۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

خبرگزاری فارس: اتهام "یوسف ندرخانی" تجاوزهای مکرر و اخاذی‌ است!

خبرگزاری فارس روز جمعه و در پی فشار شدید جهانی علیه حکم اعدام یوسف ندرخانی، کشیش مسیحی، اتهام های تازه ای علیه او منتشر کرده است.
به نوشته فارس اطلاعات به دست آمده توسط کسانی که این خبرگزاری دست راستی از آنها به عنوان منابع آگاه یاد کرده نشان می‌دهد، یوسف ندرخانی به اتهام انجام جرایم خشن مانند تجاوز و اخاذی‌های متعدد به این مجازات محکوم شده است و اساسا این موضوع هیچ ارتباطی با مسئله خروج وی از دین ندارد.
خبرگزاری فارس فشاررهای بین المللی اخیر را "بازی نخ‌نمای" رسانه های غربی خوانده تا بر ایران اعمال فشار کنند و از "نبود آزادی بیان و عقیده و نقض حقوق بشر" در ایران صحبت کنند.
فارس نوشته: "در آخرین بازی،‌رسانه‌های غربی با دستاویز قرار دادن پرونده یک متجاوز و اخاذ در استان گیلان مدعی شدند که دستگاه قضایی ایران یک فرد را که از دین اسلام خارج شده و به اصطلاح خودشان کشیش شده، به اعدام محکوم کرده‌ است".
این خبرگزاری ادامه داده: این در حالی است که اطلاعات به دست آمده توسط منابع آگاه نشان می‌دهد این فرد به نام یوسف ندرخانی به اتهام انجام جرایم خشن مانند تجاوز و اخاذی‌های متعدد به این مجازات محکوم شده است و اساسا این موضوع هیچ ارتباطی با مسئله خروج وی از دین ندارد.
به گزارش بی بی سی هم زمان با افزایش واکنش های بین المللی به صدور حکم اعدام برای یوسف ندرخانی، ناظران هشدار داده اند که اعدام این کشیش ایرانی می تواند هزینه سنگینی در عرصه جهانی برای جمهوری اسلامی داشته باشد.
آقای ندرخانی که یک مسیحی "غیرتثلیثی" است از دو سال پیش در رشت زندانی بوده و بنا بر گزارش ها، حاضر نشده است که در جریان محاکمه از دین خود برگردد.
دولت های آمریکا و بریتانیا صدور حکم اعدام به جرم ارتداد برای وی را قویا محکوم کرده اند. لهستان نیز در این رابطه سفیر جمهوری اسلامی در ورشو را احضار کرده است تا به عنوان رئیس دوره ای شورای اروپا، مراتب اعتراض را به تهران ابلاغ کند.
محمد علی دادخواه، وکیل آقای ندرخانی، احتمال لغو حکم اعدام موکلش را بسیار زیاد دانسته است ولی این اولین بار نیست که یک مسیحی به جرم خروج از دین اسلام، در ایران به مرگ محکوم می شود.
دادگاه انقلاب شهرستان ساری در سال ۱۹۹۳ میلادی برای کشیش مهدی دیباج به جرم ارتداد حکم اعدام صادر کرد. وی در پی فشارهای بین المللی در ژانویه ۱۹۹۴ آزاد شد اما چند ماه بعد توسط افراد ناشناس به قتل رسید.
طاطاوس میکائیلیان، هاپک هوسپیان و محمد باقر یوسفی (روانبخش) نیز از کشیشانی هستند که از آنها به عنوان قربانیان "قتل های زنجیره ای" دهه ۱۹۹۰ میلادی یاد می شود.
واکنش احتمالی واتیکان
علی افشاری، کارشناس مسائل ایران در واشنگتن، بر این باور است که اجرای حکم اعدام یوسف ندرخانی به افزایش فشار بین المللی بر تهران منجر خواهد شد.
او می گوید: "تا الان واتیکان سعی کرده است که وارد روابط انتقادی با حکومت ایران نشود. اگر این اعدام صورت بگیرد باعث خواهد شد که لحن انتقادی واتیکان نسبت به ایران تندتر و در مجموع فضای منفی علیه جمهوری اسلامی از منظر حقوق بشری و به طور مشخص از منظر آزادی مذاهب تشدید شود."
مقام های ایرانی اتهام نقض حقوق بشر که از سوی مجامع بین المللی و به ویژه دولت های غربی علیه آنها مطرح شده را بی اساس می دانند.
محمد جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه، بارها گفته است که تمام اقلیت های دینی ایران از حقوق شهروندی برابر برخوردارند.
با این وجود، کشیش محمدرضا مدبر، سردبیر سایت شبکه خبر مسیحیان فارسی زبان، می گوید که هم کیشان وی پس از انقلاب، از آزادی های دینی گذشته برخوردار نبوده اند.
او می گوید: "تصور همگی ما این است که دولت نمی خواهد که مسیحیان در ایران فعالیت داشته باشند و به آنها فشار می آورند تا ایران را ترک کنند. تصور این عزیزان آن است که کلیسا در ایران خاموش می شود."
این در حالیست که مسیحیان آشوری و ارمنی نمایندگان خود را در مجلس ایران دارند و دولت همواره بر احترام به حقوق آنان تاکید دارد.
برخورد با مسیحیان تبشیری
اصل ۱۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی، ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی را تنها اقلیت های دینی اعلام کرده که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند.
با این همه، بعضی از مقام های ارشد جمهوری اسلامی صراحتا بر برخورد جدی با مسیحیان تبشیری تاکید دارند.
مرتضی تمدن، استاندار تهران، سال گذشته مسیحیان تبشیری را جریانی "فاسد و منحرف" توصیف کرد و از بازداشت "سران" آنان در تهران خبر داده بود.
گرچه تعداد دقیق مسیحیان تبشیری بازداشت شده معلوم نیست، تاکنون گزارش های زیادی درباره موارد بازداشت آنان در شهرهایی مانند تهران، رشت، اهواز و مشهد و طرح اتهاماتی نظیر ارتداد و اقدام علیه امنیت ملی علیه آنها منتشر شده است.
برخی از تحلیلگران بر این باورند که حکومت ایران کاهش گرایش به مذهب شیعه و روی آوردن مردم به ادیان دیگر از جمله مسیحیت، یهودیت، زرتشتی و بهایی را خطری علیه خود می داند.
علی افشاری می گوید: "این یک تهدید امنیتی برای حکومت است زیرا باعث می شود که مبنای مشروعیت حکومت با چالش مواجه شود."

