اين كارخانه كه حدود 1700 نفر بوده اند را رفته رفته اخراج كردند در حال حاضر 120 كارگر باقي مانده است كه قصد دارند اين نفرات را هم هر چه سريعتر بازنشسته كنند چون توان پرداخت حقوق همين نفرات باقي مانده را هم ندارند, بسياري از نفرات را هم بازخريد كرده اند.
پرسنل اخراجي ميگفتند حقوق و حتي عيدي سال گذشته مان را دريافت نكرده ايم و هيچ كار يا شغلي هم وجود ندارد. بسياري از نفراتي كه اخراج شدند به كارهاي متفرقه رو آورده اند و خيلي از آنها هم اكنون بيكار هستند.

کروبی: نترسيد! به خيابان برويد! اشپيگل‌آنلاين، برگردان از الاهه بقراط

اين دولت تا می‌تواند به نارضايتی مردم دامن می‌زند. به همين دليل مردم با وجود همه نگرانی‌ها، در تاريخ اعلام شده بر ضد سياست خارجی تهاجمی و سياست اقتصادی فلاکت‌بار اعتراض خواهند کرد. من از اين‌که باز هم قربانی خواهيم داد متأسفم. شما نمی‌توانيد تصور کنيد که من تا چه اندازه از اين بابت متأثرم. ولی آخر چه کار کنيم؟ تسليم شويم؟ نه! اگر ما از مردم بخواهيم که در خانه بمانند، در اين صورت به شدت مأيوس خواهند شد. مردم می‌خواهند که ما به آن‌ها دل و جرأت بدهيم و بگوييم: نترسيد! به خيابان برويد!
اين گفتگويی است که مجله اشپيگل در گزارش شماره ۲۶ آوريل زير عنوان «جمهوری وحشت» به آن اشاره کرده بود و روز ۲۸ آوريل در سايت اين مجله، اشپيگل آنلاين، منتشر شد. ترجمه متن کامل اين گفتگو در اختيار علاقمندان قرار می‌گيرد. اشپيگل آنلاين در مقدمه می‌نويسد: «رژيم ايران وی را زير نظر دارد ليکن مهدی کروبی، اين روحانی اصلاحات، هراسی به دل راه نمی‌دهد. رهبر برجسته اپوزيسيون در گفتگو با اشپيگل آنلاين درباره شکنجه و تجاوز در زندان‌ها و هم چنين اعتراضات جديد به مناسبت سالگرد تقلب در نتيجه انتخابات سخن می‌گويد.»
اشپيگل: آقای کروبی، در برابر خانه شما دو نگهبان ايستاده‌اند. آيا رژيم شما را در خانه حبس کرده است؟
کروبی:
من اينطور نمی‌گويم چرا که اجازه دارم از خانه بيرون بروم. ولی آنها حزب من «اعتماد ملی» را ممنوع کرده و دفترم را بستند و روزنامه‌ای را نيز که به همين نام منتشر می‌کردم، توقيف کردند. پليس مرتب دور و بر من می‌پلکد. هر کس می‌خواهد مرا ملاقات کند، از نماينده مجلس و روشنفکران تا دوستانم، همه مشخصات‌شان ثبت شده و بازجويی می‌شوند و بايد حساب کارشان را بکنند.
اشپيگل: آيا فعاليت‌های شما از سوی وزارت اطلاعات کنترل می‌شود؟
کروبی:
در زبان فارسی يک مثال زيبا هست: ديوار موش دارد، موش هم گوش دارد. بنابراين ديوار هم می‌شنود. بعلاوه، رژيم چهارده به اصطلاح محافظ برای من گذاشته و گفته به اين دليل است که اينها مرا «در برابر تروريست‌ها محافظت کنند». ولی وظيفه اصلی اين افراد اين است که اطلاعات جمع کنند. وقتی مدتی پيش به من حمله شد، اين محافظان هيچ کار برای حفظ من نکردند. توصيه می‌کنم اگر روزی من کشته شدم، اول از همه اين را بررسی کنيد که مبادا قاتل از همين محافظان دور و بر من باشد!
اشپيگل: با وجود فشارهای شديد در چند ماه گذشته، شما هنوز شوخ طبعی خودتان را حفظ کرده‌ايد.
کروبی:
آيا بايد بگذارم مخالفانم مرا فرسوده کنند؟ نه! من در دوران شاه زندانی بودم. با امام خمينی برای اين انقلاب مبارزه کردم. اين حکومت فرزند من است و تا زمانی که زنده هستم نمی گذارم از من بگيرند.
جوانترين پسرم را خيلی اذيت کردند
اشپيگل: بسياری از افراد به دليل هراسی که دارند، نمی‌توانند فشار رژيم را مانند شما تحمل کنند.
کروبی:
بله، روی مردم خيلی فشار هست و می‌ترسند. مردم می‌دانند نيروهای انتظامی و شبه نظامی به ادای کدام تکليف بر ضد آنان موظف شده‌اند. مردم می‌دانند اگر مخالفت کنند چه بلايی بر سرشان خواهد آمد: شغل و مقام‌شان را از دست می‌دهند، آينده‌شان از دست می‌رود. ضرب و شتم و دستگيری و بازجويی و چيزهايی بدتر در انتظارشان است. به همين دليل است که اين قدر همه چيز آرام شده است.
اشپيگل: آيا بر سر اين حرفتان که مخالفان زندانی تا حد مرگ شکنجه شدند، می‌مانيد؟
کروبی:
البته من خودم شاهد اين اعمال نبودم اما به منابعی که اين اطلاعات را به من رسانده‌اند، اعتماد دارم. من از چهار مورد مرگ خبر دارم که بر اثر شکنجه بوده است.
اشپيگل: رژيم که اينقدر ادعای فضيلت می‌کند بيش از همه از اين ادعای شما خشمگين شده که گفتيد زندانيان مورد تجاوز قرار گرفتند.
کروبی:
من پنج مورد را می‌دانم: سه زن و دو مرد که به آنها تجاوز شده است. هر تهديدی هم بکنند من روی حرف خودم می‌مانم. به همين خاطر در نماز جمعه به سوی من حمله کردند. ولی آيا بايد به اين دليل از چيزی که می‌دانم، برگردم؟
اشپيگل: رويدادهای درون زندان‌ها آدم را با وحشت به ياد دوران بد محمدرضا شاه پهلوی می‌اندازد.
کروبی:
دو تفاوت بين اين دو دوران وجود دارد: يکی اينکه در دوران شاه «کارشناسان» روی قاعده شکنجه می‌کردند. امروز اما اينطور نيست و اين موارد شامل خلاف‌ها و رفتار بيمارگونه افرادی می‌شود که خارج از دستور رؤسای خود عمل کرده‌اند. ديگر اينکه، در دوران شاه، بر خلاف امروز، دست کم می‌شد آشکارا برای قربانيان به سوگواری نشست. اين کار روح مردم را تسکين می‌بخشيد.
اشپيگل: آيا می‌ترسيد از اينکه خودتان نيز قربانی اين شکنجه‌گران شويد؟
کروبی:
خير، برای اينکه ما نظام شکنجه‌گران نداريم. تازه، من شاگرد امام خمينی هستم که سه چيز شعارش بود: استقامت، شرافت و مبارزه.
اشپيگل: بسياری از همکاران شما را مدتهاست دستگير کرده‌اند. آيا منتظر موقع مناسب برای دستگيری شما نيستند؟
کروبی:
اينقدر آدم دستگير کرده‌اند که من نمی‌توانم تعدادشان را بگويم. فکر می‌کنم پنجاه تن از همکاران مرا برده‌اند که مهمترين آنها مدير وبلاگ من بود. جوانترين پسرم را که سی و هفت سال دارد به شدت اذيت کردند.
تحريم به مردم فشار می‌آورد
اشپيگل: آيا حسين موسوی، نخست‌وزير پيشين که مانند شما در برابر محمود احمدی‌نژاد در انتخابات ۱۲ ژوئن سال گذشته شرکت کرد و خيلی‌ها بر اين باورند که وی پيروز واقعی انتخابات بوده است، جانب شما را دارد؟
کروبی:
ما هنوز با هم تماس تنگاتنگ داريم، به همديگر می‌نويسيم و تلفن می‌زنيم. برای گفتگوی‌های مهم همديگر را دست کم يک بار در ماه ملاقات می‌کنيم. مشاوران ما يکديگر را ملاقات می‌کنند. موسوی و من برای يک هدف مشترک فعاليت می‌کنيم: ما يک نظام ديگر نمی‌خواهيم چرا که قانون اساسی ما آزادی عقيده و دمکراسی راتضمين می‌کند. ما می‌خواهيم که اين حقوق تحقق پيدا کند.
اشپيگل: از جنبش اصلاحات اما هيچ خبری نيست.
کروبی:
خيابان‌ها آرام شده است. ولی اشتباه نکنيد. تفکر اصلاح هر روز بيش از روز پيش گسترش پيدا می‌کند. مردم فقط منتظر يک جرقه‌اند.
اشپيگل: و شما اين جرقه را خواهيد زد؟
کروبی:
ما به مناسبت سالگرد فراخوان بزرگمان در روز ۱۵ ژوئن (۲۵ خرداد) که طی آن تقريبا سه ميليون نفر عليه تقلب در نتيجه انتخابات تظاهرات کردند، يک فراخوان جديد برای يک گردهمايی مسالمت‌آميز می‌دهيم و برای کسب مجوز اقدام کرده‌ايم.
اشپيگل: رژيم از ترس يک تظاهرات قدرت‌نمايانه از سوی جنبش شما، برگزاری تظاهرات را ممنوع اعلام کرده است و مطمئنا اين ممنوعيت را در آن روز هم لغو نخواهد کرد.
کروبی:
مهم اين است که ما مردم را به ادامه تظاهرات بدون خشونت ولی با تمام قوا تشويق کنيم.
اشپيگل: پس خونريزی تازه‌ای برنامه‌ريزی شده است.
کروبی:
اين دولت تا می‌تواند به نارضايتی مردم دامن می‌زند. به همين دليل مردم در تاريخ اعلام شده با وجود همه نگرانی‌ها، بر ضد سياست خارجی تهاجمی و سياست اقتصادی فلاکت‌بار اعتراض خواهند کرد. من از اينکه باز هم قربانی خواهيم داد متأسفم. شما نمی‌توانيد تصور کنيد که من تا چه اندازه از اين بابت متأثرم. ولی آخر چه کار کنيم؟ تسليم شويم؟ نه! اگر ما از مردم بخواهيم که در خانه بمانند، در اين صورت به شدت مأيوس خواهند شد. مردم می‌خواهند که ما به آنها دل و جرأت بدهيم و بگوييم: نترسيد! به خيابان برويد!
اشپيگل: مگر نفوذ شما و موسوی در جنبش چقدر است؟
کروبی:
آنچه اتفاق افتاد، پيامد نارضايتی‌های انباشته شده بود. تظاهرکنندگان به فراخوان ما برای آزادی پاسخ می‌دهند و آنچه را مطالبه می‌کنند که حق‌شان است.
احمدی‌نژاد برای مردم ما يک مصيبت است
اشپيگل: ولی علاوه بر اين، مطالبات ديگری نيز مطرح می‌شوند، مثلا نظام بايد برانداخته شود و يا آيت‌الله علی خامنه‌ای رهبر انقلاب بايد استعفا دهد.
کروبی:
افراد کمی هستند که تا اين حد جلو می‌روند. اکثريت بزرگی می‌گويد که ما يک بار انقلاب کرديم و همان برايمان بس است. ما نمی‌خواهيم يک راه کاملا جديد برويم بلکه می‌خواهيم همان را که هست اصلاح کنيم.
اشپيگل: ظاهرا شورای امنيت سازمان ملل به زودی قطعنامه جديدی را با تحريم‌های شديدتر تصويب خواهد کرد تا رژيم را به عقب‌نشينی در مسئله اتمی وا دارد. آيا اين قطعنامه مورد تأييد شماست؟
کروبی:
به هيچ وجه. تحريم يک فشار ديگر بر مردم ماست. اگر خارج می‌خواهد به ما کمک کند، بهتر است برای اجرای حقوق بشر فشار بياورد. ولی راستش ما اصلا به خارج احتياج نداريم. ما ياد گرفتيم که روی پاهای خودمان بايستيم.
اشپيگل: آيا اصلا لازم است جهان با اين رييس جمهوری گفتگو کند؟
کروبی:
اين آدم يک مصيبت برای مردم است. ولی به هر حال در اين مقام قرار گرفته و نمی‌توان او را ناديده گرفت.
اشپيگل: شما احمدی‌نژاد را به عنوان رييس جمهوری قبول داريد؟
کروبی:
خير. در نتيجه انتخابات تقلب شد. ولی او در اين مقام قرار گرفته و به همين دليل مسئوليت دارد و بايد پاسخگوی اتفاقاتی باشد که روی می‌دهد.
اشپيگل: رهبر انقلاب صحت آن انتخابات را تأييد کرد. کسی که در رياست جمهوری احمدی‌نژاد ترديد می‌کند، رهبری خامنه‌ای را به پرسش می‌کشد.
کروبی:
شما هر طور که دلتان می‌خواهد تفسير کنيد. من ميل ندارم درباره رهبر انقلاب چيزی بگويم.
اشپيگل: فکر می‌کنيد رهبری کوتاه بيايد؟
کروبی:
من فکر نمی‌کنم احمدی‌نژاد دوره چهار ساله‌اش را به پايان برساند. او هر روز يک بحران تازه درست می‌کند. حتی اين مجلس محافظه‌کار هم با او مسئله دارد. نه، وضعيت نمی‌تواند اينطور ادامه پيدا کند.
اشپيگل: آيا هنوز به اينکه حکومت دينی آينده‌ای داشته باشد اعتقاد داريد؟
کروبی: بله، اما نه حکومت دينی دکتر احمدی‌نژاد. در حکومت دينی من همه آدمها آزادند و دولت توسط مردم انتخاب می‌شود.

کارگران ايران: سرخ يا سبز؟ حميد فرخنده

کارگران و ساير اقشار کم‌درآمد جامعه ايران کم‌کم درمی‌يابند، نه برای شکافتن سقف فلک که برای مرمت شکاف سقف خانه خود، نه برای درانداختن طرحی نو که برای کاهش آلام زندگی روزانه، نه برای آزادی بشريت که برای حق تشکيل سنديکا، نه برای ساختن بهشتی موهوم در ناکجاآباد که برای کمک به عادلانه‌تر‌شدن زندگی خود و اهالی علی‌آباد و حسين‌آباد لازم است به ميدان آيند
hamid_farkhondeh@hotmail.com
اگر سرخ رنگ ماندگار طبقه کارگر است، راه ماندگار شدن دست آوردهای مبارزات عدالت جويانه کارگران و تهی دستان اما قطعا سرخ نيست. در ايران مسافران پرشمار راه سبز اميد در توقف گاههای بين راه، پيوستن کارگران و ساير اقشار کم درآمد به کاروان خويش را انتظار می کشند. کاروان سبزی که روش و منش اش تثبيت رهبری طبقه ای بر طبقه ديگر نيست و در به مقصد رسيدنش همه سهيم اند. نگاه مطالبه محور دارد و گرفتار ديدگاه لنينی تسخير قدرت دولتی نيست.
سفره تهی يا بهره اندک کارگران عليرغم آنکه آنها با کد يمين و عرق جبين نقش اساسی در توليد ثروتهای اجتماعی و گردش چرخ های جوامع انسانی دارند، طی دو قرن گذشته بسياری از متفکران و روشنفکران را بدان واداشت تا منشاء تدوين آرا و افکاری شوند که قرار بود "حق را به حقدار" برساند. مانيفست ها نوشته شد، سرود پيکار آخرين تدوين گشت و رهايی انسان از اسارت جامعه طبقاتی بشارت داده شد. زيبايی رهايی طبقه کارگر از مصائب دنيای سرمايه داری و تصور افسونگر جهانی برابر، دهه ها بر قلب و روح بخش بزرگی از عدالت جويان، آزادی خواهان و دردمندان سراسر جهان حاکم بود. احزاب انقلابی مدافع طبقه کارگر بوجود آمدند و سياستمدارانی که وعده تحقق تئوری های نظريه پردازان کمونيسم و برافتادن نظام طبقاتی دادند. استراتژی ها نوشته شدند، تاکتيک ها تدوين گشتند و راه سرخ انقلاب در بخشی از کشورهای جهان پيموده شد. بنام طبقه کارگر وعده سوسياليسم و بهشت کمونيسم داده شد، اما به کام روشنفکران و مسئولان بلندپايه حزبی و دولتی، که اغلب نيز برخاسته از طبقه متوسط بودند، بتدريج جهنم ساخته شد. کارگران تنها تملک خويش، زنجير هايشان را از دست دادند اما صاحب زنجير چند رشته ای سوسياليسم شدند که نه تنها بنوعی ديگر بر پايشان بود که اينبار بر سرشان نيز می کوبيد. دولت های سرخ بنام انقلاب و طبقه کارگر سکه زدند، سکه هائی که در بازار قدرت و ايدئولوژی خرج شد و جام زحمتکشان مانند هميشه خالی ماند.

تحت نام حکومت طبقه کارگر تنها خون ها ريخته نشد يا گولاگ ها برپا نگشت. انسان هايی ايدئولوژی زده که بنام سعادت بشر و ساختمان جامعه ای برابر شروع کرده بودند، سر از تلاش برای تغيير طبيعت انسان درآوردند و تا آستانه طرازنوين کردنش پيش رفتند. انسان اما نهايتا خود را از سلطه مدعيان رهايی و سعادت اش، آزاد کرد.
قصه پرغصه کارگران و زحمتکشان ايرانی نيز کم و بيش تکرار حکايت دردناک برادارن جهانی خويش بوده است. از دوران مشروطه تاکنون، سازمان ها و احزاب متعددی برای دفاع از منافع طبقه کارگر و کشاورزان به ميدان آمدند، نيت خير و همت والای بهترين فرزندان اين آب و خاک موتور محرک فعاليت اين نيروهای سياسی بود. ره دشوار بود و قربانيان بيشمار، نتيجه اما اندک.
در سال ۵۷ بتدريج که رنگ اسلامی انقلاب غليظ تر شد، نام ها و نشانه ها نيز عوض شدند. واژه های مستضعفان، مستکبران و طاغوتيان اگر بجای تهيدستان، ثروتمندان و ستمکاران نشستند، کوخ نشينان اما نه تنها کاخ نشين نشدند که سقف خانه گلی شان نيز ترک برداشت. کارگران، بويژه کارگران صنعت نفت در آخرين ماههای انقلاب به کمک ديگر اقشار مردم آمدند و با اعتصابات طولانی و بستن شيرهای صادرات نفت نقش بسيار مهمی در شکستن کمر نظام سلطنتی داشتند.

در سال های دهه ۵۰ شمسی، گفتمان چپ و انقلابی، گفتمان مسلط در ميان نيروهای سياسی و روشنفکران ايرانی بود. طبقه متوسط شرمگين از خاستگاه خرده بورژوازی خويش تلاش داشت هم در شکل هم در فکر به رنگ طبقه کارگر درآيد. می خواستند هرچه سريعتر خصلت های خرده بورژوازی خود را که پيرايه های ناشايسته طبقه مردد بشمار می آوردند از خود دور کنند و آن را با عادات و فرهنگ پرولتری جايگزين سازند تا بدين وسيله هرچه بيشتر سزاوار همراهی يا رهبری طبقه کارگر شوند. کسانی که خود بخاطر موقعيت برتر طبقاتی از فرصت ها و امکانات بيشتری برخوردار بودند، به دانشگاهها و ساير مراکز آموزش عالی راه يافته و فرصت انديشه ورزی داشتند، رهايی خود و طبقه خويش را تحت رهبری طبقه کارگر که بيشتر در تلاش معاش برای خود و خانواده اش بود، انجام شدنی می دانستند.
نسل جوان ايران بويژه در اين يک سالی که از عمر جنبش سبز می گذرد نشان داده از تجارب تلخ پدران خود و نسل های پيشين درس های لازم را گرفته است. از آرمانگرايی های بی سرانجام و چپ روی نسل های گذشته فاصله گرفته است. درعين حال مواظب است دچار افراط و تفريط نشود. به همان ميزان که خود را از زندان کلی گويی و ايدئولوژی رهانيده به تکثرگرايی، عدالت جويی، گسترش جامعه مدنی و دمکراسی خواهی روی آورده است.
کارگران ايران هرچند هنوز آنچنان که انتظار می رود به جنبش سبز نپيوسته اند، اما اينجا و آنجا در اعتصابات، اعتراضات و فعاليت های صنفی خود نشان داده اند که آنها نيز پيگيری تحولات ملموس در زندگی خويش را به کلی گويی های آرمانگرايانه ترجيح می دهند.
گرد و خاک پوپوليسم در حال فروکشی است. کارگران و ساير اقشار کم درآمد جامعه ايران کم کم درمی يابند نه برای شکافتن سقف فلک که برای مرمت شکاف سقف خانه خود، نه برای درانداختن طرحی نو که برای کاهش آلام زندگی روزانه، نه برای آزادی بشريت که برای حق تشکيل سنديکا، نه برای ساختن بهشتی موهوم در ناکجاآباد که برای کمک به عادلانه تر شدن زندگی خود و اهالی علی آباد و حسين آباد لازم است به ميدان آيند.
آنها نيز که شايد هنوز اميدوار وعده های پوپوليستی رئيس دولت کنونی هستند بتدريج درمی يابند بجای انتظار از دولت احمدی نژاد تا نفت بر سر سفره هايشان آورد يا سودای پاره شدن زنجيرهای شان، برای دريافت حقوق های پرداخت نشده خود و همکارانشان و برای بريده نشدن زبان منصور اسانلو وارد عرصه مبارزات سياسی شوند. در اين ميان نقش روشنگرانه فعالين جنبش سبز بسيار مهم است. نه جنبش سبز بدون حضور کارگران و ديگر اقشار محروم جامعه ايران يا قوميت ها در صفوف خود توان پيروزی دارد و نه گروههای نامبرده به تنهايی می توانند حاکميت را به پذيرش خواست های صنفی، فرهنگی و قومی خويش وادارند. دست يابی به اهداف ملی که جنبش سبز پرچم آن را برافراشته است به آگاهی و مشارکت ملی نياز دارد.
اگر بسياری از نيروهای چپ، هم در طيف سکولارها و هم در ميان مذهبی ها از گفتمان انقلابی فاصله گرفته اند و راه اصلاحات و مبارزات بی خشونت را دنبال می کنند در اين ميان در طيف چپ هستند هنوز نيروهايی راديکال که بنام طبقه کارگر از انقلاب می گويند و از آنجا که رهبری جنبش سبز با نيروهای طرفدار اصلاحات است يا چون جنبش کارگری هنوز نقش مهمی در جنبش سبز ندارد، با اين جنبش برخورد سردی دارند يا اينکه به ديده شک و ترديد به آن می نگرند.
اين نيروهای راديکال عمدتا در خارج از کشور ساکن هستند و مانند ديگر نيروهای سياسی که سياست سرکوب حکومت اجازه حضور در صحنه سياسی کشور به آنها نداده است، مشخص نيست وزن اجتماعی واقعی آنها در چه حد و ميزانی هست. آنها اغلب از دريچه تنگ ايدئولوژی چپ به دنيا می نگرند. شايد از اين رو که طبقه کارگر و جريانهای مارکسيستی را دارای رسالت تاريخی و انقلابی می دانند، مجهز به يقين کاذبی هستند که اغلب باعث شده ارزيابی های غيرواقعی از پايگاه اجتماعی خود و نيروها و امکاناتی که برای پيشبرد سياست های خويش در اختيار دارند، داشته باشند.
اما چنانکه مهندس موسوی بارها در بيانيه ها، مصاحبه های و از جمله در سخنان اخير خود در ديدار با جمعی از ايثارگران تاکيد کرده است، جنبش سبز بايد تماس بيشتر و نزديکتری با کارگران، روستائيان و اقشار محروم کشور داشته باشد. فعالين جنبش سبز بايد با روشنگری آنها را قانع سازند که راه سبز، راه آنان نيز هست. که سياست های اقتصادی صدقه ای دولت راه حل مشکلات آنها و خانواده هايشان نيست. می بايست برای اقشاری که بخاطر سانسور، عدم دسترسی به اينترنت، غوغای پوپوليسيم يا مسافرتهای استانی محمود احمدی نژاد و حاشيه های نمايشی آن نتوانسته اند صدا و پيام جنبش سبز را بشنوند، از اهداف خود و از درد مشترک بگويند.
رهبران جنبش سبز نيز می توانند همانطور که تاکنون گام هايی جهت شکستن مرزهای خودی و غيرخودی برداشته اند، به خواست های جنبش کارگری ايران و مطالبات قومی عنايت بيشتری داشته باشند. و در آستانه ۱۱ ارديبهشت روز جهانی کارگر شنيدن خبر حضور مهندس موسوی يا ديگر رهبران جنبش سبز در خانه منصور اسانلو رئيس زندانی سنديکای رانندگان شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، می تواند خبری نويد بخش باشد.