جبهه مشارکت: فساد گسترده در حاکمیت به نابودی جمهوری اسلامی می‌انجامد

رسوایی اختلاس سه هزار میلیارد تومانی اکنون به جائی رسیده است که گریبانگیر بخش های عمده ای از ارکان حاکمیت شده است. چه آنها که مستقیماّ در این اختلاس در گیر بوده اند، چه آنها که با سیاستهای خود و یا عدم نظارت خود امکان این اختلاس را فراهم کردند و چه آنها که روزگاری مدعی مبارزه با فساد بودند و امروز مهر سکوت بر لب نهاده اند همه باید پاسخگوی این رسوایی بزرگ باشند. آنچه از شواهد امر بر می آید این است که با کمال تاسف مسئولان ارشد کشور خواسته یا ندانسته چشم خود را بر حقایق ادارۀ کشور بسته اند و در صدد هستند این فاجعه بی نظیر در تاریخ حیات ایران را به یک تخلف از قانون یا سوء استفاده تقلیل دهند و بدون ریشه یابی و واکاوی علل و عوامل آن، تنها چند مسئول دون پایه بانکی را مجازات نموده و با صدور چند حکم اعدام و زندان برای عوامل دست چندم ، قاطیت خود را به اثبات رسانند. غافل از اینکه آب از سر چشمه گل آلود است .
نتیجۀ انتخابات فرمایشی مجلس و کودتای انتخاباتی ، حذف مهمترین نهاد نظارتی یعنی مجلس و بر سر کار آمدن دولتی شده است که فارغ از هفت دولت و با پشتیبانی همۀ ارکان نظام ،مهمترین نهاد مدیریتی و برنامه ریزی را حذف و نهاد های نظارتی مانند سازمان بازرسی کل کشور و دیوان محاسبات را به صورت کامل از ایفای وظیفه باز داشته است . طبیعی است که در این شرایط باید انتظار هرگونه فسادی و در هر سطحی را داشت. بخصوص وقتی برای حفظ رئیس دولت تمامی ارکان کشور هزینه بشوند، چشم پوشی از فسادهای دولتی امری طبیعی خواهد بود. این امر سبب می شود تا رئیس دولت پیش دستی کرده و عنوان نماید که صبر او کم است و این قوه قضائیه است که می بایست مهرۀ اصلی این اختلاس را معرفی کند. در همین حال روزنامه ی دولتی ایران و شبکۀ ایران نیوز مدعی شده اند که رئیس دولت 140 هزار سند از 314 مقام کشور را در اختیار دارد که آنها را در زمان مناسب افشا خواهد کرد. اگر چنین چیزی درست باشد، وا اسفا بر ملتی که همه ی مسئولان آن کم و بیش متهم به فساد هستند و اگر درست نیست، آیا این امر، اثبات حقانیت مظلومینی نیست که بیش از دو سال است به خاطر مبارزه با دروغ و فساد ناشی از آن در زندانها به سر می برند؟
جبهه ی مشارکت ایران اسلامی با کمال تاسف اراده ای محکم برای مبارزه با فساد در میان مسئولان نمی بیند. چرا که اگر چنین باشد فسادهای بزرگتر و گسترده تری در سطح کشور وجود دارد که باید به آنها پرداخته شود که در این مختصر به یک نمونۀ مهم تر از مورد فوق الذکر اشاره می کنیم .
از سال 84 تاکنون که جریان اقتدارگرا، قوای اجرایی، قانون گذاری و قضائیه کشور را به صورت کامل و یکپارچه در اختیار گرفته است بیش از تمامی یکصد سال گذشته، درآمد نفتی عاید کشور شده است .
کل درآمد نفتی کشور از شروع استخراج نفت تاکنون نزدیک به یک هزار میلیارد دلار است که بنا بر گزارش منابع رسمی ، بیش از پانصد میلیارد دلار آن در شش سال اخیر بدست آمده است. اما همانگونه که تمامی ملت ایران شاهد هستند روزبروز بر فقر و بیکاری ملی افزوده می شود و دریغ از اینکه این درآمد سر شار و نعمت خداداد در راه آبادانی و سر بلندی ایران عزیز صرف شده باشد .
فارغ از برنامه ی چهارم توسعه اقتصادی– اجتماعی- فرهنگی کشور که توسط مجلس هفتم و دولت نهم زیرپا لگدمال شد، براساس قوانین بودجه ی سنواتی ( هر چند بر خلاف قانون برنامۀ فوق الذکر ) مجموع هزینه های مجاز توسط دولت نهم و دولت کودتا، کمتر از چهار صد میلیارد دلار بوده است و این بدان معناست که باید حدود یکصد میلیارد دلار در حال حاضر در حساب ذخیره ی ارزی کشور موجود باشد. اما با کمال وقاحت، دولت، بانک مرکزی و مجلس شورای اسلامی به روشهای مختلف اعلام نموده اند که در این حساب هیچ پولی نیست. چه کسی باید سوال کند که بر سر این یکصد میلیارد دلار یا بیش از یکصد هزار میلیارد تومان چه آمده است ؟ در حالی که مجلس مسلوب الاختیار است و نهادهای ناظر هم زبان بریده و دست و پا شکسته به کنجی خزیده اند و فقط آه و ناله می کنند چه کسی باید پاسخ دهد که تکلیف این حجم عظیم سرمایه ملی که رقم سه هزار میلیارد تومان در برابر آن هیچ حساب می شود، چیست؟
جالب اینکه انحراف درآمد و بودجۀ کشور به حدی رسیده است که چند روز قبل رئیس دیوان محاسبات اعلام می دارد که بالغ بر 15 میلیارد دلار از ابتدای سال 90 به حساب های ذخیره ارزی واریز نشده است.
نگاهی گذرا به این ارقام نجومی، ابعاد فاجعۀ فساد مالی و اقتصادی را بخوبی روشن می کند و در این شرایط تاسف بار است که باید انتظار هرگونه فساد در بخشهای میانی و یا پائین دستی را داشت و به یغما رفتن سرمایه های مردم در بانکها را به نظاره نشست.
سه هزار میلیارد تومان، رقمی جزئی از تاراج منابع ملی است. در جایی دیگر، بیش از چهل هزار میلیارد تومان از منابع بانکها در لیست مشکوک الوصول قرار گرفته است که رئیس دیوان محاسبات سر رسید فقط 16 هزار میلیارد تومان آن را برای شش ماهه ی اول سال 90 اعلام کرده است .
اگر قرار است به فساد اقتصادی رسیدگی شود باید تکلیف این فسادهای بزرگتر نیز روشن شود و ملت بداند بر سر هزارها میلیارد تومان منابع ملی چه آمده است ؟
آیا آن شعار عدالتی که گوش فلک را کر کرده است و آن ادعای ارائه الگوی مدیریت جهانی و آن رویای احیای ارزشهای صدر انقلاب، اینها هستند؟
جبهه ی مشارکت ایران اسلامی با ابراز نگرانی فراوان از روند ادارۀ کشور و حاکمیت فساد گسترده در لایه های درونی حاکمیت اقتدار، ادامه ی این روند را جز نابودی کشور و براندازی جمهوری اسلامی نمی داند و از همه ی دلسوزان و دردمندان می خواهد تا دیر نشده است در برابر این فجایع بی نظیر با حساسیتی ویژه عکس العمل نشان دهند .
جبهۀ مشارکت ایران اسلامی