خارجی‌شدن دولت؟ ابوالحسن بنی‌صدر

قدرت نسبت به حق خارجی است. چرا که از ويژگی‌های حق يکی اين‌ است که از زور خالی است و قدرت جز زور نيست. از اين رو، هر دولتی به نسبتی که قدرت‌مدار است، نسبت به جامعه خارجی است. دولتی بر محور ولايت مطلقه فقيه، به‌طور کامل خارجی است. زيرا، بنا بر اين که قدرت مطلق است، در تضاد کامل با ولايت جمهور مردم است
پرسشها از ايرانيان و پاسخها از ابوالحسن بنی صدر
پرسش اول در باره خارجی شدن دولت:
با سلام
آقای بنی صدر فرموده اند: هرچه نيازهای دولتی، خارجی تر باشد استقلالش کمتر است. از آنجا که رشته ايشان اقتصاد است بحث تجارت و مزيت نسبی که موجب اضافه رفاه اقتصاد يک کشور می شود در اين رابطه چگونه ارزيابی می شود؟. مگر نه اينکه توليد همه کالاها توسط يک کشور به صرفه نيست و نياز به واردات همواره وجود دارد؟. آيا اين واردات ممکن است کشور را وابسته به کشورهای خاصی کند.؟ آيا اين نقض استقلال است؟
محمد ۸/۱/۸۹
❊ پاسخ پرسش اول:
در باره خارجی شدن دولت و اقتصاد و فرهنگ، فراوان نوشته ام. پرسش هموطن گرامی اين فرصت را می دهد که از ديد رابطه قدرت با حق، در خارجی شدن دولت و اقتصاد، تأمل کنيم:
۱ – قدرت نسبت به حق خارجی است. چراکه از ويژگی های حق يکی اينست که از زورخالی است و قدرت جز زور نيست. از اين رو، هر دولتی به نسبتی که قدرتمدار است، نسبت به جامعه خارجی است. دولتی بر محور ولايت مطلقه فقيه، بطور کامل خارجی است. زيرا، بنا بر اين که قدرت مطلق است، در تضاد کامل با ولايت جمهور مردم است. رابطه ای که با مردم برقرار می کند، رابطه مطاع و مطيع است. اين خارجی شدن را که اينک کامل شده است، واقعيت ها نيز گزارش می کنند:
۱.۱- تکرار کنم که در حال حاضر، ميان دولت با ملت ايران، هيچ حقی از حقوق انسان و حقوق ملی که دولت را با ملت در ارتباط و اتصال قرار دهد، برجا نمانده است. رابط دولت با ملت زور است. دولتی که بدين سان بطور کامل خارجی گشته است، کوشيد «حق دستيابی به تکنولوﮊی اتمی» را وسيله ارتباط با جامعه ملی کند. اما بدين خاطر که از اين «حق» تنها در ايجاد و تشديد بحران در روابط خارجی، سود جسته است، در تضاد با استقلال و بنا بر اين با حقوق ملی مردم ايران قرار گرفته است. در حقيقت، آنچه را حق ملی می خواند هم از ملت صاحب حق پنهان است و هم مايه ايجاد بحرانی که از اثرهای همه روزه اش، گريز نيروهای محرکه (سرمايه ها و استعدادها و...) از کشور است.
۱.۲ – رﮊيم خارجی است، زيرا در تضاد با حقوق ملی است و با قدرتهای خارجی اشتراک منافع دارد. زيرا سياست خارجی رﮊيم ترجمان حقوق ملی نيست. بيانگر «مصالح نظام» است. نه تنها امريکا محور سياست داخلی و خارجی رﮊيم است، بلکه رﮊيم با کشورهای منطقه و دنيا روابط سياسی و اقتصادی و نظامی برقرار می کند که در تضاد با حقوق ملی هستند اما با «مصالح نظام» بمعنای تحت ولايت مطلقه فقيه مافياهای نظامی – مالی نگاه داشتن مردم کشور، سازگار هستند.
۱.۳ – اما بعد اقتصادی خارجی شدن دولت را نسبت به جامعه ملی، شفاف تر می نماياند: بودجه دولت برداشتی از توليد يک اقتصاد توليد محور نيست. بلکه ترکيبی از فروش ثروت کشور (نفت و گاز و...) و قرضه ها و کسری ها است. به سخن ديگر، بودجه دولت نه از اقتصاد داخلی که از اقتصاد خارجی خريدار نفت، تأمين می شود. جريان خارجی شدن دولت، از آن رو که اقتصاد توليد محور را ويران و آن را با اقتصاد مصرف محور جانشين می کند، از دوران پهلوی بدين سو، جريان وابسته شدن مردم در معيشت خود به فعاليت اقتصادی دولت و اين فعاليت به اقتصاد مسلط را تحميل کرده است. خطر آن وجود دارد که اين جريان بازگشت ناپذير شود و تا نشستن مردم بر خاک سياه فقر، ادامه پيدا کند. تضاد فعاليت اقتصادی دولت با حقوق اقتصادی انسان و حقوق اقتصادی ملت، قطعی است. زيرا دولت نه تنها بدين خاطر که بودجه خود را از فعاليت اقتصاد بيگانه دارد، عامل صدور ثروتها و فقر روز افزون کشور و مردم است، بلکه بيشتر بدين خاطر که نيروهای محرکه را يا صادر و يا تخريب می کند و در ويران سازی ايران، دستيار اقتصاد مسلط است، با ملت بيگانه و عامل قدرت خارجی بر ضد ملت است. کمی دورتر به تخريب نيروهای محرکه باز می گردم.
۱.۴ - هر دولتی به نسبتی که قدرتمدار و نسبت به جامعه، خارجی می شود، ضد فرهنگ و عامل عقيم شدن فرهنگ نيز می گردد. در ايران پهلوی ها، آنها ضد فرهنگ و عامل عقيم شدن فرهنگ بودند. چرا که «تمدن بزرگ» را غربی کردن ايران می انگاشتند. رﮊيم ولايت مطلقه فقيه دائم از «هجمه فرهنگی» سخن می گويد و می ترساند و آن را دست آويز خشونت گستری و انديشه ستيزی و ابتکار و ابداع و خلق می کند. اما در واقع، در خدمت جانشين فرهنگ کردن ضد فرهنگ زور و خشونت و عامل عقيم شدن فرهنگ است:
 هنر را که بيرون رفتن و بردن از مدار ممکن به فراخنای ناممکن و گشودن فضاهای باز بر روی استعدادهای انسان است، در وسيله ای برای فعل پذير کردن جامعه، ناچيز کرده است. موسيقی و سينما و نقاشی و ادبيات رسمی نه هنر که ضد هنر گشته اند. و چون هنر بيرون رفتن و بردن از مدار ممکن، به يمن ابتکار و ابداع و خلق است، پس عقل وقتی آزاد است و می تواند استعداد خلق و هنر خويش را بکار اندازد که پهنای بی کران هستی، عرصه او است. اين عقل به ابتکار و ابداع و خلق توانا است. در محدوده ولايت مطلقه فقيه، تراوشات عقل قدرتمدار همان تراوشات عقلهای آقايان خامنه ای و احمدی نژاد و همانندهاشان می شوند.
 اقتصاد مصرف محور با فرهنگ بمعنای ابتکار و ابداع و خلق، ناسازگار است. از اين رو، جامعه دارای اقتصاد مصرف محور، بضرورت، مصرف کننده فرآورده های فرهنگی و اغلب ضد فرهنگی نيز می شود. هرگاه هر ايرانی روزی برآن شود، فرآورده های فرهنگی و ضد فرهنگی ( ضد فرهنگ زور) را که روزانه بکار می برد، فهرست کند، در می يابد چسان فرآورده های فرهنگی و ضد فرهنگی بيگانه جانشين فرآورده های فرهنگ ملی شده اند.
 اما در آنچه به دولت مربوط می شود، خارجی شدنش، بلحاظ فرهنگی کامل است: ولايت فقيه فرآورده فلسفه ارسطو و آزموده شده در اروپای قرون وسطی است. نوع جديد ولايت مطلقه بر جامعه، نيز در غرب (استالينيسم و نازيسم و فاشيسم و فرانکيسم و...) تجربه شده است. ديوان سالاری و قشون سالاری، از جنبه انديشه راهنما و سازمان دهی و فرآورده های ضد فرهنگی که با مصرف انواع سلاح همراهند و مجال و امکان ابتکار و ابداع و خلق را از بکار برندگان خود می گيرند و بودجه نيز، خارجی هستند. برای آنکه خواننده تصور روشنی در باره از خود بيگانگی فرهنگی بدست آورد، يادآور می شوم که بهنگام حمله عراق به ايران، ارتش ما با دو مشکل روبرو شد: مشکل اول اين بود که مبنای تعليم و تربيت نظامی انطباق ارتشيان با اسلحه ای بود که از امريکا خريداری می شدند و مشکل دوم، انطباق اسلحه بود با پستی و بلندی زمين و آب و هوای منطقه ای که در آن، اسلحه می بايد بکار برده می شدند. چون اين دو مشکل با مشکل اساسی که سازماندهی ارتش بود، جمع می شدند، ارتش را که زير ضربات ملاتاريا شيرازه از دست داده بود، ناتوان می گرداندند. توزيع اختيارات فرماندهی کل قوا در سلسله مراتب ارتش و ايجاد فضای ابداع و ابتکار، به ارتش امکان داد زير ضربات دشمن تجديد سازمان کند و بکار انطباق اسلحه با زمين و آب و هوا و انسان بپردازد. مردم سالار کردن سازماندهی ارتش و توفيق ارتش در اين دو کار بود که سرنوشت جنگ را تغيير داد. هرگاه خيانت ملاتاريا نبود و در خرداد ۶۰، به جای کودتا، جنگ پايان می پذيرفت، ايران و منطقه سرنوشت ديگری می جستند.
۲ – پرسش کننده گرامی بنای پرسش خود را بر ضرورت مبادله قرار داده است. مبادله ای که مبنی کرده است، همان است که ريکاردو، شرح کرده است. بنا بر آن، بدين خاطر که توانائی جامعه ها در توليد فرآورده ها، يکسان نيست، مبادله کالاها بسود جامعه های مبادله کننده است. اين نظر را، پيش از اين، در پاسخ به دانشجوی عزيزی در رشته اقتصاد ، نقد کرده ام. در اين نوبت، از نظری ديگر در مبادله ميان کشورها می پردازم:
۲/۱ – اقتصادهائی که با يکديگر مبادله می کنند، وقتی مبادله آنها به سود شرکت کنندگان در مبادله است که
الف – هردو توليد محور باشند. هرگاه يکی توليد محور و ديگری مصرف محور باشد، مبادله ميان کالاهای آماده مصرف و يا حداکثر آماده سوار کردن (مونتاﮊ) و نيروی محرکه و يا نيروهای محرکه انجام می گيرد. اين مبادله، مبادله ميان سلطه گر – زير سلطه می شود و اقتصاد زير سلطه را زمان به زمان فقير تر می گرداند.
ب – هرگاه دو اقتصاد توليد محور بودند، مبادله وقتی بسود دو طرف انجام می گيرد که اثرات کالاهائی که مبادله می شوند، بر اقتصادهای شرکت کننده در مبادله يکسان باشند. برای مثال، هرگاه فروش کالائی به اقتصاد ديگری، در آن اقتصاد، کار ايجاد کند اما کالائی که در ازای آن وارد می کند تنها بکار مصرف نهائی بيايد، اين مبادله نابرابر و بيانگر رابطه مسلط - زير سلطه است. برای مثال، هرگاه کشوری قند صادر کند و شيرينی وارد کند، اگر در اقتصاد وارد کننده، قند بيشتر از ميزانی کار ايجاد کند که توليد قند در اقتصاد صادر کننده ايجاد می کند، اقتصاد صادر کننده قند، بهمان نسبت، در اقتصاد خود زمينه کار را از ميان برده و در اقتصاد وارد کننده قند، زمينه کار ايجاد کرده است. همين رابطه ميان نخ و پارچه و... وجود دارد.
۲/۲- رابطه سلطه گر – زير سلطه، در اساس، رابطه ميان نيروهای محرکه و جريان اين نيروها در سطح جهان است. توضيح اين که هر اقتصاد، نياز به آن دارد که مجموعه درخوری از نيروهای محرکه را بکار بگيرد. هرگاه در مجموعه از يک نيروی محرکه بيشتر بود و از نيروی محرکه ديگری کمتر، مبادله با اقتصادی که می تواند مازاد نيروی محرکه را دريافت و کمبود نيروی محرکه اقتصاد اول را جبران کند، بسود دو اقتصاد است و ميان آنها رابطه مسلط – زير سلطه پديد نمی آورد. برای مثال، يک اقتصاد می تواند نيروی محرکه ای که انسانهای صاحب دانش و فن باشند، کم داشته باشد و سرمايه بيشتر از اندازه ای که می تواند جذب کند. استخدام دانشمندان و فن دانان و پرداخت دستمزد آنها به اقتصاد طرف مبادله، می تواند بسود هر دو اقتصاد باشد. البته بشرط اين که دو اقتصاد در شرائط برابر باشند.
اما هرگاه دو اقتصاد در رابطه ای باشند که يکی صادرکننده نيروی محرکه و ديگری وارد کننده اين نيرو باشند، اقتصاد دوم بر اقتصاد اول مسلط است. و
۲/۳– اقتصاد صادر کننده نيروی محرکه (چون کشورهای نفت خيز که نفت و گاز صادر می کنند) نه تنها با صدور نيروهای محرکه، خود را از زمينه و امکان کار محروم و اقتصاد مسلط را از آن برخوردار می کند، بلکه گرفتار جبر فقر روز افزون و تخريب ديگر نيروهای محرکه و خارجی شدن اقتصاد خويش می شود:
 گرفتار جبر فقر روز افزون می شود، زيرا نيروهای محرکه خود را صادر می کند و با وارد کردن کالا و خدمات، اقتصاد مسلط را به درون خود در می آورد و وابسته به آن می شود. اقتصادی که به اين ترتيب مصرف محور می شود، به دولت که خارجی شده است، نقش تنظيم کننده رابطه ميان سلطه گر – زير سلطه بسود سلطه گر و نيز ايجاد کننده قدرت خريد را می دهد که بنوبه خود، کشور را به صدور ميزان بيشتری از نيروی محرکه ناگزير می کند. بدين سان، فقر همه جانبه و روز افزون، سرنوشت جامعه ای با اقتصاد زير سلطه و مصرف محور می شود. اين هنوز بخشی از خارجی شدن است:
 چون بخش روز افزونی از نيروهای محرکه صادر می شوند، نيروهای محرکه ديگری که در اقتصاد مسلط بازار ندارند، می بايد تخريب شوند و گرنه نظام اجتماعی – سياسی را ناگزير از باز شدن می کنند. برای مثال، رﮊيم مافياهای نظامی – مالی که نسبت به جامعه ايرانی بيگانه و نسبت به جامعه های دارای اقتصاد مسلطه يگانه است، نفت و گاز و فرآورده های معدنی را صادر می کند و در ازای آن، اسلحه و فرآورده های مصرفی و خدمات وارد می کند. چون اين مبادله امکان و زمينه کار را از ميان می برد، نيروی محرکه ای که انسان است، بيکار می شود. استبداد حاکم بخشی از اين نيرو را در ديوان سالاری و قوای مسلح بکار می گيرد، با ايجاد سامانه توزيع های سخت پر زيان، (از جمله با ايجاد چند دست ميان وارد کننده و مصرف کننده نهائی)، بخش ديگری از اين نيروی محرکه را تخريب می کند. بخشی نيز مهاجرت می گزينند و آن بخشی که جذب نمی شود، بيکار می ماند. هرگاه انسان که همزمان، نيروی محرکه و بکار برنده نيروهای محرکه است، تن به تخريب ندهد، به نيروی محرکه سياسی بدل می شود و برای تغيير نظام سياسی وارد عمل می شود. و اگر تا باز و تحول پذير کردن نظام اجتماعی از کار دست نکشد، نظام جامعه را باز و آن را توانا به بکار گرفتن نيروهای محرکه و رشد گردانده است.
 و اقتصادی که نيروهای محرکه می دهد و کالا و خدمات می ستاند، بطور روز افزون، خارجی می شود. نه تنها به اين علت که وابسته تر به اقتصاد مسلط می گردد. بلکه به اين علت که اقتصاد مسلط به درون اقتصاد زير سلطه در می آيد و اختيار نيروهای محرکه را به دست می گيرد و آنها را بسود خود، بکار می برد. بدين سلطه، هم آينده را از پيش متعين می کند و هم جامعه را به پيش خور کردن، ناگزير می کند. جهانی کردن اقتصاد، همين است.
از پيش متعين کردن آينده، يعنی ستاندن اختيار تغيير دادن ساختار اقتصادی که جهانی شده است از انسان، در حال و آينده و به بندگی سرمايه سالاری در آوردن انسان در حال و آينده. و پيش خور کردن آينده، يعنی فقير کردن روز افزون انسان و طبيعت و آلودن محيط زيست. هر جامعه ای که در آن، توليد نيروهای محرکه و کالاها و خدماتی که مصرف نهائی دارند از مصرف آن جامعه کمتر، اقتصاد آن جامعه خارجی تر و بيشتر گرفتار دو جبر، يکی پيش خور کردن و ديگری از پيش متعين کردن آينده است.
در ايران امروز، روند تخريب نيروهای محرکه و خارجی شدن دولت و اقتصاد، در نتيجه، فقر انسان و طبيعت، بنا بر اين، از پيش متعين کردن آينده، چنان شتابی را پيدا کرده است که هرگاه انسان ايرانی بر ويران شدن عصيان نکند و به جنبش خويش توان لازم را نبخشد، حيات ملی بجد در خطر است. نه در آينده دور که در آينده نزديک، موقعيت منطقه و جهان مناسب ترين موقعيت ها برای رشد است. اما استبداد مافياهای نظامی – مالی، بحکم آنکه با جامعه ملی بيگانه و با قدرتهای سلطه جو يگانه است، به سوزاندن اين فرصت تاريخی بسنده نمی کند بلکه همه کار می کند که ابعاد ويران شدن نيروهای محرکه بزرگ تر و سلطه اقتصاد مسلط بر اقتصاد ايران کاملتر بگردد.
❊ پرسشها در باره دولت و رابطه اش با ملت:
با سلام،
تشکر می‌کنم برای اينکه مقداری از وقت خودرا به بنده عرضه می‌کنيد.
اولين سوال من هست:
۱. آيا شما فکر می‌کنيد که روابط آمريکا و اروپا (دقيقتر انگليس) در آينده تغيير کند وقتی‌ که "جنگ با تروريست" تمام بشود، همانطور که روابط شوروی و غرب (دقيقتر آمريکا) تغيير کرد بعد از جنگ جهانی‌ دوم؟
۲. الف) به نظر شما رابطه دولت يک کشور و ملت آن‌ کشور چگونه بايد باشد؟ برای مثال، دولت بنده است و مردم ارباب، دولت ارباب است و مردم بندگانش، دولت پدر است و مردم فرزندانش.
ب) اگر شما به دولت و مردم به شکل پدر و فرزندانش نگاه می‌کنيد، آيا فکر می‌کنيد که يک دولت ميتواند بعضی از واقعيتها را از مردم پنهان نگاه دارد، همان طور که پدر و مادر اينکار را ميکنند تا فرزندان خويش را از بديهای اين دنيا دور نگاه دارند؟
با تشکر
ک . ق
پاسخها به پرسشها:
۱ – تروريسم فرآورده روابط مسلط – زير سلطه است. اين رابطه را امريکا و اروپا با بقيه جهان، بخصوص با کشورهای حوزه اسلام برقرار کرده اند. راست بخواهی، قشرهای مسلط بر جامعه های مسلمان، برای نيمه بسته نگاهداشتن نظام اجتماعی، با جامعه های خود بيگانه و با قدرت سلطه جو، يگانه شده و اسباب سلطه آنها را بر جامعه های مسلمان فراهم آورده اند. اما قدرت نيازمند دشمن است و اين دشمن را می سازد. بنا بر اين، نبايد انتظار داشت که روابط مسلط – زير سلطه برجا بمانند و سامانه جهانی قدرت، دشمن نسازد. به سخن ديگر، تروريسم بر جا می ماند و همانطور که مشاهده می کنيد، از رهگذر "جنگ" حکومت بوش با تروريسم، توسعه نيز پيدا کرده است.
اما تغيير رابطه ايران با امريکا و انگليس، بمثابه دو قدرت سلطه گر در حال انحطاط و انحلال، نخست در گرو تغيير نظام اجتماعی – سياسی در ايران است. هرگاه دولت استبدادی مافياهای نظامی – مالی جای خود را به دولت حقوقمدار بدهد و نظامی اجتماعی جامعه ما باز و تحول پذير بگردد، به ترتيبی که بتواند نيروهای محرکه را در بطن خود فعال کند، رابطه ايران با امريکا و انگليس از رابطه زير سلطه با مسلط، به رابطه يک جامعه مستقل و آزاد با دو جامعه امريکائی و انگليسی، تغيير می کند. اين تغيير کامل می شود هرگاه راهنمای سياست خارجی ايران، اصل موازنه عدمی باشد، يعنی رابطه ها رابطه های حقوق ملی کشورهای در رابطه و حقوق انسان باشند.
۲ – يکبار ديگر خاطر نشان کنم که اصل اينست که انسانها بر يکديگر ولايت نداشته باشند. پس الگو می بايد جامعه ای باشد که همه مردم در اداره امور خويش، بر وفق حقوق انسان و حقوق جمعی، شرکت می کنند. هرگاه فرض کنيم اين جامعه در آينده ای بسيار دور، تحقق خواهد يافت، می توانيم آن را الگو کنيم و بتدريج، سازمان جامعه را به ترتيبی که مساعد استقلال و آزادی روز افزون انسان باشد، تغيير دهيم.
بر وفق اين الگو، رابطه دولت با ملت، نه رابطه ارباب و رعيت و نه رابطه پدر و فرزند می شود. دولت سازماندهی جامعه است برای اداره خويش. پس هر اندازه حقوقمدارتر باشد، با استقلال و آزادی انسان و برخورداريش از حقوق خويش بيشتر می شود. در برابر، هر اندازه دولت بيشتر قدرتمدار می شود، از جامعه بيگانه تر و رابطه اش با جامعه، رابطه عامل سلطه بيگانه با جامعه می گردد. رابطه دولت مافياها با جامعه ايران اين رابطه است.
بدين قرار، اندازه باز و بسته بودن نظام اجتماعی و بنا بر اين، اندازه توليد نيروهای محرکه و شرکت آنها در رشد اقتصادی، اندازه استقلال و آزادی جامعه و اعضای آن جامعه را بدست می دهند. به سخن ديگر، دولت ترجمان استقلال و آزادی و رشد جامعه و نيز اعضای آنست. هراندازه استقلال و آزادی اعضای جامعه کمتر، استقلال و آزادی جامعه کمتر و رشد انسان ها و جامعه ای که عضو آنند کمتر و دولت از ملت بيگانه تر و رابط دولت با ملت کمتر حقوق و بيشتر زور می شود.
اما رابطه دولت با ملت وقتی تار و پودش از زور می شود، در جامعه، رابطه ها شکل تار عنکبوت را پديد می آورند. رشته های عمودی و افقی با يکديگر گره می خورند و توری را پديد می آورند که انسانهای عضو جامعه، در آن، گرفتار می شوند. استقلال و آزادی خويش را از دست می دهند و استعدادهايشان بجای فعال شدن در رشد، در ويرانگری فعال می شوند. چون رابطه قوا، تضاد را محرک فعاليتهای انسانها می کند، گروه بنديهای اجتماعی در رابطه مسلط – زير سلطه با يکديگر می شوند و نيروهای محرکه را در حفظ اين رابطه، بکار می اندازند. يعنی ويران می کنند.
پس هر جامعه ای که بخواهد استقلال و آزادی را بازيابد، از راه بازکردن نظام اجتماعی است که به اين هدف می رسد. اما باز و تحول پذير شدن جامعه نيز، بنوبه خود، همراه است با استقلال و آزادی و حقوقمندی اعضای جامعه و قرار گرفتن آنها در راست راه رشد بر ميزان عدالت اجتماعی. اين آن انقلاب است که دولت را سازماندهی جامعه بر خوردار از استقلال و آزادی، با اعضای برخوردار از استقلال و آزادی می گرداند. اين سازماندهی که سازماندهی رشد بر ميزان عدالت اجتماعی است، با باز تر شدن نظام اجتماعی جامعه، تحول می کند. جهت عمومی تحول از دولت قدرتمدار به دولت حقوق مدار و يا به سازماندهی است که دولت، يکسره ترجمان حقوق ملی و حقوق انسان، استقلال و آزادی جامعه و استقلال و آزادی اعضای آن می شود.
۳ – اينک که معلوم شد دولت فرآورده روابط درون جامعه و رابطه جامعه با بيرون از جامعه و رابطه جامعه با محيط زيست است، گوئيم برای اين که دولت از حاکميت ملت نمايندگی کند، ملت می بايد از همه امکانات لازم برای حقوقمدار نگاه داشتن دولت برخوردار باشد. يعنی،
۳/۱– اعضای جامعه از حقوق انسان برخوردار باشند. بخصوص از دو حق، يکی اطلاع يافتن از فعاليت دولت و ديگری، حق انتقاد و هشدار و انذار. بنا بر اين دو حق، دولت حق ندارد سانسوری را برقرار کند که ناقض اين دو حق اساسی باشد.
۳/۲- بنا بر اصل، هرگونه سانسوری می بايد ملغی باشد. فعاليت دولت می بايد در شفافيت کامل و زير نظر مردم، انجام بگيرد. بنا بر اين اصل بود که بعنوان رئيس جمهوری، هر روز به مردم ايران اوضاع کشور را گزارش می کردم. دانستنی است که يکی از شرط هايی که در روزهای پيش از کودتا، آقای خمينی بميان آورد و می خواست من خود را بدانها ملتزم کنم، گزارش نکردن فعاليتهای روزانه به مردم بود. استبداد همه خيانت و جنايت و فساد که کودتای خرداد ۶۰ بر ايران حاکم کرد، نسل امروز و نسلهای آينده را از دليل اصرار او و دستيارانش بر سانسور گزارش های روزانه رئيس جمهوری، آگاه می کند.
۳/۳- باوجود اين، دولت بمثابه نماينده حاکميت ملی، با دولتهای ديگر، بشرح بالا، می بايد بر اصل موازنه عدمی رابطه برقرار کند. يعنی اطلاعی را که سبب برقرار شدن رابطه قوا به زيان جامعه می شود، انتشار ندهد. برای اين که راز داری، برای مثال، در قلمرو نظامی، دست آويز توجيه سانسوری نشود که موجب بسط يد دولت بر ملت بگردد، مواردی که انتشار اطلاعات می توانند ميان ايران و دولتهای ديگر رابطه قوا به زيان ايران برقرار کنند، می بايد با دقت تمام، مشخص شوند.
۳/۴ - زمانی هم که دولت ناقض حق حاکميت ملت می شود، اين نقض، توجيه کننده جاسوسی مخالف و يا مخالفان دولت بسود قدرتهای خارجی نمی شود. مراجعه به قدرت خارجی و خود را تحت حمايت آن قراردادن و برانگيختنش به مداخله در کشور، مصداق بی چون و چرای خيانت به کشور است. چرا که هم مراجعه کننده را از استقلال و آزادی خويش محروم می کند و هم مبارزه ملتی بخاطر بازيافت استقلال و آزادی و حاکميت، جای خود را به مبارزه برسر قدرت با استفاده از قدرت خارجی می سپارد و از پيش معلوم است که بر فرض تغيير رﮊيم، مردم همچنان از حق حاکميت خويش محروم می مانند.
۳/ ۵ - وقتی دولت ناقض حق حاکميت ملت می شود، آگاه کردن مردم دنيا از موارد نقض حق حاکميت و نيز تجاوزهای دولت به حقوق ملی و حقوق انسان و روابط پنهانی دولت متجاوز با قدرتهای خارجی به زيان حاکميت ملت، ضرورت تمام پيدا می کند. اين کار بس مهم، افکار عمومی جهان را حساس می کند و اين حساسيت مانع از آن می شود که دولت تک پايه، پايه دومی در خارج از مرزها، از راه باج دادن، پيدا کند. در حال حاضر، موفقيت در جلوگيری از پيدا شدن پايه خارجی برای رﮊيم، نه تنها پيروزی جنبش را تضمين می کند، بلکه استقرار ولايت جمهور مردم را در امنيت و استقلال و آزادی، ممکن می گرداند.
۳ /۶ - حکومت بوش می خواست «آلترناتيو» بسازد و آن را دست آويز حمله به ايران کند. بسياری تا آنجا از وقوع حمله نظامی امريکا اطمينان حاصل کرده بودندکه يکی ۴ ميليون قشون در اختيار بوش می گذاشت و ديگری، خود را رئيس جمهوری ايران می ديد و سومی خويشتن را شاه ايران گمان می برد. با موفقيت، از تشکيل آلترناتيو تحت الحمايه امريکا و وسيله توجيه حمله به ايران شدنش، جلوگيری شد. اين زمان که از نو، وابسته ها در کار «آلترناتيو » سازی هستند، باز خواهيم کوشيد و مانع از تشکيل آن خواهيم شد. زيرا تجربه های فراوان در دورانهای مختلف، از جمله در دوران معاصر، (عراق و افغانستان و پاکستان و کشورهای آسيای ميانه و...) به ما می آموزند که وقتی قدرت خارجی جانشين جامعه، در تغيير سرنوشت او می شود، نه تنها آن ملت از حق حاکميت خود محروم می ماند، بلکه بسا ويران شدن نيروهای محرکه ابعادی بزرگ تری پيدا می کند. زيرا دستگاه حاکمه جديد، وقتی متکی به قدرت خارجی و منابع خارجی درآمد می ماند، عامل گسترش فساد می شود. گروگانگيری و سپس جنگی که قدرتهای خارجی به ايران تحميل کردند، در حقيقت، اين «آلترناتيو» قدرتمدار يا استبداد وابسته بود که باز سازی می کردند. بنگريد ميزان ويران شدن نيروهای محرکه را از راه جنايت و خيانت و فساد و تحميل اقتصاد مصرف محوری که نيمی از توليد ناخالص ملی اش را رانتی تشکيل می دهد که مافياهای نظامی – مالی به جيب می زنند.
بدين قرار، تنها رﮊيم را نيست که می بايد افشا کرد، بلکه وابسته هائی که از راه مسلط کردن قدرت خارجی برکشور، می خواهند دولت را تصرف کنند، نيز، می بايد افشا شوند. هر ملتی، بخصوص اگر قدرت خارجی در سياست داخلی و خارجی کشور محور نشود و ستون پايه دوم رﮊيم غاصب حاکميت ملت نگردد، به باز پس گرفتن حق حاکميت و بازيافتن استقلال و آزادی خويش توانا است. قاعده بس مهم به ما می آموزد:
هر اندازه يک جامعه از حضور و عمل قدرت خارجی مصون تر، توانائی او برای باز يافتن استقلال و آزادی خود بيشتر و هر اندازه بکار بردن اين توانائی بيشتر، تحول در جهت استقرار ولايت جمهور مردم، شتاب گير تر و کامل تر.
اگر ايرانيان از اين قاعده پيروی کنند، جنبش گسترش و تا پيروزی ادامه می يابد.
 يک يادآوری و درخواست: مدت ۳۰ سال است که گروه ها و اشخاص وابسته به هر سه رأس مثلث زور پرست، از ناسزا گفتن به من و اختراع انواع دروغها در باره من، فروگذار نکرده اند. در برابر اين رويه که روزمره شده و ابعادی وسيع يافته است، روش را گرفتار کردن خط در مدار بسته با قدرت پرستان که ايستادگی بر حق دانسته ام. در تمام اين مدت، در مقام پاسخ، بر استواری در ايستادگی بر حق، افزون بر همه، بر استقلال و آزادی، افزوده ام. انتظارم اينست که همه آنها که استقلال و آزادی را هدف کرده اند، ناسزا را با ناسزا پاسخ نگويند. دروغ را راست کنند و از مبارزه قلمی که محور آن بنی صدر باشد، اجتناب کنند. همه می بايد نگران ادامه جنبش همگانی مردم ايران باشند و جز به آن نيانديشند و نپردازند. بديهی است پرداختن به جنبش، نيازمند کردن نقشها است که شخصيت ها و گروهها بازی کرده اند. اما بر ميزان حق است.

قوت‌ها و آفات جنبش سبز و موقعيت استثنايی کنونی آن، ژاله وفا

مهم‌ترين عامل شکل‌گيری جنبش سبز، رفتار و خيانت نظام ولايت فقيه به اهداف انقلاب سال ۵۷ مردم، با استقرار استبدادی نو تحت لوای دين و بازتوليد ساختارهای استبدادی جامعه بود. مبارزات مردم با اين استبداد جديد برای استقرار منزلت‌های از دست‌رفته در طول عمر نظام ولايت فقيه در مقاطع مختلف تاريخ ۳۰ سال گذشته ادامه داشته‌است
jalehwafa@yahoo.de
متن سخنرانی خانم ژاله وفا در سمينار برمن*
ميهن کهنسال ما سرزمين جنبشها و انقلابها است . در ميهن ما جنبش
-کاوه آهنگر در دوره پيشداديان ،
- جنبش پارتيان در دوره سلوکيان،
- جنبش مانی و مزدک در دوره ساسانيان ،
- جنبش موالی و شعوبيه و به آفريديان ، سياه جامگان( ابومسلم خراسانی ) در دوره امويان،
- در زمان عباسيان سبز جامگان (سادات علوی طبرستان) سنباديان ،راونديان ، اسحاقيان ، استادسيسان ،سرخ جامگان ( خرمدينان بابک پور مرداس- آذربايجان) ، سپيد جامگان ،جنبش مهربان ، همگی به خونخواهی ابومسلم خراسانی ،
-در دوه سلجوقيان جنبش زيديان و حسن صباح
در دوره ايلخانيان جنبش سربداران
-دردوره قاجاريان جنبش تنباکو و جنگل و مشروطه
-در دوره پهلويان جنبش ملی شدن صنعتت نفت و انقلای اسلامی که نظام سلطنت را بعد از ۲۵۰۰ سال برانداخت و
- در دوره جمهوری اسلامی علاوه بر خيزشهای مردم در شهرهای مختلف و جنبشهای زنان و دانشجويان و ... در اعتراض به نظام حاکم ،دو جنبش عمده دو خرداد و جنبش سبز همگی از جنبشهای عمده ملی وطن کهنسال ما می باشند. اين جنبشها شعارها و روشها و منشهای گوناگونی داشته اند که در جريان نسلی به نسلی ديگر منتقل شده اند. اگر به قرن معاصراکتفا نماييم ملاحظه ميکنيم جنبشهای مردمی در تاريخ معاصر ايران هدف و ماهيت اصليشان خلق يکنوع رهبری بوده است که تنها به عنوان قوه تعديل کننده استبداد عمل نکنند ، بلکه در صدد تغيير رابطه دولت و ملت بر آيد. آنهم به نحوی که توانا باشد دولت را به مهار جامعه ملی و در خدمت آن درآورد .و ۳ نياز عمده جامعه را برآوره سازند :
۱- وحدت و استقلال کشور، يا دفاع از منزلت مستقل ايران در برابر قدرتهای خارجی
۲- اصلاحات يا تغيير ساختاری و انقلابی رابطه دولت و ملت و
۳- و از بعد از مشروطه استقرار حاکميت مردم و ايجاد حکومت قانون و طلب رشد بر ميزان عدالت اجتماعی . يعنی برقراری منزلتهای تعريف شده و تثبيت شده برای همه درهر ۴ بعد اساسی جامعه همانا ابعاد سياسی ، اقتصادی ،فرهنگی و اجتماعی .
هر جنبش مردمی که به پيروزی انجاميده است در ۴ زمينه هدف ، روش ، ميدان عمل و رهبری همانا نيروی جانشين و نيز بر آوردن همه و يا بخشی از ۳ نيازعمده بالا موفق بوده اند.
جنبشهايی که به تدريج به اين منزلتها بياعتنا شده‏اند، اعتبار خويش را از دست داده‏اند و راه زوال در پيش گرفته‏اند.
با اعتنا به اين ۳ نيازعمده جامعه به بررسی مختصر( بعلت اينکه بسط آن از حوصله سخنرانی نيم ساعته خارج است ) موقعيت کنونی اين جنبش می پردازم.
در کمتر از دوماه ديگر جنبش سبز مردم ايران واردعمر يک سالگی خود ميشود. جنبشی که فراز و نشيبهايی را در دوران تحول و تطور خود طی کرده و اکنون از بعد از ۲۲ بهمن گويی وارد دوره تعمقی ژرف برای بررسی شرايط و موقعيتهای جديد و سنجش تاکتيکها و استراتژی جديد شده است .
هرچند نظام ولايت فقيه سرمست از قدرت فاسد خود ، بر اين گمان عبث است که بر اساس تئوری" النصر بالرعب "رهبری اين نظام ،با شدت بخشيدن به سرکوب و ايجاد رعب در دل مبارزان جنبش ، آنرا به مرحله بازگشت ناپذيری به عقب رانده است ، اما اصولاچنانچه در دلايل بوجود آمدن و گسترش اين جنبش تامل کنيم در می يابيم که علل موجد و اين جنبش بر سر جای خود باقی و شرايط زندگی تحت نظام ولايت فقيه نسبت به يکسال پيش هم بسيار بغرنج تر شده، لذا ادامه جنبش تاسرحد رسيدن به اهداف خود نه تنها ضروری تر بلکه زمينه دار تر نيز شده است.
هستند کسانی که شروع جنبش سبز را يعنی اعتراض مردم به تقلب بی مانند نظام حاکم به رای مردم در خرداد ۸۸ را تنها دليل موجد اين جنبش می دانند. اما اگر نخواهيم ساده نگری کنيم ونيزنخواهيم مبارزات مردم را از هم گسسته وبدون اثر بر هم تلقی کنيم
می بايستی اذعان کنيم که دلايل موجد اين جنبش بسيار ريشه دار تر و اصولی تر از صرفا بی احترامی و تقلب وحتی خيانت هرچند آشکار اين نظام به رای مردم بوده است .
در واقع مهمترين عامل شکل گيری جنبش سبز ، رفتار و خيانت نظام ولايت فقيه به اهداف انقلاب سال ۵۷ مردم ، با استقرار استبدادی نو تحت لوای دين و باز توليد ساختارهای استبدادی جامعه بود .مبارزات مردم با اين استبداد جديد برای استقرار منزلتهای از دست رفته در طول عمر نظام ولايت فقيه در مقاطع مختلف تاريخ ۳۰ سال گذشته ادامه داشته است. ملت ايران با تجربه نظام ولايت فقيه که با تحميل اختناقی خون آلود در دهه ۶۰ و با کودتا عليه اولين منتخب آزاد خود و کشتار دگر انديشان و آزاديخواهان پايه های استبداد خود راهمراه با ادامه جنگ ۸ ساله مستحکم می نمود و در ادامه گسترش جو خشونت و تسری آن به همه ابعاد سياسی – اجتماعی – فرهنگی و اقتصادی زندگی مردم ،سياست سرکوب و تضييع حقوق مردم و قتلهای زنجيره ای و سرکوب جنبش دانشجويی و زنان و کارگران را پيشه کرده و هر ندای آزديخواهانه ای را با داغ و درفش و زندان و اعدام پاسخ گفته است و استقلال کشور را نيزدر بحرانهای پياپی به خطر انداخته ، و با حراج منابع طبيعی کشورو سياستهای موازنه مثبت و بی لياقتی و اختلاس وفساد های دامن گستر اقتصاد کشور را درخدمت فربه کردن مافيايی مالی- نظامی به خدمت گرفته ،روبرو بوده ودر راستای مبارزه با اين همه نابسامانی و معضلات و نيازهای بر آورده نشده ، جنبشهای مدنی دانشجويی ، زنان ، کارگران و معلمان و ...بطور طبيعی نضج و پايه گرفتند.
تقلب خرداد ۸۸ در واقع حکم جرقه ای را داشت بر خرمن نيازهای انباشته شده در طول ۳۰ سال اخير و مطالبات وخواستهای يک ملت.
بدينسان ملاحظه ميشود که ماهيت زور طلب و استبدادی نظام ولايت فقيه خود اصلی ترين علت موجد جنبش سبز مردم است.
چرا که عواملی که باعث اين جنبش شدند از بين نرفته اند تا جنبش بی موضوع شود!
نه فساد کم شده ،نه تبعيض و نه دولت کودتا موفق به بهبود شرايط سياسی اقتصادی جامعه شده است.برعکس بر سرکوب و تضييع حقوق مردم افزوده شده و نظام در اوج ناتوانی وبی مشروعيتی وناتوانی سياسی - اقتصادی در قدرت طلبی مافيای مالی - نظامی خلاصه شده است وهمواره با سير قهقرايی خود ، روزنه های حيات مردم را روز بروز تنگترو به وادی ميرندگی سوق ميدهد .پس مردم ايران ،خصوصا نسل جوان کشور که نيروی محرکه جامعه را تشکيل ميدهند در اين نظام خود رابيش از پيش بی آينده ديده و می بينند و چاره ای بهتر و اميد بخش تر از قوت بخشيدن به جنبش خود برای ساختن نظامی مردممسالار و درخور نمی يابند.
در اينجا فرصت و مجال پرداختن به سيری که جنبش در ۱۰ ماه اخير طی کرده است نيست و همگی کم و بيش بر آن واقفيم.اما فرصت را غنيمت ميشمارم تا در دوره ای که جنبش در ظاهر در سکوت بسر می برد ولی به زعم من دوران تعمق و تامل و بازنگری شيوه ها و تاکتيک ها و استراتژی خود رامی گذراند ، به بررسی موقعيت استثنايی اين جنبش که بايد مد نظر مبارزان و فعالان درون جنبش قرار گيرد و نيز آفات اين جنبش که غفلت از آن انحراف و زاويه ای از اهداف اين جنبش را سبب می گردد را بر شمارم.
جنبش مردم ايران در يک موقعيت استثنايی قرار دارد که امکان پيروزی آنرا برای تحقق هدف اصلی خود همانا استقرار حاکميت مردم بسيار بالا می برد.در توضيح اين موقعيت استثنايی عرض کنم :
مهمترين تغييری که ساخت دولت در نظامهای پيشين حاکم بر ايران در مقايسه با نظام ولايت فقيه در موقعيت کنونی کرده است ، اين است که در گذشته ساخت دولت در بيرون جامعه شکل و محتوای خود را می يافت.بزرگ مالکی ، روحانيت و سلطنت و ايلها پايه هايی بودند که ساخت دولت راميسر ميساختند . اکنون از همه آن پايه ها تنها روحانيت مانده است و درواقع نظام ولايت فقيه تنها بر روی همين يک پايه تکيه دارد و تعادل ثباتش به جد بهم خورده است . چه خواسته که اين پايه نيز نيمه شکسته است و همين پايه روحانيت نيز يکدست حامی اين نظام نيست و برخی از روحانيت خصوصا آن بخش از روحانيت صاحب نظر و جايگاه در ميان مردم نيز به جنبش مردم پيوسته اند. در اين موقعيت استثنايی نظام ولايت فقيه در حال حاضر در مخمصه و تنگنايی قرار گرفته است که استفاده از آن برای جنبش مردم يک موقعيت استثنايی بوجود می آورد.
نظام ولايت فقيه با تک پايه ای که بعضا متزلزل نيز ميباشد:
۱- نه ميتواند ثباتی را يابد که لازمه هر نظامی است که از مردم بريده و بدستگاه سرکوب و نيروهای نظامی وابسته است
۲-و نه خود را از اثرات فسادی که در همه تار و پود و نسوج نظامش ريشه دوانده رهايی بخشد.
توجه حضار محترم را به اين امر جلب ميکنم که گسترش فساد از هر نوعش در نظام حاکم تا به حدی جدی است که يک ويژه گی خاص يافته و آن اينکه هر جنايت وخيانت و بحران و فسادی از رهبری و راس اين نظام شروع و بدان ختم ميشود
اين امر بتدريج رخ داده است و اکنون وخيم ترين فرم خود را دارد.
من باب نمونه در زمان دولت رفسنجانی با وجود اينکه انواع قتلها و بحرانها و جنايات رخ ميداد و سازمان ترور وعالی جنابان سرخ پوش از طريق وزارت اطلاعاتی مخوف با وزارت عنصری چون فلاحيان ،همراه با رهبری نظام در قتل اپوزيسون نظام در خارج از کشور فعاليت داشت و توسط دادگاه برلين نيز همگی به تروريسم دولتی محکوم شدند ، اما همه فسادها صرفا از راس و رهبری اين نظام شروع و بدان خاتمه نمی يافت. اين امر اما در طول ۸ سال حکومت به اصطلاح "اصلاحات" ميدان و بستری مناسب يافت .خصوصا از زمانی که دولت مدعی اصلاحات ، به انواع و اقسام حکمهای حکومتی گردن نهاد وبا سرپوش گزاردن جنايت ايلغار کوی دانشگاه و نيز قتلهای زنجيره ای و نيز با افزايش بودجه شورای نگهبان که جايگاه ويژه ای دربی ارزش کردن رای مردم کسب می کرد و نيز افزايش بودجه نهادهای غير رسمی چون دادگاه ويژه روحانيت و انواع بنيادهايی که در خدمت يکه تاز شدن مافيا ی نظا می - مالی قرار داشتند عملا به شکل رسمی بدانها وجهه به اصطلاح" قانونی " بخشيد .ونيز با توجه به بستر سازیهای دولت اصلاحات که برغم در دست داشتن حکومت و مجلس و شوراها بعلت" اوجب واجبات دانستن حفظ نظام " چانه زنی در بالا را بدون حتی فشار از پايين رويه کرده و سکوت و کوتاه آمدن را بر طرح روشن و واضح مطالبات مردم مرجح دانسته بود و با جملات رئيس دولت( آقای خاتمی ) در مرود رهبری نظام همچون: "روسای جمهوری بسياری از کشورها از رهبری اين نظام بيشتر اختيارات دارند " عملا اختيارات مطلقه راس و رهبری نظام ميدان و زمينه رسمی و عملی يافت . دقت کنيم که من باب مثال در قتلهای زنجيره ای سرنخ فتواها به خامنه ای و موافقتش با اقدامات سعيد امامی می رسيد و پيگيريها به محض اينکه نقش خامنه ای را برای جامعه مشخص ميساخت متوقف می شد. همچنين دستور حمله به کوی دانشگاه در ۱۸ تير از خامنه ای شروع و به وی ختم ميشد.
در دوران حکومت احمدی نژاد که نتيجه محتوم بستر سازیهای دولت اصلاحاتی بود ، تمرکز قدرت و يکه تازی رهبر نظام که خود نيز آلت دست مافيای مالی- نظامی شده است به حدی وسعت يافت که به خود جرات کاذب انجام تقلبی و خيانتی بدانسان واضح را بدون نگرانی از عواقب محتوم آن را داد. انواع بحران سازيهای خارجی من جمله هسته ای باز سرنخ آن از رهبری و اذن وی شروع و بدان خاتمه می يابد . در آخرين نمونه فساد گروه معروف به خيابان فاطمی که معاون اول احمدی نژاد در وی دست دارد، نيز از دولت محبوب خامنه ای شروع و با حکم حکومتی وی فيصله يافته بررويش سرپوش گزارده شد .
اکنون که گسترش فسادو تک پايه ای بودن اين نظام موقعيت وی را چنان متزلزل کرده است که بی ثباتی درونی وی نه تنها برای مردم بلکه بر جهانی به يمن اعتراض و جنبش مردم آشکار شده است و ديگر اين نظام در تبليغات انحصار گرايانه خود نمی تواند ادعا کند مردم ايران به واسطه شرکت در انتخابات پشت سر آن نظام قرار گرفته اند ، همانا تنها نفع و استفاده ای که شرکت در انتخابات اين نظام نصيب وی می کرد ، نظام ولايت فقيه آشکارا نيازمند يافتن تکيه گاه خارجی است. انواع باج دادنهای اين نظام برای يافتن حامی خود در ميان قدرتهای خارجی بهترين نشان بر نياز اين نظام برای يافتن تکيه گاه می باشد.
در همين جاست که قوت جنبش مردم دراستفاده از اين نياز نظام نهفته است . بياد داشته باشيم که با اوج گيری جنبش هيچ قدرت خارجی قادر نبود حتی تمايلی ظاهری به حمايت از نظام حاکم نشان دهد. از اينرو نقش جنبش و اپوزيسيون اين نظام برای تکيه بر اصل استقلال وايجاد مانع برای مجال دادن به نظام برای يافتن تکيه گاه خارجی بسيار بسيار تعيين کننده است .
زنهار که وضعيت درونی نظام ولايت فقيه بسيار وخيم تر از سالهای پايانی نظام شاهنشاهی دوران پهلوی است . چرا که آن نظام تکيه گاه خارجی و حمايت قدرت امريکا را نيز داشت اما نظام ولايت فقيه نتوانسته است پايه و تکيه گاه محکم خارجی پيدا کند و به يمن جنبش فعال مردم ايران قدرتهای خارجی به وضعيت از هم پاشيدگی درونی نظام بيش از پيش پی بردند.
و هشدار که نه با دوام نظام ولايت فقيه، بلکه تنها با بازگرداندن کامل حاکميت به مردم ايران است که ايران ثبات پيدا می کند.
متاسفانه فرصتهای استثنايی و جمع شدن عوامل داخلی و خارجی همه روزه وجود ندارند . اکنون چنانچه مردم ايران قصد دارند که حاکميت خود بطور کامل برقرار و مستقر سازند ،بايستی حساسيت خود را نسبت به نقش عامل خارجی و نيز تلاش خود برای ادامه جنبش بايستی راصد چندان کنند و بر قوتهای آن بيفزايند.
قوتهای جنبش
۱-خاصيت متکثر و پلورالسيم درونی آن ،
۲- پتانسيل همراه کردن و يا بعضا ادغام جنبشهای مدنی در درون خود
۳- ايفای فعال ترين نقشها در جنبش توسط زنان همان نيمی از جامعه که نظام ولايت فقيه با انواع محدوديتها منفعل نگاه داشتن آنان را مد نظر داشته و دارد.
۵-افکندن پرتو نور حقيقت بر ماهيت نظام ولايت فقيه و برداشتن سرپوش از ذات مافيايی و واقعی ساختار نظام و مشخص کردن نقش تعيين کننده راس و رهبر اين نظام در جنايات و برملا کردن نقش تصميم گيرنده اصلی رهبری نظام در اتخاذ سياستهای تععين کننده و اصلی . ( هر چند آقای خاتمی هنوز هم اظهار می دارد "روشهای نادرست را به نام نظام و رهبری القاء کردن جفا به رهبری است "(سايت باران تاريخ ۲۰ فروردين۸۹) ايشان هنوز در پی القای اين توهم به مردم است که رهبری اين نظام دامنش از اتهامات سرکوب جنبش مردم پاک و مبری است . وی می باست بداند که اين از خاصيتهای نظامهای خودکامه است که در قهقرای دلبستگی به قدرت و مرجح داشتن الزامات قدرت بر خواسته های مردم ،هر خودکامه مستبدی لاجرم خود بدل با آلت فعل قدرت و مافيايی ميشود که خود زمينه ساز آن بوده است. )