ویکی لیکس این بار سراغ مشایی رفت،

خبرگزاری فارس: جدیدترین سند منتشر شده از سوی ویکی لیکس مربوط به دیدار رحیم مشایی با سفیر اتریش در ایران است.
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، جام نیوز نوشت:‌ سایت رادیو کوچه، 30 سپتامبر(8مهر) از انتشار اسناد جدید از ویکی لیکس خبر داد. بنابر گزارش این سایت این اسناد این بار مربوط به رحیم مشایی و دیدار وی با سفیر اتریش در ایران بوده است.
طبق گزارش جام نیوز، سایت رادیو کوچه نوشت: «رحیم مشایی در دیدار با سفیر اتریش در ایران که به دعوت مشایی به دفتر وی رفته بود، به موازی کاری‌ها در دست‌گاه دیپلماسی ایران اشاره کرده و مشاوران رهبری را عاملان سنگ‌اندازی برای رسیدن به توافق با غرب معرفی کرده است.»
این سایت ادامه داد: «رحیم مشایی در این دیدار گفته است ایران از گفت‌وگو با روسیه و فرانسه احساس خوبی ندارد و ترجیح می‌دهد به‌طور مستقیم با آمریکا گفت‌وگو کند، مشایی به سنگ‌اندازی‌های انگلستان در این گفت‌وگوها نیز اشاره کرده است.»
رادیو کوچه افزود: «رحیم مشایی در ادامه گفته است احمدی‌نژاد از این‌که نامه‌اش از سوی اوباما پاسخ نگرفت دل‌خور شد، و وقتی دید اوباما به جای پاسخ دادن به احمدی‌نژاد برای آیت‌الله خامنه‌ای نامه نوشته است به شدت ناراحت شد.»
لازم به یادآوری است هنوز شبهات بسیار زیادی در مورد صحت و سقم اسناد منتشر شده از سوی ویکی لیکس و نیز چگونگی دستیابی این موسسه به اسناد منتشر شده وجود دارد به خصوص که هنوز کشورهای غربی برخورد جدی با این موسسه به خاطر انتشار اسناد محرمانه آنها نکرده و تنها نظاره گر انتشار تدریجی اسناد دلخواه خود از سوی آنها هستند

چون نيک نظر کرد پرِ خويش در آن ديد، پدرام فرزاد

خداوکيلی نه سر جنگ با کسی دارم، نه حوصله دعوا. فقط بد نيست نگاهی به اخبار مندرج در رسانه‌های ايران که همگی از زير دست مميزها و سانسورچی‌ها رد شده و به اصطلاح "سالم و مثبت" تشخيص داده شده‌اند بيندازيد و... بعد از آن، قضاوت با شما
پرده اول
* سازمان ملل محلی برای شنيدن سخنرانی انشاوار سياستمداران نه چندان خوشفکر شده
کيهان پس از ماه‌ها عتاب و خطاب به احمدی‌نژاد، در سرمقاله امروز خود با عنوان «تأملات نيويورکی» نوشت:
- نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نيويورک که هر سال همين موقع يعنی در سپتامبر برگزار می شود، حادثه پر سر و صدايی است اما معلوم نيست به همين اندازه باخاصيت باشد.
- همين گردهمايی سالانه هم روز به روز در حال بيخاصيتتر شدن است و در چند سال گذشته عملا جز اينکه محلی برای شنيدن سخنرانيهای انشاوار از جانب سياستمدارانی نه چندان خوش فکر باشد، ويژگی ديگری نداشته است.
- سازمان ملل به طور کلی و مجمع عمومی آن به طور خاص، با سرعت به سمت تبديل شدن به مکانی تشريفاتی که سياستهای خود را «به فرموده» تنظيم ميکند، در حال حرکت است و شايد حتی بدتر از اين، به نوعی ابزار مخدر در روابط بين الملل تبديل شده که حس مشارکت جويی کشورها را ارضا ميکند بی آنکه حقيقتا امکانی برای مشارکت واقعی در تصميم گيريهای مهم بينالمللی در اختيار آنها بگذارد.
* مهم ترين مسئله اين است که مجمع عمومی به جای آنکه محلی باشد برای تشخيص مسائل اصلی جامعه بين المللی و بعد بحث آزادانه درباره ريشه ها و راه حل های آنها، به نوعی ابزار مسئله سازی کاذب تبديل شده است. به عنوان نمونه، تکرار پی در پی عباراتی عموما مشابه و کليشهای درباره ايران در سخنرانيهای مقام هايی که داوطلب سخن گفتن در اين مجمع شدهاند، تلاشی است برای جا انداختن اين ذهنيت که ايران برای همه جهان يک دغدغه و مسئله مهم است و نگرانی درباره آن به يک يا چند کشور خاص اختصاص ندارد. اين نوع طرح مسئله، دقيقا همان چيزی است که اسراييليها برای پوشاندن هراس خود از رويارويی با ايران به آن نياز دارند؛ يعنی طرح موضوع ايران به مثابه تهديدی جهانی و بعد اعلام اينکه اسراييل نبايد در رويارويی با اين تهديد تنها بماند و همگان بايد در پروژه مقابله با آن شريک شوند. اگرچه امسال، سردادن سخنرانی های پر حرارت درباره ايران چندان رونقی نداشت اما باز هم می شد ديد که برخی کشورها مايلند نگاه ها را هر چه بيشتر به سمت آنچه «مسئله ايران» می خوانند متمرکز کنند آن هم با اين هدف که برخی امور ديگر -که به نظر آنها بسيار ناخوشايند می آيد- از نظرها دور بماند و جلب توجه نکند. اين مسئله سازی ها عمدتا با اين هدف انجام می شود که «مسائل اصلی» پنهان بماند.
- روشن است که مجمع عمومی جايی برای بحث درباره مسئلههای اصلی جامعه جهانی نيست.

***

پرده دوم
* واکنش دبيرکل سازمان ملل به سخنرانی رئيس جمهور ايران در مجمع عمومی
يادآوری پرسش‌هايی که احمدی نژاد درباره هولوکاست و يازده سپتامبر مطرح کرده بود با واکنش بان کی‌مون مواجه شد.
به گزارش خبرآنلاين، درحالی که رئيس جمهور ايران در سخنان امسال خود در مجمع عمومی سازمان ملل مديريت ناعادلانه جامعه جهانی، انتقاد به تهديدها و تحريم ها عليه ايران، لزوم جبران خسارت کشورهای زيان ديده در جنگ جهانی و تلاش برای اصلاح ساختار مديريت جهان و سازمان ملل را تبين کرد، دبيرکل اين سازمان در سخنانی از اظهارات رئيس جمهور در سخنرانی‌اش در سازمان ملل انتقاد و گفت مجمع عمومی بر اساس احترام متقابل و تفاهم ميان مذاهب و فرهنگ‌ها بنا شده و اينگونه سخنان پذيرفتنی نيست.
دبيرکل سازمان ملل، در نشستی در حاشيه اجلاس مجمع عمومی با عنوان «ائتلاف تمدن‌ها» که هدفش مبارزه با افراط‌گرايی و کمک به تفاهم ميان مذاهب و فرهنگ‌ها بود «ادبيات سياسی» رئيس جمهور ايران را شايسته اجلاس بين‌المللی ندانست و گفت که مجمع عمومی بر اساس اصل احترام متقابل و بردباری شکل گرفته جای انکار هالوکاست يا تلاش برای ايجاد ترديد درباره حملات ۱۱ سپتامبر نيست.
اظهارات دبيرکل سازمان ملل در حالی است که رئيس جمهور ايران در دو سال گذشته تنها خواستار تقاضای تشکيل کميته حقيقت ياب درباره يازده سپتامبر شده بود.
احمدی نژاد در سخنان خود در مجمع عمومی سازمان ملل، تصريح کرد: آنها تحمل کوچکترين سوال را ندارند و به جای پاسخگويی، سوال کننده در مورد هولوکاست را مورد تهديد قرار داده و به جای پاسخ به سوال ۱۱ سپتامبر، سوال کننده را تهديد به تحريم بيشتر می‌کنند. سال قبل پس از پيشنهاد تشکيل کميته حقيقت ياب سوال ۱۱ سپتامبر، اينجانب و ملتم مورد تهديد قرار گرفتيم! آيا نمی‌بايست با محاکمه متهم اصلی، عوامل اصلی شناسايی و محاکمه می‌شدند؟ چرا محاکمه علنی انجام نشد؟ آيا اطلاعاتی هست که بايد مخفی بماند؟

***

پرده سوم
عليخانی به رئيسجمهور: شما مديريت داخلی کشور را سروسامان بدهيد، مديريت جهان پيشکش!
مجلسی‌ها هم ...؟!
عضو فراکسيون اقليت مجلس معتقد است سفرهای سالانه رئيسجمهور به سازمان ملل هيچ دستاوری برای کشور نداشته است.
قدرتالله عليخانی در گفتوگو با خبرآنلاين درباره ارزيابی از ۶ سفر گذشته رئيسجمهور به سازمان ملل با بيان اينکه اين سفرها نه تنها هيچ نتيجهای نداشته بلکه برای کشور تبعات زيادی هم ايجاد کرده است، افزود: الان به رسانههای غربی نگاه کنيد همه در حال مسخره کردن ايران هستند.
وی با اشاره به اظهارات رئيسجمهور درباره مديرتی جهانی، گفت: آقای احمدينژاد در همه سفرهايی که تاکنون داشته بحث مديريت جهانی را مطرح کرده است. من خواهش ميکنم شما مديريت ايران را سر و سامان بدهيد، مديريت جهان پيش کش! شما مديريت داخل کشور را به هم ريختهايد بعد ميخواهيد مديريت دنيا را سر وسامان بدهيد؟ آخر واقعا آدم با اين دولت چه کند؟!
وی تصريح کرد: من که فکر نميکنم سفرهای خارجی آقای احمدينژاد به نيوريورک دستاوری داشته باشد جز اينکه موجب شده ما تبعات سنگينی داده و بدهيم.
عليخانی همچنين به سفر نزديکان رئيس جمهور اشاره کرد و گفت: حتی من شنيدم حدود ۶۰ نفر ازنزديکان مجموعه رياست جمهوری همراه احمدينژاد به اين سفر رفتهاند. اين سفرهای چه نيازی به اين همه همراه دارد؟

***

پرده چهارم
آقا اجازه! رئيس دفترمان را برکنار می‌کرديم
فارس نوشت: يکی از دانش‌آموزان مدرسه فرهنگ با ارسال نامه‌ای به پرسش مهر امسال رئيس‌جمهور پاسخ داد.
احمدی‌نژاد در پيام ضبط شده‌اش که امروز از شبکه‌های سيما و بلندگوی مدارس پخش شد، از دانش‌آموزان پرسيده بود، اگر جای رئيس جمهور بوديد، برای اعتلای ايران اسلامی چه می‌کرديد؟
اميرعلی ثقفی‌فر در بخشی از نامه‌اش آورده: آقا اجازه، ما اگر جای شما باشيم، وقتی می‌بينيم که اعتلای ايران و اقتدار ايران با حضور يک جريان در دفتر خودم به خطر افتاده و وقتی می‌ديدم که رهبرم در نامه‌ای اين خطر را از قبل به من گوشزد کرده، آن رئيس دفتر را فوری برکنار می‌کنم.
در ادامه نامه آمده: وقتی می‌ديديم که اين جريان تمام نقاط مثبت و دولتی را به نقطه ضعف تبديل کرده و در هر فساد اقتصادی و رسانه‌ای ردپايی از او وجود داشته و اسنادش هم در رسانه‌ها موجود است و جايی برای انکار نمانده وقتی می‌ديدم که مثلا امثال بابای ما که سال ۸۴ با آمدن شما کلی ذوق داشتند که انقلابی‌ها دوباره روی کار آمده‌اند و امروز اما خبرها را با آه و حسرت دنبال می‌کنند وحال شان گرفته شده از دولت فعلی و مدام می‌گويند کاش قدر دولت قبل را شما می‌دانستيد و ريش و قيچی را دست همان آقايی که من اگر جای شما بيايم بر کنارش می‌کنم، نمی‌داديد.
در پايان نامه اين دانش‌آموز آمده است: آقا اجازه، ما که جای شما نمی شود باشيم اما تو را به خدا حال افرادی امثال بابای ما را بيشتر از اين نگيريد.