۴-کاهش چشمگير احساس ترس و هراس از سياست "النصر بالرعب" نظام و حربه های اعدام و تحاوز و زندان و ...
۵- تهور مردم و اقشار مختلف در بيان خواسته ها و نظرات واقعی خود حتی در قالب شعارهای ساختار شکنانه که ممکن است موردپسند قشری که معتقد به ماندن در چهارچوب نظام است نباشد.يعنی در واقع مردم از ۸ سال دوران اصلاحات اين تجربه را آموخته اند که بيان نظرات خود را به ديگری نمی توان واگذار کرد و مجذی گذار از خط قرمزهای نظام متصلب و محدود کننده نظام در واقع خود مردم بايستی باشند .
۶-قابليت تماس و وصل موفق و تعامل مثبت بين جنبش در درون کشور با ايرانيان شرکت کننده در جنبش در خارج از کشور و ايفای موفق نقش مکمل يکديگر
۷- قابليت جلب موفق و با سرعت حمايت افکار عمومی جهان به جنبش مردم
۸- نشان دادن اقتدار ملی و تنها مرجع تصميم گيری در مورد تعيين سرنوشت خود بودن ، به قدرتهای خارجی وقتی جنبش مردم مجهز به بيان آزادی و حقوق خود و بيانگر وجدان ملی می گردد
۹- يافتن راههای دور زدن سانسور رژيم و نيز خلق و ابداع روشهای جديد اطلاع رسانی
۱۰- تجربه تاکتيکهای خود جوش برای مقابله با وسائل و نيروهای سرکوب
۱۱- اتخاذ موفق روش خشونت زدايی و پرهيز از خشونت در مقابل نيروهای سرکوب نظام
۱۲ – گسترش روزافزون چشم انداز جنبش .در جنبشی که ندای وجدان همگانی است ، افق حرکت به سوی گشايش چشم انداز و تقويت هر چه بيشتر است و به همان ميزان موجبات تنگ تر شدن و متصلب تر شدن دايره عمل و ديد برای نظام استبدادی حاکم و نيز به سوق آن بسوی تضعيف روز افزون است
و...
بهره نبردن از اين قوتهادر جهت تقويت آنها وبرای اعتلای جنبش و يا هرز دادن پتانسل نهفته در تجربه موفق اين ويژه گيها از سوی هر کس صورت گردد ، اشتباهی فاحش و ضربه ای مهلک به جنبش است.
آفات جنبش
زنهار که آفات بسياری ميتواند غنچه اين جنبش را هنوز به شکوفايی نرسيده پژمرده سازد.
برخی از اين آفات تبديل قوتهای اين جنبش به عکس خود است :من جمله :
۱- انحصار طلبی و تنگ نظری در محدود کردن خاصيت و ويژه گی خود جوش و متکثر جنبش تنها به اقشاری خاص . من باب مثال اتخاذ مواضعی همچون " در جنبش تنها موافقان نظام شرکت دارند "و يا " در جنبش معتقدان به حفظ نظام حضور ندارند " و يا "تنها باورمندان و دينداران در اين جنبش فعالند " و " يا دينداران حقی در آينده اين جنبش و نظام آينده ندارند " و يا "جنبش تنها به ايرانيان داخل کشور محدود ميشود "و ... همه و همه اين مرزبنديها صدمه ای است که بر همبستگی ملی وارد می آيد . اينکه اهداف جنبش روز بروز تکامل يافته و به زعم اينجانب در محدده تنگ نظام حاکم نخواهد ماند ، امری کاملا متفاوت است با نفی حضور معتقدان به حفظ نظام کنونی در مراحلی از اين جنبش. انطباق طبيعی و تدريجی همه گرايشها با اهداف جنبش امری است که زمان خود را می طلبد و حق اختلاف را نافی نمی شود . بحث بر نقاط قوت و يا ضعف اتخاذ استراتژی ها و اهداف مختلف برای جنبش امری است که اگر بدون حب و بغضهای شخصی و انحصار طلبی بلکه در چهار چوب جريان دادن انديشه ها و اطلاعات صورت گيرد به تقويت جنبش ضمن رعايت حق اختلاف منجر می گردد.
۲-اصرار بر ادامه ذهنيت تبعيض گر خودی و غير خودی و عدم حمايت يکسان و يکپارچه از حقوق همه شهروندان .
بطور نمونه سانسور خبر های سرکوب و تضييع حقوق نسبت به برخی از زندانيان و يا محکومان به اعدام که متعلق به گروههای سياسی ای محسوب ميشوند که مورد پسند برخی نمی باشد ، خود بهترين مستمسک را در اختيار نظام قرار دادن است تا با دامن زدن به ذهنيت خود ساخته خودی و غير خودی ميان مبارزان با خود ، يک به يک ابتدا به اصطلاح از "بدترينها شروع و به خوبترين ها ختم کند ". چرا که دفاع از حقوق انسانی شهروندان با اختلاف نظر سياسی دو امر کاملا جدا از هم می باشند.
نمونه بارز قدرتی که با مرزبندی های تبعيض آميز بين اجزاء جامعه ،آنرا گرفتار خشونتی ويرانگر می سازد ،نظام ولايت فقيه است .تمامی خشونت و فقر مادی و معنوی که جامعه امروز ايران بدان گرفتار است در ولايت مطلقه فقيه با روشنی تمام جلوه گر است ولايت مطلقه يک تن بر يک جامعه ، به ضرورت ، قدرت يک تن برهمه جامعه معنی می دهدو آنگاه که ولايت مطلقه؛ قدرت مطلقه معنی می دهد و توسط مأموران اعمال می شود، خشونت عريانی می گردد که می تواند انرا به تمامی جامعه تسری دهد. مادامی که مردم در جنبش حقوق يکديگر را همانند ظروف مرتبطه يکپارچه و دفاع از آنرا وظيفه خود ندانند.
۳- محدود کردن افق اهداف جنبش به ماندن در تنگنای محدوده نظام.
با استعانت و بهره از حق اختلاف ، توضيح ميدهم که اصرار بر پذيرش و درجا زدن در محدوده تنگ و متصلب قانون اساسی فعلی در واقع کمکی است که به ثبات نظام ولايت فقيه می شود.چرا که غير قابل اجرا بودن وعده" اجرای ظرفيتهای مغفول مانده در قانون اساسی "مادامی که هر ايرانی به خود زحمت مراجعه به محتوای بند ها و اصول قانون اساسی حاکم را بدهد واين نظام را روزمره تجربه کند ،براحتی آشکار می شود . چرا که ملاحظه می کند تمامی بندهای راجع به "حقوق مردم"مندرج در قانون اساسی نظام ولايت مطلقه فقيه مقيد به قيودی می باشند. از اينرو غير قابل اجرايند .در واقع چون قانون اساسی باز نويسی شده با ذهنيتی استبدادی نگاشته شده است ، برای جلوگيری از اجرای هر حقی مادامی که به مذاق استبداد جور در نيايد، از ابتدا مانعی و قيدی تراشيده اند. من باب نمونه در اصل ۲۷ قانون اساسی اين نظام : تشکيل اجتماعات و راهپيمائيها بدون حمل سلاح بشرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است "ملاحظه ميشود که حق طبيعی تشکيل اجتماعات مقيد شده به مخل مبانی اسلام نبودن و تا زمانی که شورای نگهبان مبسوط الاختيار اين نظام مفسر قانون است ،هر اجتماع و راهپيمايی مردم منجمله راهپيمايی سکوت ۲۵ خرداد ۸۸ نيز مخالف با مبانی اسلام تفسير می شود و مجوز نمی گيرد. صرف تجربه تقاضای مجوز برای راهپيمائيها از وزارت کشور اين نظام ، بايستی بر مصران بر ماندن در چهارچوب قانون اساسی فعلی ثابت کرده باشد که علاوه بر اينکه بخش اعظم قانون اساسی بر محور اختيارات مطلقه رهبری بدون کوچکترين مسئوليتی شکل گرفته است.، چند بند محدود در باره حقوق شهروندان نيز مقيد به قيودی است که مفسر آن قيود شورای نگهبان نظام است .
نمونه دوم اصل ۲۲ قانون اساسی نظام ولايت فقيه است که در ان قيد شده است :" حيثيت ، جان ، حقوق ، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر درموارديکه قانون تجويز کند !" مقيد ساختن رعايت جان و حيثيت و حقوق مردم به تشخيص قانونی که شورای نگهبان مفسر آن است از معنا تهی ساختن حقوق ذاتی انسانها است .
و يا در بند ۲۴ آمده است:" نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند مگر آنکه مخل به مبانی اسلام و حقوق عمومی باشد تفصيل آن را قانون معين ميکند ."
تجربه ۳۰ ساله نظام ولايت فيه در سرکوب مطبوعات و اصحاب مطبوعات و نيز صدور بخشنامه هايی که با چماق حکم حکومتی ، طرح اساسی ترين مسائل کشور را بر مطبوعات ممنوع اعلام می کند ، آيا آن حقوقی است که در اين قانون اساسی مغفول مانده اند؟!
در واقع قيود قيد شده در اين بند ها خود بزرگترين مانع تحقق و اجرايی شدن حقوق مردم اند .
از اينروطراحان ماندن در چهرا چوب قانون اساسی نظام بايستی بر روی اين امر حساب کنند که با ارجاع دادن مردم و جنبش به وعده اجرای حقوق مغفول مانده ای از اين دست و نيز طرح آينده ای مبهم و غير قابل اجرا علاوه بر تيره ساختن افق جنبش ،مسئوليت عظيم به وقفه دچار کردن جنبش و ضربه به آن و نيز عقب ماندن از جنبش را متوجه آنان می گرداند.
۴- هرچند جامعه زنان ايران در جنبش سبز فعاليت چشمگيری دارند و موجبات پويايی و تحرک آنرا فراهم آورده اند ،منتهی بسياری از فعالان جامعه زنان کشور از دوران اصلاحات تجربه تلخی را در خاطر دارند زيرا از نيروی آنها تنها برای به پای صندوق رفتن و رای دادن استفاده شد ،بدون آنکه در جهت اجرا خواسته های به حق آنان اقدامی اساسی صورت گيرد . اکنون نيز اين نگرانی با توجه به موضع گيری های برخی از به اصطلاح سخنگويان اين جنبش موضوعيت يافته که زيرا در بيانيه ها و ابراز خواسته های جنبش به مطالبات اخص جامعه زنان اعتنا و توجه درخوری نميشود .
۵- همين امر به جنش کارگری نيز تعميم می يابد .با توجه به وضعيت رکود اقتصادی و تورم سرسام آور و معضلات اقتصادی و اجتماعی و ورشکستگی روز افزون واحد های توليدی و نيز اخراج فزاينده کارگران و همچنين عدم پرداخت ماهها و بلکه سالها مطالبات ودستمزدها کارگران و نيز موانع متعددی که رژيم بر سر تشکل های صنفی کارگری و سنديکاهای کارگری ايجاد کرده است ،حقی که در اصل ۲۶ نيز آزاد تلقی شده و باز مقيد به نقض نکردن اساس جمهوری اسلامی و موازين اسلامی گرديده است ،اگر با عدم توجه به حقوق و مطالبات کارگران و دفاع بی قيد وشرط از حقوق آنان وعدم طرح مطالبات خاص آنها و تنها توجه صرف به پتانسيل آنها در جنبش و استفاده ابزاری از حضور آنها ن همراه گردد ،موجبات دلسرد شدن آنها از جنبش و نپيوستن بدان را فراهم می آورد و با اين کار همبستگی ملی که لازمه رسيدن به اهداف جنبش برای تحقق خواسته ها و مطالبات همه اقشار مردم است صدمه و ضربه جبران ناپذيری ميخورد .
۶-بی اعتنايی به حقوق اقوام مختلف درون ايران ، اقوام متنوعی که در طول تاريخ کهن ايران خود بهترين ضامن حفظ استقلال ايران بوده اند و به مثابه ملاط ثبات ايران عمل کرده اند ،باعث دوری گزيدن آنها از جنبش ميشود.حمايت از تنوع قومی و فرهنگی و نيز زبانی مردم ايران و دفاع از حقوق آنها وبرسميت شناخته شدن هويتهای متفاوت فرهنگی در عين حفظ انسجام ويکپارچگی وطن به مثابه زمينه و بستر يگانه و حامی تحقق آن هويتهای متفاوت، بايستی در گفتار و نوشتار سخنگويان جنبش وضوحی آشکار يابد.
۷- از اينروبه مصداق شعر خاقانی:
چو به در يا نه صدف ماند و نه در / زحمت ساحل عمران چکنم؟!
اجتناب دراحترام به خواسته های جنبشهای مدنی موجود در ايران باعث تاخير ويا گريز هر يک از آنها در پيوستن به جنبش عمومی خواهد شد.لذا ادغام و طرح خواسته های جنبشهای مختلف اعم از زنان و کارگران و دانشجويان ودانش آموزان و معلمان و...نقطه اتصال آن خواسته های خاص با خواسته های عمومی جنبش است و آزاديهايی سياسی -اجتماعی را برای همه نويد می دهد و خود بدل به حلقه زنجير اتصال اين جنبشها با جنبش عمومی مردم می شود و از خطر تقليل جنبش به يک جنبش سياسی صرف با اثرات محدود می کاهد. استقرار حاکميت ملی نياز به انتخاب دقيق تاکتيکها و استراتژی دارد که ضمن در برگرفتن خواسته های همه اقشار ملت ، بطور عملی تحقق نيازهای اساسی جامعه را در افق اينده جنبش بازنمايد.
من باب نمونه چند سوال ساده در اين زمينه از طراحان شعار " ماندن در چهارچوب قانون اساسی فعلی " مطرح می سازم که چنانچه هر شهروندی در ذهن خود به دنبال پاسخگويی بدانها بر آيد ، ابهامات زيادی را از اذهان برطرف می سازد :
الف - با طرح وفادار ماندن به قانون اساسی فعلی ، چه چشم انداز نويی را در مقابل جامعه زنان کشور باز می گشاييد؟ و اجرای چه حقوقی را به زنان وعده می دهيد که ۳۰ سال تجربه اين نظام و چالش با انواع مشکلات و معضلاتی که نظام ولايت فقيه برای نيمی از جمعيت کشور فراهم کرده است ،اجرا نشدن آن حقوق آنرا در عمل برايشان مبرهن نساخته باشد؟!
ب- با طرح وفادار ماندن به قانون اساسی فعلی، چه آينده رشد يابی را به جوانان و نيروی محرکه جوان چه در ابعاد سياسی و چه اقتصادی و اجتماعی ( اشتغال ، تحصيل ، ازدواج ، و ... ) وعده می دهيد که ۳۰ سال تجربه اين نظام نفله شدن نسلی را در جنگ و تحمل عواقب جنگ را برای نسلهای آينده و نيز موجبات فرار روزافزون استعداد ها و مغزهای کشور را فراهم نياورده باشد؟
ج- با طرح وفادار ماندن به قانون اساسی فعلی، چه آينده بی تبعيضی را برای دگر انديشانی وعده می دهيد که قانون اساسی فعلی با انحصار مقامات کليدی در دست باورمندان با اسلام حقوق شهروندی آنان را رعايت کند ؟ اصولی همانند اصل ۱۱۴ که رئيس جمهوری را محدود به رجال آنهم رجال مذهبی می کند، خط بطلان کشيدن بر حقوق نيمی از جمعيت جامعه همان زنان و محدود کردن مردان به باورمندی به دين اسلام و مذهب تشيع است.مگر جز اين است که واضعان قانون اساسی نظام ولايت فقيه در واقع با اين اصل ،دين اسلام را که برای دين در کليت خود و نيز پذيرش دين هر گونه اکراه را حرام ميداند ( لا اکراه فی دين ) بدل به وسيله سلب حقوق شهروندان کرده اند ؟!
د – با طرح وفادار ماندن به قانون اساسی فعلی ، چه آينده بی تبعيضی را برای حتی اقليتهای مذهبی و جامعه تسنن وعده می دهيد که رياست جمهوری را منحصر به باورمند به مذهب رسمی کشور می گرداند؟
ه - با طرح وفادار ماندن به قانون اساسی فعلی ، چه آينده بی تبعيضی را به باورمندان و دينداران وعده می دهيد که از دولتی شدن باور و دين خود و استفاده ابزاری از آن برای سلب حقوق ساير شهروندان ابا دارند و آنرا بر نمی تابند؟
و- وبالاخره با طرح وفادار ماندن به قانون اساسی فعلی ،چگونه ميتوان وعده تحقق حاکميت بدون قيد و شرط مردم را وعده داد وقتی در اصل ۱۱۰ ، تمامی تصميمات اساسی کشور از تعيين سياستهای کلی نظام گرفته تا حتی صدور فر مان همه پرسی را در حطيه اختيارت منحصره و مطلقه ولی فقيه می داند؟!
و اگر به جای وعده دادن بازگشت به قانون اساسی ، مختصات و ويژه گيهای نظامی مردم سالار را و طرح قانون اساسی بی طرفی را موضوع بحث قرار دهيم و مطرح سازيم که حقوق شهروندان را مقيد به قيودی نمی کند و حقوق را ذاتی همه انسانها (اعم از باورمندان به دين و يا مرامی و بی باوران به هر دين و مرامی) دانسته و تحقق آن حقوق را تضمين نمايد و با جدا ساختن دخالت دين در دولت و دولت در دين ،آزادی باور را تضمين سازد ،منصفانه قضاوت کنيم که کداميک قدرت جذب همه شهروندان را وتضمين حاکميت بی واسطه آنان را دارد و افق و پيشاروی ملت ايران را باز می نمايد ؟
به نظر اينجانب ترک محدوده متصلب نظام حاکم و انتخاب حوزه جامعه ملی و توجه به اصلی ترين اصل يعنی بله گفتن به حاکميت بی قيد و شرط جمهور مردم ايران در اتخاذ تاکتيکها و استراتژی، آن روش و هدف عمومی است که تحول را ميسرو پيروزی جنبش را ممکن ميسازد .
*اين سمينار به دعوت کانون حمايت از مبارزات آزاديخواهانه مردم ايران – آلمان / برمن
در تاريخ ۱۷ آوريل ۲۰۱۰ در شهر برمن آلمان و با عنوان "جنبش سبز و راههای پيش ِرو" با شرکت خانم ژاله وفا و آقايان منوچهر صالحی و حسن شريعتمداری برگزار شد.