***

و ... پرده آخر
مجمع جهانی اقتصاد: رتبه گردشگری ايران ۱۱۴ است
يک نهاد بين المللی می گويد از لحاظ رقابت پذيری، ايران از همه کشورهای همجوار در صنعت گردشگری عقب تر است.
نهادهای بين المللی تائيد کرده اند رقابت پذيری گردشگری ايران، در قعر جدول است، به بيان ديگر، گردشگری ايران، از لحاظ شاخص هايی چون فضای کسب و کار، زيرساخت های سفر و توريسم، وضعيت فرهنگی و انسانی و ذخاير طبيعی و زيست محيطی از ميان ۱۴۰ کشور جهان، در رديف صد و چهاردهم قرار دارد.
گزارش مجمع بين المللی اقتصاد در سال ۲۰۱۱ نشان می دهد فاصله ايران با ساير کشورهای توريست پذير همسايه از لحاظ تسهيلات گردشگری، تنوع در جاذبه های رقابت پذيری در صنعت سفر و توريسم بسيار زياد است، به طوری که کشور ترکيه در رتبه پنجاهم قرار دارد، يعنی ۶۴ پله بالاتر از ايران.
اين در حالی است که مسئولان سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری، همچنان اصرار دارند، وضعيت گردشگری در ايران، بسيار توسعه يافته است. به طور مثال، معاون گردشگری اين سازمان اعلام کرده بود ورود گردشگران خارجی در سال جاری، ۳۰۰ درصد رشد داشته است.
به گفته حامد دهقانان، ميانگين رشد ساليانه ، نرخ رشد گردشگر ورودی در ايران بيش از ۳ برابر نرخ ميانگين رشد ساليانه در جهان برآورد می شود. او می گويد: تعداد گردشگر ورودی به ايران از يک ميليون و ۶۴۹ هزار و ۴۷۹ نفر در سال ۱۳۸۳ به رقم سه ميليون و ۱۲۱ هزار و ۲۸۱ نفر تا پايان سال ۱۳۸۹ رسيده که از نظر رشد نقطه ای ۸۷ درصد رشد در مقايسه با سال پايه و به طور متوسط ساليانه ۳/۱۳ رشد را در بازه زمانی فوق تجربه کرده است.
روح اله احمدزاده، رئيس سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری نيز در مردادماه امسال اعلام کرده بود: ورود گردشگران خارجی از سال ۸۳ تا کنون رشدی ۳۰۰ درصدی داشته است.
اين اظهارات در حالی شکل می گيرد که کارشناسان مستقل نيز از رکود گردشگری در ايران خبر می دهند. اردشير اروجی مدير کل سابق دفتر آمار، اطلاعات و برنامه ريزی سازمان ميراث فرهنگی معتقد است: سال ۸۴ آمار ورود گردشگران خارجی را با بررسی آمار سازمان گمرک که هر سه ماه يک بار اعلام می شد بررسی کرده و متوجه شديم که از آن تعداد تنها ۷۰۰ هزار نفر گردشگر و بقيه مسافر بوده اند.
به گفته اين کارشناس، تعداد گردشگران واقعی کمتر از اين ارقام است. چون يک گردشگر حتما بايد در مراکز اقامتی و گردشگری سکونت داشته باشد.
در اين بين، کشورهای رقيب ايران در منطقه که با برنامه ريزی و سرمايه گذاری مناسب، رشد محسوسی در صنعت توريسم خود داشته اند، در گزارش مجمع جهانی اقتصاد، به مراتب بالاتر از ايران ايستاده اند. به جز ترکيه که در رديف ۵۰ است و مدعی است می تواند سالانه ۳۵ ميليون گردشگر خارجی را به مرزهای خود فرابخواند، ساير کشورهای توريست پذير همجوار نيز از ايران، پيشی گرفته اند.
گزارش مجمع جهانی اقتصاد در بخش توريسم، تاکيد می کند کشور گرجستان در رتبه ۷۳ ، آزربايجان در رتبه ۸۳ و کشور ارمنستان با يک درجه افزايش در رديف ۹۰ از ميان ۱۳۹ کشورجهان قرار گرفته اند. اين در حالی است که رتبه ايران، از همه پايين تر و در پله ۱۱۴ متوقف مانده.
اين واقعيات از سوی يک نهاد معتبر جهانی در زمانی بيان می شود که مسئولان سازمان ميراث فرهنگی سعی می کنند برای رونق دادن به گردشگری داخلی، از خروج گردشگران ايرانی از کشور، جلوگيری کنند.
مطابق برنامه اعلام شده از سوی دهقانان، معاون گردشگری سازمان ميراث فرهنگی، تعرفه خروج گردشگران از ايران، افزايش خواهد يافت و در کنار آن، قرار است بسته های عمده خدمات گردشگری داخلی، عرضه شود. مشخص نيست با توجه به وضعيت پايين رتبه بندی ايران از لحاظ توان رقابت در فعاليتهای گردشگری، سياستگذاران گردشگری کشور چگونه می خواهند با کشوری مانند ترکيه که ۶۴ پله، بالاتر از ايران قرار دارد، رقابت کنند تا گردشگران عازم ترکيه را به سوی مرزهای ايران بخوانند.

***

همان‌طور که عرض کردم نه با کسی سر جنگ دارم و نه حوصله‌ای برای دعوا. نوشته‌ها، نوشته‌هايی است مندرج در سايت‌های وابسته به «نظام جمهوری اسلامی ايران» که از بی‌خاصيتی حضور و حرافی رئيس جمهوری ايران در نيويورک شروع و به افت صنعت پولساز گردشگری در کشوری که به چهارفصل بودنش می‌نازيم، ختم شده است. بگذريم از اين که وقتی نتوانيم توريسم را در تنها يک کشور از صد و خرده‌ای کشور دنيا رواج دهيم (و حتی آن را به عقب نيز برانيم) ديگر نبايد حرفی از «مديريت جهان» بر زبان آورد.
حال چطور حضور در نيويورک و صحن علنی سازمان ملل «بی‌خاصيت» عنوان شده و و چرا از «سخنرانی پرشور رياست جمهوری در سازمان ملل» رسيديم به «تأملات نيويورکی» و نيز « سخنرانی انشاوار سياستمداران نه چندان خوشفکر»؟ ... قضاوت با شما.
«معجزه هزاره سوم» پس از انقضای تاريخ مصرفش و از فرط تکرار سخنان بی‌دليل و سند خود، تبديل شده به «عجوزه هزاره سوم» که هيچ کس را يارای ديدن اين «گلچهره‌ی نظام جمهوری اسلامی ايران» نيست!
درست مثل يک عروسک کوکی،‌ هر سال اواخر تابستان کوک شده، به نيويورک می‌رود، آبروی ايران و ايرانيان را به ثمن بخس می‌فروشد، در چند مصاحبه ديگر نيز تمام تپه‌های باقيمانده را آباد می‌کند و برای حسن اختتام، جلسه‌ای نيز با دانشجويان، اساتيد و متفکران ايرانی يا غيرايرانی (مگر فرقی هم دارد؟) در نيويورک می گذارد و پس از ضايع شدن در آنجا، بر طبل «من آنم که رستم بود پهلوان» خويش می‌کوبد و راضی از «ماموريت برای وطنش» به ايران بازگشته و در پاويون اختصاصی فرودگاه، بدون ذره‌ای شرم و خجالت، «دستاوردها» (که چه عرض کنم‌) بهتر است بگويم «از دست دادن‌ها»ی خويش را به رخ عالم و آدم می‌کشاند و ... روز از نو و روزی از نو.
حکايت« نظام مقدس و ولايی جمهوری اسلامی ايران» با «محمود احمدی‌نژاد» (همانی که مدت‌ها معجزه هزاره سوم ناميده می‌شد) شده حکايت اين تک بيت: «چون نيک نظر کرد پر خويش در آن ديد / گفتا زکه ناليم که از ماست که بر ماست».
فقط خدا می‌داند چه حرصی می‌خورد رهبر جمهوری اسلامی، کيهان و کيهانيان از پروراندن اين مليجک در دربار خويش که ديگر همه چيز را از حد گذرانده و حتی ريش و سبيل حضرتش را نيز از گلکاری خويش بی‌نصيب نگذاشته و با حنايش، آن را بدجوری رنگ کرده ...

پدرام فرزاد

ردّ احمدی‌نژاد در شاهنامه، آرش جودکی

خواننده آشنا با شاهنامه بی‌گمان تاکنون شباهتِ شگفت‌انگيز احمدی‌نژاد با يکی از شخصيت‌های فرعی و ناچيزِ نامور نامه‌ی‌ باستان را دريافته است: مرزبانی که خسروپرويز بر ری گماشت
آرش جودکی ـ ويژه خبرنامه گويا

خواننده آشنا با شاهنامه بی‌گمان تاکنون شباهتِ شگفت‌انگيز احمدی‌نژاد با يکی از شخصيت‌های فرعی و ناچيزِ نامور نامه‌ی‌ باستان را دريافته است : مرزبانی که خسروپرويز بر ری گماشت. اين شباهت به گونه‌ای است که می‌توان آن مرزبان را سرنمون archétype احمدی نژاد دانست. خود من اما، به دلايلی که در پايان اين نوشتار خواهم آورد، هيچگاه تمايلی به بازگويی و واکاوی اين شباهتِ سرنمونی نداشته‌ام.
در «گفتار اندر سبب خراب کردن خسرو شهر ری را» (۱) می‌خوانيم که پس از پايان کار بهرام چوبينه و افتادن آبها از آسيابِ جنگ‌های دودمان‌سوز و خانمان‌براندازِ داخلی، خسروپرويز که ستاره بختش ديگر جز فراز نمی‌جست چنان که حتی گـُرديه خواهر دشمنش بهرام را نيز به همسری برگزيده بود و از بزرگانِ کينه‌جوی نيز ديگر کسی نبود «که با او به روی اندرآورد روی»، روزی به شادخواری نشسته بود با خردمندان و بزرگان و رزم‌آزمودگان و يلان که ناگهان در آن مجلس جامی ديد که «نبشته برو نام بهرام بود». فرمان داد که جام بر زمين بيفکنند و بانگِ نفرين هم بر بهرام و هم بر آورنده‌ی جام زنند. اما خسرو آرام نيافت و آتش کينه‌کهن آنچنان در دلش زبانه کشيد که خواست زادگاه بهرام را برای هميشه ويران سازد:
چُنين گفت کاکنون بر و بوم ری
بـکوبند پیـلان جنـگی به پـی !
همـه مـردم از شهـر بيرون کنند !
همه ری به پی دشت هامون کنند

اين ميان دستورِ خسروپرويز، بزرگترين اندرزبُد شاه يا همان نخستين وزيرش، که مردی ارجمند، نيک‌انديش و بهمن‌آيين بود با آگاهانيدن شهريار از ناشايستی اين کار وی را از انجام آن باز می‌دارد. خسروپرويز رای او را می‌پذيرد اما برای مقام مرزبانی ری جويای بدگوهری می‌شود که با همه بی‌دانشی و بدزبانی کاهل نباشد. در پاسخ به وزير که از او نشان‌های چنين نابکاری را می‌پرسد :
چنين گفت خسرو که بسيارگوی
نژند اختـری بایـدم سـرخ موی
تنش زار و بينی کژ و روی زرد
بدانديش و کوتاه و دل پر ز درد
همان بددل و سفله و بی فروغ
سرش پر ز کين و زبان پر دروغ

تا همين‌جای داستان نشانه‌های برشمرده آنچنان با احمدی نژاد همسانی دارند که خواننده امروزی را به اين گمان‌ بيندازند که نکند حکيم طوس هزار سال پيشتر برای وصف فرد مورد نظرِ خسروپرويز صفاتِ معجزه‌ی هزاره سوم را سرمشق خود قرار داده باشد. اما می‌بايست همينجا تاکيد کرد که زشت‌‌خويی احمدی نژاد است که زشت‌رويی او را اينچنين به چشم ما می‌آورد، چون پلشتیِ چهره ناظر بر پليدیِ روان نيست و نمی‌تواند هم باشد. اين ميان تنها نمی‌دانم چرا نوچگانِ او و چون خود او دروغ‌زن بيهوده می‌کوشند به پشتوانه روايات جعلیِ علائم ظهور او را شعيب بن صالح جا بزنند. اگر دم زدن از مکتب ايرانی گزافه‌ای همچون ديگر گزافه‌گويی‌هاشان نبود می‌توانستند در لابه‌لای صفحات يکی از بنيادی‌ترين شالوده‌های هرآنچه ايرانی است به سادگی چهره مقتدای خود را ببينند.
اما ادامه داستان. پس از آگاهی به انديشه‌ی خسروپرويز و شگفت‌زده از آن، «همی جست هرکس به گرد جهان» در پی يافتن تحفه‌ای که شهريار خواسته بود. تا آنکه پيغام رسيد چنان مردی که خواسته بودی را يافتيم و خسرو فرمان داد که او را نزدش بياورند :
ببردند ازين گونه مـردی بـرش
بخنديد از او کشور و لشکرش
بدو گفت خسرو: ز کردار بد
چه داری به ياد و ز گفتار بد؟
چُنين داد پاسخ که از کار بد
نياسايم و نيست با من خرد !
سخن هرچ گويم دگرگون کنم
تن و جان پرسـنده پر خون کنم
سر مايه‌ی من دروغست و بس !
سـوی راستی نیـستم دستـرس !