جبهه ملی و شصت سال مبارزه برای آزادی و دموکراسی در ايران، همايون مهمنش

درستی اهداف نهضت ملی امروز بيش از پيش روشن شده و صداقت ره‌روان آن در مبارزه برای آزادی و حق حاکميت ملت يک واقعيت غير قابل انکار است. چنان‌چه اين سازمان در رفع کمبودهای خود بکوشد و حرکت‌های جدی به‌سوی تحقق يک تشکل مدرن بردارد، می‌تواند نقش تعيين کننده‌ای در استقرار آزادی و دموکراسی در ايران ايفا نمايد
مبارزات مردم برای آزادی، دموکراسی و جدائی دين از حکومت، آنهم بطور پايدار، هنگامی موثر است که توسط احزاب و تشکل های سياسی و صنفی پی گيری و تقويت شود. دست يافتن به دموکراسی بدون احزاب و تشکل های سياسی مناسب غير قابل تصور است. برای آنهائی که به اهميت احزاب و تشکل های سياسی در مبارزه برای تحقق دموکراسی واقفند، اين سوال مطرح است که آيا جبهه ملی ايران با سابقه ۶۰ سال مبارزه برای آزادی و دموکراسی، ميتواند نقش مهمی در رسيدن به دموکراسی ايفا کند؟ برای پاسخ به اين سوال، به بررسی نهضت ملی و نقاط قدرت، ضعف، مشکلات و فرصت های بزرگترين تشکل آن، جبهه ملی ايران ميپردازيم.
نهضت ملی ايران
اين نهضت ادامه دهنده نهضت مشروطه ميباشد و در سخت ترين شرائط برای حفظ و تعميق دستاوردهای آن مبارزه کرده است. اوج مبارزات نهضت ملی در جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق بود که از حرکت های بزرگ مردم ايران برای رسيدن به استقلال، آزادی و دموکراسی بوده است. مصدق امروز نماد مبارزات مردم ايران برای رسيدن به آزادی و حق حاکميت خود ميباشد و افکار و مبارزات او نه تنها چراغ راه رهروان نهضت ملی بلکه مورد توجه و تائيد رهروان آزادی و دموکراسی در ايران و ضامن ادامه راه از مسير درست است.
از ميان طرفداران نهضت ملی شخصيتی مانند دکتر شاپور بختيار برخاسته است که خطر پيدايش يک ديکتاتوری جديد تحت عنوان مذهب را تشخيص داد و برای دفع آن از هيچ کوششی فروگذار نکرد و در يکی از سخت ترين دوران تاريخ ايران مسئوليت نخست وزيری را پذيرفت. او پس از روی کار آمدن حکومت مذهبی نيز به مبارزه با جمهوری اسلامی ادامه داد، نهضت مقاومت ملی ايران را (که نگارنده نيز افتخار عضويت آن را داشته و دارد)، پايه گذاشت، و در مبارزه برای دموکراسی جان باخت.
مرکز تفکر و فلسفه نهضت ملی، انسان و خوشبختی اوست. انسان واقعی و ناکامل امروزی با همه نقاط قدرت و ضعفش. نهضت ملی برای رسيدن به جامعه ای آزاد و دموکراتيک مبارزه ميکند و نه يک بهشت موعود يا جامعه بی طبقه آينده که با "انسانهای کامل" ممکن ميشود و انسانهای امروز بايد زندگی را بر خود و انسانهای ديگر سخت کنند و يا از آزادی چشم بپوشند تا شايد به آن انسان موعود تبديل شوند. سيستم مورد نظر نهضت ملی، آزادی و دموکراسی و رعايت حقوق و آزادی های همه شهروندان است که در کشور های مختلف برتری خود را در بهبود وضع معيشتی مردم، صلح، آزادی، عدالت اجتماعی و امنيت بر نظام های ديکتاتوری يا تماميت خواه نشان داده است.
جبهه ملی
جبهه ملی تشکل در برگيرنده احزاب و شخصيت های ملی برای مقابله فکری و سياسی با طرفداران وابستگی، ديکتاتوری و تامگرائی بوده است. در دوران ملی کردن صنعت نفت اين جبهه که احزاب ملی در آن نقش مهمی داشتند، بازوی اجرائی دکتر مصدق و جنبش ملی بود. جبهه ملی همواره برای رعايت حقوق و آزادی های مردم مبارزه کرده است. پس از کودتای ۲۸ مرداد سازمانهای ملی و هواداران آنها هدف پيگرد قرار گرفتند و فعاليت خود را در آغاز چند سال در نهضت مقاومت ملی و پس از آن دوباره در جبهه ملی متمرکز نمودند. اين سازمان عليرغم خفقان حاکم همچنان به مقاومت عليه ديکتاتوری محمدرضا شاه ادامه داد و در ميان مردم به عنوان جبهه ای آزاديخواه و ملی اعتبار خود را همچنان حفظ نمود، به نحوی که محمدرضا شاه وقتی ديگر ادامه کار به منوال گذشته را ممکن نديد، از رهبران اين سازمان، دکتر صديقی و دکتر بختيار خواست که مسئوليت مقام نخست وزيری را به عهده گيرند.
کمبودها
يک کمبود مهم جبهه ملی ايران، جز در دوره های استثنائی، نداشتن تشکل مناسب برای پيشبرد موثر اهداف و برنامه سياسی خود بوده است. شادروان مهندس زيرک زاده انديشمند و يکی از رهبران حزب ايران و جبهه ملی، اين کمبود را به نحو زير بيان کرده است[۱]:
"جبهه ملی که پايگاه دکترمصدق شناخته ميشد فاقد تشکيلات حزبی بود و در يک قالب معين جای نداشت. احزاب ملی که اعضای رسمی اين جبهه بودند نيروی قابل ملاحظه ای در اختيار نداشتند. در ايران ما گذشته از نقايصی که در حزبها بود (کمی تجربه، جاه طلبی، و گاهی فساد) همواره يک نوع بدبينی "مزمن" نسبت به حزب وجود دارد که بيشتر از خوی تک روی و پرورش خود محوری ما ايرانيان سرچشمه ميگيرد. اين بدبينی تا به امروز مانع شده که حزب بزرگی برای مدت طولانی به وجود آيد".
وی همانجا ادامه ميدهد:
"نيروی مردم در اتحاد آنهاست و اتحاد مردم برای اينکه موثر و بادوام باشد بايد به صورت حزب متجلی گردد. صحيح است که ما تجربيات تلخی از حزب داريم ولی چون راهی جز حزب برای عملی و با دوام کردن حکومت ملی وجود ندارد بنابراين بايد در اين راه همچنان قدم برداريم و اگر از هزار حزب نتيجه بد ديديم باز هم برای بار هزار و يکم حزب تشکيل دهيم".
به گفته مهندس زيرک زاده ميتوان اضافه کرد که امروز برای پيشبرد دموکراسی نياز به يک تشکل آنهم يک تشکل مدرن سياسی برای امروز و آينده ايران داريم که قادر باشد آزادی، دموکراسی و جدائی دين از حکومت را در کشور مستقر نموده، از آن پاسداری کند. مدرن به معنی محوری بودن برنامه سياسی و نه شخصيت ها، به معنی اينکه فعالين دارای آنچنان شخصيت محکم و دورانديشی هستند که به پيشرفت کار و تقويت ارگانهای تشکيلات بيش از موقعيت مرحله ای خود اهميت ميدهند، به معنی گزيدن شايسته ترين افراد برای کارها و اينکه اعضا برای تحقق اهداف تشکل با هم همکاری دارند.
مشکل ديگری که امروز سازمانهای جبهه ملی ايران در خارج از کشور مانند اکثر گروه های اپوزيسيون با آن روبروست، فقدان کادرهای سياسی - تشکيلاتی بتعداد کافی بويژه از بانوان و جوانان است. اين فقدان نتيجه عوامل و مشکلات گوناگون در جذب نيروهای جديد به فعاليت متشکل سياسی در دو دهه اخير است که موضوع بحث اين نوشته نيست. نتيجه آنکه امروز جلب و جذب بانوان و جوانان، کوشش در انتقال تجربيات سياسی - تشکيلاتی به آنان، همراه با بهتر نمودن امکانات ارتقاء کادرهای جديدی که از دانش و شايستگی های سياسی – تشکيلاتی لازم برخوردارند، يک نياز اساسی برای ادامه کار اين سازمان است.
اينکه مليون بر سر اصول فکری و نکات مهم برنامه سياسی اختلافی ندارند و اختلاف نظرها بيشتر حول برخورد به تاريخ و وقايع تاريخی دور ميزند، خود را در اين امر نشان داد که بخش های مهمی در مدت نسبتا کوتاهی توانستند در سازمانهای جبهه ملی ايران در خارج از کشور بر سر منشور و رئوس برنامه سياسی با يکديگر توافق کنند. معهذا مشکل اتحاد مليون هنوز کاملا برطرف نشده و کوشش برای حل آن همچنان ادامه دارد.
فرصت ها
وجه عمده مبارزات امروز مردم رسيدن به آزادی و دموکراسی است و جبهه ملی سازمانی است که ۶۰ سال برای آزادی و دموکراسی در ايران مبارزه کرده است. علی رغم مشکلاتی که به آنها اشاره شد، امروز جبهه ملی امکانات و فرصت های کم نظيری دارد. مردم ايران فقدان آزادی را در همه زمينه ها مانند صلح، امنيت، بهبود زندگی، عدالت اجتماعی و با تمام وجود تجربه کرده اند. آزادی و دموکراسی امروز به عنوان يک نياز اجتماعی احساس ميشود و به آرزوی هموطنان آگاه تبديل گرديده است. فکر وابستگی به قدرت های خارجی مانند روسيه و چين، انگليس يا آمريکا، برای روشنفکران جذاب نيست. ايدئولوژی های طرفدار ديکتاتوری و تامگرا در ميان مردم و روشنفکران خريداری ندارد. مردم در عمل نشان ميدهند که به هم سرنوشتی خود و لزوم همبستگی ملی پی برده اند. شرائط برای اتحاد روشنفکران ايران بر اساس استقلال، آزادی، دموکراسی و جدائی دين از حکومت پس از مدتها و شايد برای اولين بار در تاريخ ايران، بسيار مساعد است.
برنامه سياسی
يک سوال در رابطه با جبهه ملی اين بوده است که آيا جبهه ای که احزاب را نيز در بر ميگيرد ميتواند در همه زمينه ها، از جمله اقتصاد، برنامه ارائه دهد؟ با در نظر گرفتن اينکه هم جبهه ملی ايران و هم سازمانهای جبهه ملی ايران در خارج از کشور در همه زمينه ها برنامه يا رئوس برنامه سياسی ارائه داده اند، نظر بر اين بوده است که جبهه ملی لازم است در همه زمينه ها دارای برنامه باشد و نبايد به اميد برنامه احزاب از ارائه برنامه سياسی کوتاهی شود.
ساختار تشکيلاتی
هدف جبهه ملی استقرار دموکراسی و تامين استمرار آن و هدف احزاب و تشکل های صنفی و سنديکائی، تحقق خواست و نظرات گروههائی از اجتماع است. در فقدان آزادی، احزاب و سنديکاها نيز امکان فعاليت آزاد، علنی و موثر را ندارند و به آزادی نياز دارند. متمرکز نمودن فعاليت ها برای پيشبرد آزادی و دموکراسی تحت يک برنامه سياسی اقدامی لازم برای نتيجه بخش تر نمودن تلاش هاست. توجه به اين نکته از دشواریِ يافتن ساختارهای ممکن و منصفانه برای همکاری افراد و تشکل های ملی ميکاهد. تصميم کنگره دوم سازمانهای جبهه ملی ايران در خارج از کشور (کنگره ندا و سهراب) در اين رابطه در بهمن ماه ۱۳۸۸، پاسخی عملی به شرائط کنونی است. بنا بر اين تصميم: "هر يک از گروه ها يا احزاب ملی که مايل به همکاری با جبهه ملی است، ميتواند ... با اعزام يک نماينده با حقوقی برابر ساير اعضا به عضويت شورای عالی اين سازمان در آيد" [۲].
نتيجه
جبهه ملی سازمانی است که در طول حياتش همواره در راه مصدق و نهضت ملی قدم برداشته و دارای شصت سال تجربه مبارزه برای تحقق آزادی و دموکراسی در ايران است. درستی اهداف نهضت ملی امروز بيش از پيش روشن شده و صداقت رهروان آن در مبارزه برای آزادی و حق حاکميت ملت يک واقعيت غير قابل انکار است. چنانچه اين سازمان در رفع کمبودهای خود بکوشد و حرکت های جدی بسوی تحقق يک تشکل مدرن بردارد، ميتواند نقش تعيين کننده ای در استقرار آزادی و دموکراسی در ايران ايفا نمايد.
يکی از مشکلات مبارزين قبل از بهمن ۵۷، قطع ديالوگ بين نسل های جديد و گذشته بود. لازم است به جرياناتی که تفکر ملی دارند و در پی ايجاد تشکل های جديد هستند توصيه کرد که پيش از اقدام، بررسی کنند که کدام کار موثر و صرفه جويانه تر است: پيوستن به سازمانی با شناسنامه روشن در مبارزه برای آزادی و دموکراسی و کمک به برطرف نمودن کمبودهای آن يا ايحاد گروهی جديد با صرف وقت و زحمت زياد، که ممکن است همان اشتباهات گذشته را تکرار کند و بعد از مدتها تلاش، تازه به مرحله ای برسد که جبهه ملی ايران امروز پس از شصت سال مبارزه برای آزادی و دموکراسی، در آنجا قرار دارد.