ديديم آنکه هرآنچه می‌گويد را می‌تواند دگرگون کند، پر خون کردنِ تن و جان کسانی که با پرسش : «رای من کو؟» به خيابان‌ها آمده بودند را هم خوب می‌داند. علی رغم آگاهی ما به اينهمه، وقاحتِ «ناتندرست» مردی چون احمدی نژاد که «دل و ديده از شرم يزدان» شسته چنان است که هنوز می‌تواند حيرت ما را برانگيزد. نمونه‌ اين وقاحت از حد درگذرنده پاسخ‌‌های شرم‌آور اوست به خبرنگاران خارجی در مورد کشتگان جنبش سبز وقتی که قتل ندا را ساختگی می‌خواند و سهراب را شهيد بسيجی می‌نامد. اما نبايد چندان هم شگفت‌زده شد چون جايی در پشت و پسله‌های ذهن و زبان ما پنداشت کهنی هست از يکی بودن دروغ و ستم که می‌بايست توانايی رفت‌و‌بازگشت ميان اين دو را برای ما فهميدنی کند. آنچه دو مفهوم دروغ و ستم را در ذهن و زبان ما به هم می‌پيوندد واژه «زور» (۲) است. بدون نياز به بحثی فيلولوژيک، اتکا به درکِ معمولیِ زبانی از کلمه‌ی «زورگو» برای نشان دادن پيوند و چه بسا هم معنايی دو کلمه‌ی «دروغگو» و «ستمگر» کفايت می‌کند. زورگو در واقع تنها کسی نيست که با اعمال زور به معنای قدرت ديگران را به قبول چيزی يا انجام کاری مجبور می‌کند، بلکه پيش از هر چيز کسی است که دروغ می‌گويد و برای به کرسی نشاندن آن دروغ زورگويی می‌کند يعنی به زور و فشار متوسل می‌شود تا ديگران را به پذيرفتن چيزی يا انجام عملی وادارد. پديده احمدی نژاد گواه خوبی است برای پشتيبانی از اين باور که نزد پيشينيان ما دروغ و ستم در اصل يک چيز بوده اند.
بازگرديم به داستان فردوسی. پس از آنکه توانايی بی‌پايان مرد در دروغگويی به خسروپرويز آشکار شد، دستور داد که در ديوان منشور ری را به نام او بنويسند :
چـو آمـد به ری مرد ناتندرست
دل و ديده از شرم يزدان بشست
بفـرمود تـا نـاودان‌ها ز بـام
بکندند و او شد بدان شادکام !
وزان پس همه گربکان را بکشت
دل کدخدايان از او شد درشـت !

هرچند هنوز احمدی نژاد گربه‌کُشی را در کارنامه خود ندارد، اما خواننده به راحتی می‌تواند معادل امروزينِ ناودان از بام کندن را در تهران بيابد يعنی در همين شهری که در قديم قريه‌ی کوچکی بود در حاشيه‌ی شهر ری و اکنون ابرشهری که ری قديم را به حاشيه برده است. در بيت‌های بعدی انگار فردوسی دارد تصويری از سفرهای استانی رئيس جمهور به دست می‌دهد. با اين تفاوت که مرزبان بداختر جز در محدوده‌ی ری جابجا نمی‌شد و احمدی نژاد در پهنه‌ی ايران است که جولان می‌دهد :
به هرسو همی‌رفت با رهنمای
مُنادی‌گری پيش اوبر به پای
همی‌گفت: اگر ناودانی به جای
ببينم، وگر گـربه‌يی در سـرای
بران بوم و رُست آتش اندرزنم
ز برشان همی سنگ بر سر زنم !

و باز انگار فردوسی همروزگار ماست و از چپاول‌هايی می‌گويد که حتی در حکومت چپاولگر جمهوری اسلامی بی‌سابقه هستند :
همی‌جست جايی که بُد يک درم
خـداوند او را فگـندی به غـم !

بی‌دانشی و بی‌کياری که خسروپرويز از مرزبان آينده‌ی ری طلب می‌کرد، هردو در احمدی نژاد به کمال يافت می‌شوند. اما برخلاف مرزبان ری که به بی‌دانشی خود خستو بود، اين يکی و دار‌و‌دسته‌اش، دکترای هريک از ديگری دروغين‌تر، ادعای دانش دارند و در حوزه‌های پيچيده‌ی فن‌آوری و علم خود را صاحب‌نظر می‌دانند و در آنها به ماجراجويی می‌پردازند. کاری که آخوندها نيز با همه چشم‌سفيدی از آن پرهيز می‌کردند. پس دور نيست که آنچه بر سر ری آمد بر سر ايران بيايد :
همه خانه از موش بگذاشتند
دل از بوم آبـاد بـرداشتند !
چـو باران بُدی، ناودانی نبود
به شهر اندرون پاسبانی نبود !
از آن زشت بدکامه‌ی شوم‌پی
که آمد ز درگاه خسرو به ری
شد آن شهر آباد يکسر خراب
به سربر همی تافتـی آفـتاب !
همه شهر يکـسر پر از داغ و درد
کس اندر جهان ياد ايشان نکرد !

چگونگی پايان گرفتنِ داستان دشمنی خسروپرويز با رازيان مرا تا امروز از بازگويی و اشاره به اين بخش، با همه شباهت‌هايش با دوره کنونی باز داشته است. با فرارسيدن ماه فرودين، هنگامی که شهريار قصد کرد که به شادی و ميگساری در سبزه‌ی بهار بنشيند و مطربش، به قول منوچهری دامغانی، «در سبزه‌ی بهار زند سبزه‌ی بهار»، گرديه برای نرم کردن دل شاه شعبده‌ای در کار کرد :
بیـاورد پس گـرديه گربکی
که پيدا نبد گربه از کودکی
بر اسپی نشانده، ستامی بزر
به زر اندرون چند گونه گهر
فروهشته از گوش او گوشوار
به ناخن‌بر از لاله کرده نـگار
به ديده چو قار و به رخ چون بهار
چو می خورده‌يی چشم او پر خمار
همی‌تاخت چون کودکی گرد باغ
فروهـشـته از بـاره زریـن جـناغ
لب شـاه ايران پـر از خـنده گـشت
همی کهتر آن خنده را بنده گشت

سرخوش از ديدن صحنه‌ای اينچنين، خسرو را ميلِ برآوردن هرآنچه گرديه آرزو کند درگرفت :
زن چـاره‌گـر برد پیـشش نمـاز
چُنين گفت کای شاه گردن‌فراز
به من بخش ری را، خرد ياد کن !
دل غمگـنان از غـم آزاد کـن !
ز ری مردک شوم را بازخوان !
ورا مرد بدکـيش و بدساز دان !
همی گربه از خانه بيرون کند
دگر ناودان يک‌بيک برکند !
بخـنديد خـسرو ز گفـتار زن
بدو گفت کای ماه لشکرشکن
ز ری بازخـوان آن بدانـديش را
چو آهَرمَن آن زشت بدکيش را !