جمهوری وحشت، مجله اشپيگل، برگردان از الاهه بقراط

کروبی فراخوانی به مناسبت سالگرد اعتراضات سراسری داده و برای تظاهرات تقاضای مجوز کرده است. خود کروبی هم اعتقاد ندارد که رهبری جمهوری اسلامی که بلافاصله پس از انتخابات هر نوع تظاهراتی را ممنوع اعلام کرد، خیابان‌ها را آزادانه در اختیار معترضان بگذارد. ولی به نظر وی این «مهم است که نشان بدهیم که ما همچنان مبارزه می‌کنیم، البته نه علیه این جمهوری بلکه برای اجرای قانون اساسی‌مان که در آن آزادی عقیده و دمکراسی مندرج شده است»
متن کامل گزارش اشپیگل
مجله اشپیگل در شماره جدید خود (27 آوریل 2010) در گزارشی به وضعیت «اپوزیسیون» در ایران می‌پردازد. انگیزه من برای ترجمه این گزارش که متن آن مانند بسیاری از گزارش‌هایی که در این سوی جهان منتشر می‌شود، از اطلاعات و پختگی کافی برخوردار نیست، همین عنوان این گزارش بود: جمهوری وحشت!
در عین حال خواننده‌ای که مسائل ایران را از نزدیک دنبال می‌کند، با چنین گزارش‌هایی اگر بر اطلاعات و شناخت‌اش افزوده نگردد، دست کم در می‌یابد دیگران چگونه در باره ایران گزارش می‌دهند! متن زیر، متن کامل گزارشی است که اشپیگل منتشر کرده است. میان‌تیترها از مترجم است.
تقریبا یک سال پس از تقلب آشکار در انتخابات ریاست جمهوری، سرکوب خشن رژیم تأثیر خود را نشان می‌دهد: اپوزیسیون را سکوت فرا گرفته است. مهدی کروبی، رهبر روحانی اپوزیسیون اما با سرسختی یک تظاهرات اعتراضی تازه اعلام می‌کند.
برای از میدان به در کردن کروبی دست به همه کار زدند: حزبش، «اعتماد ملی» را ممنوع کردند، روزنامه‌اش که به همین نام منتشر می‌شد توقیف گشت و پنجاه تن از معتمدان و یارانش نیز دستگیر شدند. حتی از ضرب و شتم سه پسر وی نیز پروایی نکردند. گذرنامه یک پسرش، حسین 44 ساله را ضبط کردند که معمولا آخرین مرحله پیش از اعلام یک شکایت است. تقی 42 ساله، پسر دیگر کروبی که در جنگ به دلیل اصابت گلوله معلول شده است، اجازه نیافت برای درمان پزشکی به لندن مسافرت کند. و علی پسر 37 ساله کروبی را که جوانترین آنهاست، دستگیر و بازجویی کرده و به شدت با وی بدرفتاری کردند. اینکه به سراغ خود مهدی کروبی 72 ساله نیز بروند، ظاهرا موضوعی است که به زمان بستگی دارد. تا کنون پنجره‌های خانه‌اش را شکستند و با شعار روی دیوار خانه‌اش وی را به مرگ تهدید کردند. هنگامی که وی در آغاز سال [میلادی] به یکی از استان‌ها مسافرت کرده بود، افراد ناشناس به سوی وی تیراندازی کردند و کروبی شانس آورد که مورد اصابت گلوله قرار نگرفت.
با این همه این روحانی بلندپایه سرسختی نشان می‌دهد. با روی خوش کسانی را که به ملاقاتش می‌روند می‌پذیرد و درباره رقیب خطرناک خود «جناب دکتر احمدی‌نژاد» شوخی می‌کند. می‌گوید که وی این شخص را هرگز «رییس جمهوری» خطاب نخواهد کرد چرا که «این مرد» که باید با وی با همه نیرو و البته بدون خشونت مبارزه کرد «یک مصیبت برای مردم» است.
کمی به نیمه شب مانده، در خانه کروبی واقع در خیابان نوریان در شمال تهران هنوز همه بیدارند. کروبی برای بسیاری، شجاع‌ترین مرد ایران به شمار می‌رود. چشمانش پشت عینک بدون فریم‌اش می‌درخشند. پاهایش را که به یک چهارپایه کوتاه تکیه داده است، به طور متناوب تکان می‌دهد. وقتی که انگشت نشانه‌اش را در هوا تکان می‌دهد و یا هنگامی که با مشت گره کرده بر روی دسته صندلی قدیمی‌اش می‌کوبد، نشان می‌دهد که وی یک سال پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری، هنوز حاضر نیست صحنه نبرد را ترک کند.
ماجرا چه بود؟
آنها سه نفر بودند که تصمیم گرفته بودند با شرکت در انتخابات 12 ژوئن سال گذشته مانع انتخاب دوباره احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری شوند: کروبی که روحانی است، حسین موسوی نخست‌وزیر 68 ساله پیشین و محسن رضایی 55 ساله که سالها ریاست سپاه پاسداران، همان پاسداران مخوف انقلاب را، بر عهده داشت. کروبی و موسوی به نمایندگی از جناح اصلاحات و رضایی نامزد محافظه‌کاران عملگرا بود. اینکه احمدی‌نژاد بیش از شصت درصد آرا را به دست آورده باشد، مورد قبول این سه نفر نبود.
در حالی که رضایی، اعتراض خود را پس از آنکه آیت‌الله علی خامنه‌ای رهبر انقلاب درستی انتخابات را اعلام کرد، به سرعت پس گرفت، کروبی و موسوی که گفته می‌شود احتمالا پیروز واقعی انتخابات بوده است، در جایگاه اعتراض مردم قرار گرفتند. سه روز پس از انتخابات، آنها موفق شدند تقریبا سه میلیون از هواداران [مخالفان احمدی‌نژاد] را به حرکت در بیاورند. هواداران اصلاحات با شعار «رأی من کو؟» به خیابانهای تهران آمدند و رژیم با خشونت وحشیانه به آنها پاسخ داد.
بهای خونینی که به اصطلاح جنبش سبز پرداخت بسیار بالا بود: طرفداران حقوق بشر در ایران اعلام کردند که بیش از صد نفر که هویت‌شان محرز شده است، در این سرکوب کشته شدند. دست کم دو هزار نفر از مخالفان دستگیر شدند که در این مدت بسیاری از آنها با وثیقه آزاد گشتند.
سکوت گورستانی
با این همه از تظاهرات 22 بهمن به مناسبت سی و یکمین سال انقلاب، که بیش از هر چیز رنگ و بوی طرفداران احمدی‌نژاد را داشت تا مخالفان، سکوت گورستانی بر تهران حکم‌فرما شده است. وضعیت حاکم بر اپوزیسیون در تهران تقریبا یادآور سکوتی است که زمانی بر بغداد دوران صدام حسین حاکم بود و کشور عراق، جمهوری وحشت خوانده می‌شد. جاسوسان حاکم مستبد دجله همه جا حضور داشتند و هر انتقادی بی‌رحمانه مجازات می‌شد. در تهران گفته می‌شود که احمدی‌نژاد نیز دیگر کوچک‌ترین مخالفتی را نمی‌پذیرد. زندان‌ها پر از زندانیان «سیاسی» است که از سال 1979 به این سو سابقه ندارد.
کروبی اما با وجود همه تهدیدات، در گفتگو با اشپیگل از ادعاهای خود مبنی بر شکنجه تا سرحد مرگ دستگیرشدگان که از سوی رژیم به شدت انکار می‌شود، دفاع می‌کند. می‌گوید خودش از چهار مورد اطلاع دارد. او همچنین ادعای تجاوز به زندانیان را نیز پس نمی‌گیرد و می‌گوید پنج قربانی تجاوز را می‌شناسد که دو نفرشان مردان جوان هستند.
اما حتی منتقد سرسختی مانند کروبی نیز هنوز نمی‌گوید که زیر پا نهادن حقوق بشر تقریبا ابعادی مانند دوران شاه یافته است. اما با لبخندی نیشدار اصرار می‌ورزد که دست کم آنها «کارشناس» بودند و می‌دانستند خشونت را نسبت به چه کسی و چرا به کار می‌برند. امروز برعکس، در زندانها «خودسری مطلق» حکم‌فرماست. با اینکه وی احمدی‌نژاد را به عنوان «رییس جمهوری به رسمیت نمی‌شناسد» ولی می‌گوید وی «مسئول و پاسخگوی اتقافاتی است که روی می‌دهد».
دیکتاتوری پنهان
آنچه رییس جمهوری ایران برپا داشته است، یک دیکتاتوری پنهان اما مؤثر است. مأموران رژیم مانند پاسداران و بسیجی‌ها در خیابان حضور آشکار ندارند. ولی وحشت زیر نظر بودن، شنوده شدن و یا اینکه با هر انتقادی که رژیم را خوش نمی‌آید، دستگیر و محکوم شوند، مدتهاست که زندگی سیاسی نسبتا لیبرال را در مقایسه با دوران خاتمی، دچار خفقان کرده است.
اینگونه است که دور و بر رهبران شورش سبز سکوت حاکم است. با اینکه کروبی مایل نیست اصطلاح حبس خانگی را به کار ببرد، ولی آنها تحت کنترل رژیم قرار دارند. در برابر خانه کروبی تا دیرهنگام شب دو نگهبان ایستاده‌اند که نام هر کسی را که به آن خانه وارد شود ثبت می‌کنند. کروبی می‌گوید: «هر کسی نزد من بیاید، باید حساب کارش را بکند». احضار شدن چنین افرادی از سوی وزارت اطلاعات کمترین هزینه ورود به خانه کروبی است.
هنگامی که کروبی خانه‌اش را ترک می‌گوید، گروهی از مأموران امنیتی رژیم وی را همراهی می‌کند به این دلیل خنده‌دار که از او «در برابر تروریست‌ها محافظت شود». کروبی می‌گوید «ترور» را اتفاقا کسانی انجام می‌دهند که همین مأموران امنیتی را به محافظت از او گمارده‌اند!
مهرزاد مرعشی مهمتر از کنفرانس خلع سلاح
تلاش رژیم را برای سرکوب همه‌جانبه اپوزیسیون و رهبران آن، در سراسر کشور می‌توان دید. رژیم اینترنت و تلفن‌های همراه را کنترل می‌کند و هر وقت دلش بخواهد، خطوط را مسدود می‌سازد. ژورنالیست‌های غربی تنها زمانی اجازه ورود به ایران دارند که قرار باشد تهران یک تبلیغات مثبت رسانه‌ای راه بیندازد مثلا برای کنفرانس به اصطلاح خلع سلاح که دو هفته پیش با شعار «انرژی هسته‌ای برای همه، سلاح هسته‌ای برای هیچ‌کس» برگزار شد و دولت «بیش از هفتاد کشور» را دعوت کرده بود.
ولی در زمان برگزاری این کنفرانس، برای بسیاری از ایرانی‌ها موضوع جالب این بود که آیا هموطن آنان در تبعید، یعنی مهرزاد مرعشی، در برنامه تلویزیونی «آلمان در جستجوی سوپراستار» برنده می‌شود یا نه. و عجب تصادف جالبی: درست در شب رقابت نهایی این برنامه، برنامه‌های کشورهای غربی را بدون پارازیت می‌شد تماشا کرد!
کنفرانس خلع سلاح البته بیشتر به سند وقاحت تبلیغاتچی‌های رژیم تبدیل ‌شد که مانند محمدعلی رامین، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد مدعی شوند: «ما سانسور نداریم!» اما مجموعه خبررسانی در جمهوری اسلامی به شدت کنترل می‌شود و کمتر سیاستمداری جرأت می‌کند بدون اجازه وزارت ارشاد حرف بزند.
جانشین احتمالی احمدی‌نژاد
محسن رضایی نیز که تا یک سال پیش از سخت‌ترین منتقدان احمدی‌نژاد به شمار می‌رفت، و به عنوان کسی که زمانی ریاست سپاه پاسداران را برعهده داشت و در واقع از مصونیت برخوردار است، دیگر تمایلی به انتقاد صریح از خود نشان نمی‌دهد. در مبارزه انتخاباتی وی بر فساد و اقتصاد نابسامان تأکید و سیاست خارجی تهاجمی رییس جمهوری را محکوم می‌کرد. حالا اما او در آپارتمان یکی از دوستانش در یکی از برج‌های شمال تهران نشسته است و احتیاجی به اجازه برای مصاحبه ندارد. ترس کلمه‌ای است که برازنده پاسداری نیست که هشت سال در جنگ با عراق چندین بار زندگی‌اش را به خطر انداخت. اما رضایی به عنوان دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام که به هنگام اختلاف بین مجلس و دولت به میانجی‌گری می‌پردازد، دارای مقام بالایی است که هر لحظه ممکن است آن را از دست بدهد. او می‌داند که در جمهوری احمدی‌نژاد، اگر پا را از گلیم خود بیرون بگذارد، شش محافظ‌ او هم نمی‌توانند جانش را حفظ کنند.
این نظامی پیشین هنوز از مراحم رهبر انقلاب برخوردار است. برخی فکر می‌کنند که این مرد با ریش سیاه بزی که اغلب نگاهی اسرارآمیز دارد می‌تواند در صورتی که تحریکات احمدی‌نژاد از حد تحمل خامنه‌ای که وی را منصوب کرده است، خارج شود، جانشین بالقوه احمدی‌نژاد باشد. ولی آیا خود رضایی نیز چنین بدیلی را در خود می‌بیند؟ گوشه لبان رضایی به لبخندی نامحسوس جمع می‌شود و می‌گوید: «من در هر جا که باشم به ملت‌ام خدمت می‌کنم».
فرمانده سپاه، سردار پاسدار، محسن رضایی از پاسخ به پرسش‌های مسئله‌دار شانه خالی می‌کند و به جایش چای خود را هم می‌زند، تو گویی می‌تواند مشکل وفاداری خویش به رژیم را نیز مانند قند در چای حل کند. رضایی نیز مانند کروبی در مورد احمدی‌نژاد از به کار بردن کلمه «رییس جمهوری» خودداری می‌کند و به جایش می‌گوید: «آقای احمدی‌نژاد». رضایی محافظه‌کار نیز درست مانند کروبی اصلاح‌طلب می‌گوید: «این وضعیت نمی‌تواند ادامه پیدا کند».
مردم منتظر یک جرقه‌اند
این طور که به نظر می‌رسد راه برون‌رفت از بحران را کسی نمی‌تواند نشان دهد. حتی روحانیان بزرگی مانند آیت‌الله محمد موسوی بجنوری 66 ساله نیز مأیوس‌اند و نمی‌دانند کار جمهوری اسلامی به کجا خواهد رسید. این آیت‌الله عالی‌رتبه در واقع به گروهی تعلق دارد که نمی‌توان به آنها بی‌حرمتی کرد. او نماینده حسن خمینی، نوه رهبر انقلاب و رییس بنیادی در تهران است که به نام بنیانگذار حکومت ملایان خوانده شد.
بجنوردی در حالی که به شدت ناراحت است از تازه‌ترین ضربه رژیم حرف می‌زند و اینکه به او خبر رسیده که از مسافرت «دوست سی ساله» وی و رییس جمهوری پیشین، خاتمی، برای شرکت در سمیناری در ژاپن جلوگیری شده است. آیت‌الله بجنوردی می‌پرسد: «آیا غیرقابل تصور نیست؟» و گویی که با خودش حرف می‌زند ادامه می‌دهد: «در این جمهوری اسلامی همه چیز ممکن است».
روزنامه «بهار» بلافاصله پس از انتشار به دلیل انتقاد از رژیم توقیف شد، حزب مشارکت اسلامی که به خاتمی، و سازمان «مجاهدین انقلاب اسلامی» که به موسوی نزدیک‌اند ممنوع شدند.
با این همه کروبی، رهبر اپوزیسیون، نبرد برای آینده حکومت الله [دینی] را از دست نمی‌نهد و می‌گوید: «مردم منتظر یک جرقه‌اند» و این جرقه را او می‌خواهد بزند.
کروبی فراخوانی به مناسبت سالگرد اعتراضات سراسری داده و برای تظاهرات تقاضای مجوز کرده است. خود کروبی هم اعتقاد ندارد که رهبری جمهوری اسلامی که بلافاصله پس از انتخابات [سال گذشته] هر نوع تظاهراتی را ممنوع اعلام کرد، خیابان‌ها را آزادانه در اختیار معترضان بگذارد. ولی به نظر وی این «مهم است که نشان بدهیم که ما همچنان مبارزه می‌کنیم، البته نه علیه این جمهوری بلکه برای اجرای قانون اساسی‌مان که در آن آزادی عقیده و دمکراسی مندرج شده است».
کروبی به وجود اختلاف بین خود و موسوی، دیگر رهبر اپوزیسیون، پاسخ منفی می‌دهد و می‌گوید به طور مرتب با مشاوران نزدیک موسوی به طور کتبی و یا از طریق افراد معتمد به تبادل نظر می‌پردازد و دست کم ماهی یک بار دو رهبر اپوزیسیون همدیگر را ملاقات کرده و به گفتگوی دو نفره می‌پردازند. کروبی می‌گوید: «ما در همه زمینه‌ها با یکدیگر هم عقیده‌ایم».
معلوم نیست این ملای شجاع که شهامتش را حتی محافظه‌کاران نیز تحسین می‌کنند، تا کجا بتواند مقاومت کند. کروبی نمی‌خواهد سر فرود بیاورد. می‌گوید به عنوان شاگرد امام خمینی «وظیفه خود می‌داند که حقیقت را به هر قیمتی که برایش تمام شود» بگوید.
کروبی با موضوع دستگیری‌اش خونسرد برخورد می‌کند و می‌گوید: «من آماده همه چیز هستم». دیگر چه چیز می‌توانند از او بگیرند، غیر از زندگی‌اش.

در آستانه روز جهانی کارگر پرونده سازی جديدی عليه منصور اسالو، فعالين حقوق بشر و دمکراسی

بنابه گزارشات رسيده به " فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران" در آستانه روز جهانی کارگر پرونده جديدی عليه آقای منصور اسالو رئيس هيئت مديره سنديکای شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه گشوده شد.
روز يکشنبه ۵ ارديبهشت ماه زندانی سياسی منصور اسالو رئيس سنديکای شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه با دست بند و پابند به شعبه ۶ بازپرسی دادگاه انقلاب کرج برده شد و پرونده جديدی عليه او گشوده شد. شاکيان آقای اسالو در اين پرونده علی حاج کاظم و علی محمدی رئيس و معاون زندان گوهردشت کرج می باشند . اتهامی که به آقای اسالو نسبت داده شده است ارتباط با معاندين نظام در زندان می باشد.
در ماههای اخير فشارهای روحی و جسمی و اذيت وآزارها عليه آقای اسالو بصورت غير قابل تصوری شدت يافته است. او بارها به سلولهای انفرادی بند ۱ معروف به سگدونی و بند ۵ منتقل شد . آقای اسالو از ۲۳ اسفند ماه بطور ناگهانی و با دليل واهی از بند ۴ به بند ۵ معروف به بند متادون منتقل شد و او را در کنار زندانيان معتاد و خطرناک که مبتلا به بيماريهای واگير دار هستند قرار داده شد.
زندانی سياسی منصور اسالو از ناراحتی قلب،کمر درد و چشم رنج می برد ولی تاکنون از درمان جدی او خوداری کرده اند. اين ناراحتيها بقدری حاد می باشند که تا به حال پزشک قانونی ۳ بار بر عدم تحمل حبس او تاکيد کرده است ولی بازجوی وزارت اطلاعات که مسئول پرونده آقای اسالو می باشد از آزادی استعلاجی او خوداری می کند.
بازجويان وزارت اطلاعات تا به حال عليه تعدادی از زندانيان سياسی که در زندان هستند و در حال طی محکوميت غير انسانی و غير قانونی خود بسر می برند پرونده های جديدی گشوده اند و به آنها محکوميت سنگينی داده است که از جمله آنها زندانی سياسی منصور رادپور ، علی صارمی و ... می باشند.
گشوندن پرونده جديد بدستور بازجويان وزارت اطلاعات می باشد که با شکايت علی حاج کاظم و علی محمدی رئيس و معاون زندان گوهردشت به اجرا در آمده است.علی حاج کاظم و معاونش علی محمدی که در پرونده او اعمالی جنايتکارانه مانند ؛ شکنجه و قتل زندانيان سياسی و عادی مانند زنده يادان امير حسين حشمت ساران، ولی الله فيض مهدوی و عبدالرضا رجبی ، فروش اندام زندانيان، تشکيل باندهای مافيايی برای توضيح و فروش مواد مخدر و سرکوب زندانيان، گرفتن رشوه از زندانيان عادی در ازای مرخصی و حتی آزادی آنها نقش دارد. گرفتن رشوه های نجومی از خانواده زندانيان برای دادن مرخصی توسط برادر وی فردی بنام محمد حسين حاج کاظم در خارج زندان صورت می گرفت ولی بخاطر رقابتهای موجود برادر وی دستگير و محکوم به زندان می شود که در همان زندان گوهردشت محکوميت خود را در دفتر علی حاج کاظم طی می کند و هر روز بعد از وقت اداری همراه با او به منزل می رود. ميرشکاری رئيس قبلی زندان گوهردشت و عموی همسر علی حاج کاظم که در جريان افتضاح سوء استفادی جنسی از زنان و دختران معروف به خانه سبز و صدور آنها به دبی دستگير شده بود در دفتر علی حاج کاظم رئيس زندان گوهردشت کرج به اصطلاح محکوميت خود را طی می کند.
فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران، پرونده سازی جديد عليه زندانيان سياسی که در حال طی محکوميت غير قانونی و غير انسانی خود در زندان هستند را محکوم می کند و از کميسر عالی حقوق بشر و سازمان جهانی کار و سنديکاه های کارگری جهان خواستار اقدامات گسترده جهانی برای آزادی فعالين کارگری در بند رژيم ايران است.

اسرائيل: حمله نظامی به تاسيسات اتمی ايران

سفير اسرائيل در آمريکا سه شنبه شب تاکيد کرد که گزينه حمله نظامی به تاسيسات اتمی ايران روی ميز قرار دارد و همزمان اهود باراک گفت که جهان نمی تواند برای مدت طولانی منتظر حل برنامه اتمی ايران بماند.
مايکل اورن، سفير اسرائيل در واشينگتن، در گفت و گو با شبکه تلويزيونی «سی ان ان» در پاسخ به پرسشی در زمينه حمله احتمالی به ايران گفت: «اسرائيل مانند هر کشور ديگری در جهان، حق دارد تا از خودش دفاع کند و ما تاريخ ۶۵ سال گذشته را پشت سر خود داريم که در آن زمان يهوديان حق دفاع از خود را نداشتند و به ياد داريم که چه اتفاقی رخ داد.»
پيشتر، وزير دفاع اسرائيل با دفاع از ديپلماسی آمريکا برای حل آنچه تهديد دستيابی ايران به سلاح هسته ای خواند هشدار داد که جهان نمی تواند به مدت طولانی برای حل اين مسئله منتظر بماند.
اهود باراک که به واشينگتن سفر کرده است در ديدار با فرماندهان و مسئولان آمريکايی در پنتاگون گفت که از تمرکز آمريکا بر تشديد تحريم های اقتصادی عليه تهران حمايت می کند و افزود: آمريکا تنها قدرت جهانی است که می تواند تلاش های بين المللی برای بازداشتن ايران از طريق فشار اقتصادی را هماهنگ کند.
وی هشدار داد که اگر جهان برای زمان طولانی منتظر بماند ايران می تواند به سلاح هسته ای دست يابد که نه تنها «چشم انداز» خاورميانه بلکه کل جهان را تغيير خواهد داد.
مقام های آمريکايی و فرماندهان ارشد اين کشور بارها در ديدارهای خود با طرف های اسرائيلی گفته اند که ايران اتمی غير قابل پذيرش است ولی در عين حال تاکيد کرده اند که هر گونه حمله نظامی به تاسيسات اتمی ايران در حال حاضر کارساز نخواهد بود.
رابرت گيتس، وزير دفاع آمريکا، ماه ژانويه هشدار داد همزمان که ايران به زمان دستيابی به ساخت سلاح اتمی نزديک می شود ايالات متحده بايد گزينه های بيشتری در اختيار داشته باشد و بيشتر احتياط کند.
آقای گيتس در جريان کنفرانس خبری مشترک روز سه شنبه خود با وزير دفاع اسرائيل در اين زمينه اظهار نظر قطعی نکرد.
وی گفت: من از «روند برنامه ريزی شده» در پنتاگون و ساير بخش های دولت اوباما راضی هستم. ما زمان درازی را صرف مسئله ايران کرده ايم و به اين روند ادامه خواهيم داد.
پيشتر، اسرائيل و آمريکا تهديد کرده بودند که برای حل برنامه هسته ای ايران تمام گزينه ها از جمله حمله نظامی به تاسيسات اتمی اين کشور روی ميز قرار دارد.
اين دو کشور همراه با ساير متحدان غربی خود تهران را متهم می کنند که در صدد ساخت بمب اتمی در پوشش فعاليت های هسته ايش است.
مقام های جمهوری اسلامی ايران هر گونه تلاشی در اين زمينه را رد کرده و هشدار داده اند که به هر گونه حمله نظامی اسرائيل و آمريکا «پاسخی دندان شکن» خواهند داد.
گزارش خبرگزاری آسوشيتدپرس حاکی است که مسئله ايران و گروه شبه نظامی حزب الله لبنان در راس مباحث مطرح در گفت و گوهای وزير دفاع اسرائيل با مقام های آمريکايی در پنتاگون بوده است.
آقای باراک پيشتر با هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا، نيز ديدار کرده بود. اين گزارش می افزايد که وزير دفاع اسرائيل قصد دارد در سفر سه روزه خود تصوير بهتری از کشورش به نمايش بگذارد. اين تصوير در جريان تنش های ميان آمريکا و اسرائيل در جريان سفر ماه گذشته بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل، به واشينگتن تا حدود زيادی خدشه دار شده است.
روابط سنتی تل آويو و واشينگتن در ماه های اخير به دليل مواضع سرسختانه نتانياهو در باره شهرک سازی اسرائيل در مناطق اشغالی فلسطينی نشين دچار تنش های زيادی شده است.
آمريکا اين اقدام اسرائيل را مانعی برای پيشرفت روند مذاکرات صلح خاورميانه می داند که همچنان متوقف مانده است.

فشار بر لاله‌ حسن‌پور جهت اخذ اعترافات تلویزیونی، کمیته گزارشگران حقوق بشر

روز گذشته، سه‌شنبه هفتم اردی بهشت ماه، لاله حسن‌پور، طی یک تماس تلفنی از زندان اوین اعلام کرد که "تحت فشار شدید برای اخذ اعتراف تلویزیونی" قرار دارد.
به گفته ی خانواده ی این فعال حقوق بشر و زنان، پس از اعلام این موضوع از سوی لاله حسن‌پور، "مامور همراه لاله، بر سر او فریاد زد و تماس قطع شد."
هم چنین بر اساس گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، اعتراض حسن‌پور به "بدرفتاری نگهبان بند" سبب شده تا برخی وسایل سلول منجمله تلویزیون سلول را از او بگیرند.
به نظر می‌رسد این فعال مدنی در وضعیت نامناسب روحی و جسمی قرار داشته باشد و تماس تلفنی وی حاکی از ادامه فشار بر اوست.
شایان ذکر است که لاله حسن‌پور، سه‌شنبه ۲۵ اسفندماه طی یورش های گسترده به فعالین حقوق بشر توسط دستگاه امنیتی، در منزلش بازداشت و به زندان اوین منتقل شده است.

سخنرانی حجت الاسلام روانبخش، سردبير نشريه پرتو سخن: هاشمی برکنار می شود؛ سيدحسن خمينی رد صلاحيت

سردبير هفته نامه پرتوسخن متعلق به موسسه آموزشی آيت‌الله مصباح يزدی، در سخنانی در جمع تعدادی از مردم راور از برکناری آيت الله هاشمی رفسنجانی از رياست مجلس خبرگان و رد‌صلاحيت حجت‌الاسلام سيدحسن خمينی در انتخابات آتی رياست جمهوری خبر داد.
به گزارش خبرنگار گفتارنو از راور حجت الاسلام روانبخش در پاسخ به سوالی درباره اينکه چرا مقام معظم رهبری هاشمی را از رياست مجلس خبرگان برکنار نمی کنند گفت: رياست مجلس خبرگان، منصوب شده از سوی مقام معظم رهبری نيست که بتوانند او را برکنار نمايند اما در انتخابات هيئت رئيسه که سال آينده برگزار می شود، ان شاءالله اعضای مجلس خبرگان او را برکنار خواهند کرد.

وی در خصوص رياست هاشمی بر مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز گفت: اين مجمع يک مجمع تصميم گيری نيست بلکه يک مجمع مشورتی است که حتی ميرحسين موسوی و عبدالله نوری هم که ۵ سال زندانش کردند عضو اين مجمع هستند.
روانبخش گفت: لذا در مجمع تشخيص مصلحت نظام بودن يا نبودن به جايی لطمه ای نمی زند چون مرکز تصميم گيری نيست، فقط نقش مشورتی دارد و مقام معظم رهبری می خواهند از همه افکار و سلايق مختلف در اين مجمع حضور داشته باشند تا تضارب آرا برقرار باشد .
اين روحانی حامی دولت افزود: اگر مقام معظم رهبری نظرات مجمع را تائيد کردند اعتبار پيدا می کند و گرنه اعتبار قانونی ندارد مثل همان کاری که اخيرا آقای هاشمی رفسنجانی می خواست در مجمع تشخيص مصلحت انجام دهد و انتخابات را از دست شورای نگهبان بگيرد و آن را به کميسيون انتخابات بدهد.
روانبخش با انتقاد از سکوت لاريجانی و باهنر در قبال جنبش سبز گفت: وقتی معظم رهبری فرمودند عمار کجاست آقای مهندس باهنر صدايش در نيامد و سکوت اختيار کرد بالاخره آقای باهنر می‌توانست بيايد در تلويزيون و جنبش سبز را مورد مواخذه قرار دهد و يا در اين شهر و آن شهر برود و روشنگری بکند اما مردم ما هرگز کلامی از باهنر نشنيدند.
وی اضافه کرد: در حالی که که آقای دکتر حدادعادل در مقابل جنبش سبز ايستاد و روشنگری کرد اما امثال باهنر و علی لاريجانی هيچگونه حرفی نزدند.عمارها کم بودند هرچه مقام معظم رهبری فرياد می زد عمار کجاست؟خبری نبود باهنر و علی لاريجانی سکوت کرده بودند .
عضو موسسه آموزشی مصباح يزدی گفت: ميرحسين موسوی و کروبی خيلی دلشان می خواست تا دستگيرشان که قهرمان شوند کروبی داد می زد و می گفت يکی بيايد مرا بگيرد و با خود ببرد.
وی اضافه کرد:کروبی دلش می خواست قهرمان شود تا هر روز طرفدارانش در دانشگاهها تابلويی دست بگيرند و شعار بدهند که کروبی قهرمان شد.
روانبخش درباره احتمال نامزدی سيد حسن خمينی درانتخابات آينده رياست جمهوری گفت: ما اميدواريم که سيدحسن خمينی هم برای دوره آينده کانديدای رياست جمهوری شود تا معلوم بشود که چقدر جايگاه در بين مردم دارد.
وی با بيان اينکه سيدحسن خمينی رد صلاحيت می شود در اين خصوص توضيح داد: سيد حسن خمينی رد صلاحيت می شود چون يک رجل سياسی نيست مگر می شود هرکسی از بيت رهبری باشد رجل سياسی هم باشد رجل سياسی تعريف خاص خودش را دارد.
وی افزود:آقای سيد حسن خمينی متاسفانه مواضع خوبی ندارد چون بعد از اينکه جامعه مدرسين حوزه علميه قم آقای صانعی را فاقد صلاحيت برای مرجعيت اعلام کرد آقای سيد حسن خمينی آمد خانه او و سايت جماران را در اختيار او قرا داد شما بگوئيد اين کار چه معنايی دارد؟
شايان ذکر است سخنرانی اين فعال سياسی حامی دولت به دعوت جمعيت پيروان روح الله شهرستان راور برگزار شده بود که بخش هايی از آن به دليل عدم رعايت حرمت افراد منتشر نمی شود.

معصومه ياوری، از معترضان به نتيجه انتخابات، در يک قدمی چوبه دار،

صدور احکام اعدام برای معترضان به نتيجه انتخابات به اتهام محاربه از جمله شگردهايی است که قضات دادگاههای انقلاب برای ايجاد رعب و وحشت در ميان مردم به آن مبادرت می کنند.
بنا بر اطلاع گزارشگران هرانا، معصومه ياوری از معترضان به نتيجه انتخابات از جمله کسانی است که برايش حکم اعدام درخواست شده و وی تنها در روز دادگاه اول توانسته بود از حق داشتن وکيل برخوردار شود.
محاکمات غير قانونی ، بازداشت های خودسرانه و به تبع آن صدور احکام پشت درهای بسته و برگزاری محاکمات نمايشی خارج از روند مرسوم و صحيح قضايی از جمله مرسوم ترين شيوه های اعمال شده در دادگاههای انقلاب است که همچنان نيز ادامه دارد.
معصومه ياوری نيز از قربانيان چنين محاکماتی است. محمد سيف زاده وکيل وی در اين باره می گويد: دادگاه خانم ياوری روز ۱۵ ارديبهشت برگزار خواهد شد و دادستان برای وی تقاضای حکم اعدام کرده است.
وی در گفتگو با گزارشگر هرانا افزود: موکلم را تا زمان برگزاری دادگاه اول نديده بودم و وی از دسترسی به وکيل تا اين زمان محروم بوده است.
عدم دسترسی به وکيل تا قبل از دادگاه اول از جمله مسايلی است که بيشتر بازداشت شدگان سياسی با آن روبرو هستند. اين در حالی است که قانونا وکيل حق دارد تا قبل از برگزاری دادگاه پرونده موکل خود را بررسی کرده و دفاع مناسبی از وی به عمل بياورد اما تاکنون در بيشتر موارد اين خواسته محقق نشده است.
اين وکيل دادگستری با اشاره به اينکه ياوری بيش از شش ماه را در بازداشت به سر برده است، افزود:"شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به سرپرستی قاضی مقيسه مسول رسيدگی به پرونده معصومه ياوری است."

شکنجه علی‌اکبر لامعی، زندانی بيمار و بی‌دفاع تا آستانه مرگ، فعالين حقوق بشر و دمکراسی

بنابه گزارشات رسيده به "فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران" در طی چند روز گذشته شيوه جديد سرکوب عليه زندانيان بی دفاع در زندان گوهردشت کرج آغاز شده است. زندانيان صبح زود از سلولها بيرون کشيده می شوند و به محوطه هر بند برده می شوند و چندين ساعت در زير آفتاب قرار داده می شوند.در طی اين مدت زندانيان امکان استفاده از سرويسهای بهداشتی و دسترسی به آب نوشيدنی را ندارند.
روز دوشنبه ۶ ارديبهشت ماه زندانيان بند ۶ زندان گوهردشت کرج را از سلولهای خود بيرون کشيده و به محوطه بند منتقل کردند. يکی از زندانيان بنام علی اکبر لامعی ۳۰ ساله از سلول ۲، سالن ۱۶ بدليل ناراحتی روحی ناچار به مصرف قرصهای آرام بخش است. هنگامی که زندانيان به محوطه بند برده می شدند او به دليل شرايط خاص روحی در پشت آنها حرکت می کرد.
پاسداربندها او را مورد اهانت قرار دادند و سپس وی را به زير ۸ بردند.آنها زندانی لامعی را برای مدت طولانی با باتون و لوله فلزی شکنجه کردند که در اثر اين شکنجه ها از چند ناحيه زخمی و دچار شکستگی شد و به اغما فرو رفت.ابتدا او را برای مدتی طولانی که در حالت اغما بسر می برد به حال خود رها کردند سپس پاسداربندها او را به بهداری زندان منتقل کردند.شرايط او در بهداری زندان وخيم اعلام شده است. صدای فريادها و زجه های دردناک اين زندانی در محوطه بند شنيده می شد که باعث خشم همبنديانش شده بود.
پاسدار بندهايی که زندانی علی اکبر لامعی را مورد شکنجه قرار می دادند به نامه های زير می باشند؛قاسم محمدی معروف به دائی قاسم ،شيخی، احمدی، اقباغی می باشند.
همچنين شب گذشته ۲ نفراز باند مافيايی بند ۶ زندان گوهردشت کرج که زير نظر علی محمدی معاون زندان و کرمانی و فرجی رئيس و معاون اطلاعات زندان می باشند درگيری خونين ايجاد شد. نقش باندهای مافيايی در درون زندان سرکوب زندانيان و فروش مواد مخدر می باشد. اين درگيری خونين منجر به زخمی شدن ۲ تن از آنها شد ، شدت زخم های آنها بحدی بود که اين ۲ زندانی به بيمارستانی در خارج از زندان منتقل شدند . اسامی زخمی شدگان وحيد سيلانی و مرتضی فرجی می باشند. وضعيت مرتضی فرجی بسيار وخيم اعلام شده است و گفته می شود که ريه او در اثر اصابت چاقو سوراخ شده است و بعضی از گزارشهای تاييد نشده حاکی از مرگ وی می باشد. تن اين دو زندانی از چند ناحيه دچار زخم های عميق در اثر ضربات چاقو شده است.
گفته می شود که اين ۲ نفر به دليل نافرمانی از دستورات علی محمدی و کرمانی و بدستور آنها توسط ساير اعضای باند مافيايی تصفيه شده اند.
در حال حاضر چند زندانی سياسی در اين بند محبوس می باشند که از جمله آنها آقای احمد زيد آبادی می باشد.
فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران،شکنجه زندانيان بيمار و بيدفاع تا آستانه مرگ را محکوم می کند و از کميسر عالی حقوق بشر و ساير مراجع بين المللی برای پايان دادن به شکنجه های سيستماتيک در زندانهای اين رژيم خواستار اقدامات عملی و فوری است.