لازم به گفتن نيست که خامنه‌ای روزِ روزش هم، يعنی در دورانی که دوره‌ی اصلاحات خوانده می‌شد، از ديدن گربه‌ی دست آموزی که کودکانه به تقليد از پهلوانان بارگی براند لبی گشوده به خنده نداشت، چه برسد به حالا که شبِ تاريکِ اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان است. از آنجا که هر اميد گرديه‌واری به بهبودی اوضاع، اگر آب در هاون کوبيدن نباشد حتماً گره بر باد زدن است، پايان مناسبت‌تری برای داستان خود را در حکايتی از سعدی می‌جوييم:
يکی از شعرا پيشِ اميرِ دزدان رفت و ثنائی برو بگفت. فرمود تا جامه از او برکنند و از ده بدر کنند. مسکين برهنه به سرما همی رفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند در زمين يخ گرفته بود. عاجز شد، گفت: اين چه حرامزاده مردمانند! سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته! امير از غرفه بديد و بشنيد و بخنديد و گفت: ای حکيم، از من چيزی بخواه. گفت: جامه‌ی خود می‌خواهم اگر انعام فرمايی [...]
اميدوار بود آدمی به خيرِ کسان
مرا به خيرِ تو اميد نيست شر مرسان

امروز که بيش از هر زمان ديگری سگ گشودن و سنگ بستن رواج دارد، از ولی و سرکرده‌ی دزدان و جانيان اميد هيچ خيری نداشتن آمادگیِ رويارو شدن با شرّی است که بيگمان باز از او خواهد رسيد.

آرش جودکی

[برای دريافت نسخه‌ی پی‌دی‌اف مقاله اين‌جا را کليک کنيد]

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- برای تمام ارجاعات رک: شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، دفتر هشتم، تهران، مرکز دائره المعارف اسلامی، تهران، ۱۳۸۶.
۲- پورداود بر اين عقيده است که کلمه «زور» به معنای قوت که در پهلوی «زَور» و در اوستا «زاور» تلفظ می‌شده است نبايد «به کلمه‌ی ديگر فارسی زَور zōr که به معنی نادرست و دروغ است و در زبان عربی از فارسی به عاريت گرفته زُورzūr تلفظ می‌کنند مشتبه شود» ( پورداود، يسنا، جلد اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۶، پانوشت، ص ۱۲۶ با تغيير اندکی در شيوه نگارش ). و اضافه می‌کند: « در فرس زُورَ zūra به معنی نادرست و دروغ و زُورَ کَرَ zūra kara به معنی بيدادگر است ( در کتيبه‌ی داريوش در بيستون) در اوستا نيز زورَ به همين معنی است زورو جَتَ Zūro Jata يعنی به زور زده شده = به ناحق کشته شده؛ زورو بِرِتَ zūrō bereta به زور برده شده = به ناحق گرفته شده» . «زور» در بخش نخستين کلمه‌ی امروزين «زورگر» معادل پهلوان به معنای قدرت است، اما در کلمه‌ی «زورگو» همچون زورَ کَرَ در کتيبه‌ی داريوش در بيستون به معنای دروغ است و نه قدرت، مثل شاهدی که پورداود از ناصر خسرو می‌آورد:
دل و جان را همی ببايد شُست
از محال و خطا و گفتن زور
دوگانگی معنايی کلمه‌ی زُورَ ناظر به همسانی دروغ و ستم است در خاطره‌ی زبانی ما پارسی‌گويان.

رمزگشايی از يک اختلاس؛ محمد جهرمی دوباره به سايه‌ها خزيد! بابک داد

محمد جهرمی در طول سال‌ها و با زيرکی توانسته بود خود را در "سايه" و به‌دور از جنجال‌های خبری نگاه دارد و از همان سايه، به کسب درآمدهای نامشروع و کارهای اقتصادی بی‌حساب و تأمين "پول سياه" برای کمپين جناح راست بپردازد. او توانست در فعاليت‌های سياسی و انتخاباتی راست‌گرايان سابق و اصول‌گرايان فعلی، نقش مالی مؤثری ايفا کند اما اصراری به علنی شدن حضورش نداشت. شايد رمز بقای او، همين بود
رئيس کل بانک صادرات ايران، «دکتر سيد محمد جهرمی» به عنوان زمينه ساز اصلی اختلاس عظيم دولتی در تاريخ ايران، ديروز بالاخره از کار خود برکنار شد و به سايه خزيد. او به زندگی در «سايه» عادت دارد. با اينکه او يار هميشگی احمدی نژاد بوده و هست، اما بعيد است مورد پيگرد قانونی قرار بگيرد. زيرا آقای جهرمی، به يک فرمول جادويی دست يافته است؛ راز بقا در جمهوری اسلامی! او داماد حجت الاسلام «علی اکبر ناطق نوری» رئيس بازرسی بيت رهبری است و به دلايل بسياری از هرگونه پيگرد احتمالی در امان خواهد ماند. آقای جهرمی که تا چند سال قبل «علينقی جهرمی» نام داشت، بعدها لقب «سّيد» را برای خود اختراع کرد و نامش را هم از «علينقی» به «سيد محّمد» تغيير داد و در اقدامی ناگهانی، برای خودش مدرک «دکترا» صادر کرد و شد؛«دکتر سيد محمد جهرمی»! کسی که آنقدرها اهل «خرج کردن» بود که مانند مرحوم «دکتر عوضعلی کردان» و «دکتر محمدرضا رحيمی»، هرگز دُمش لای تله مجلس و قوه قضائيه گير نکند و همچنان يک «دکتر» و «سیّد» باقی بماند! او در نظام کنونی، حقيقتا" آدم زيرکی است.

آقای جهرمی به پشتوانه پدر همسرش آقای ناطق نوری، از نوزده سالگی داماد شد و بی معطلی، درجات دولتی را پيمود و در حالی که هنوز يک «ديپلمه مردودی» بود، به مقام فرمانداری آمل و نمايندگی بنياد مستضعفان مازندران و سپس به مقام استانداری در استانهای مختلف رسيد. در حالی که هنوز مدرک قبولی در ديپلم دبيرستان هم نداشت، در استانها خود را «مهندس» معرفی می کرد و يکباره هم از ناکجاآبادی مثل دانشگاه هاوايی يا آکسفورد، مدرک دکترا خريد! آقای جهرمی استانهای زنجان و سمنان و همدان تا استان فارس و خطه لرستان را با کسوت «استانداری» در نورديد و پرونده های مختلفی از «فساد مالی و اخلاقی» تا «تقلب مشهود انتخاباتی» و «قاچاق آثار باستانی» را در پشت سر خود به جای گذاشت. به گفته يکی از نزديکانش (آقای «و»)، آقای جهرمی سالها به کار مورد علاقه اش، يعنی خريد و فروش و قاچاق عتيقه جات و آثار گرانبهای ميراث ملی و باستانی از استانهای محل مأموريتش به خارج از کشور مشغول بود و به خصوص آثار باستانی تخت جمشيد و مجسمه های باستانی شهرهای استان فارس در زمان استانداری او، به طرز حيرت آوری ناپديد شدند و سر از بازارهای جهانی درآوردند.

آقای جهرمی در گماشتن نزديکان و اعضای فاميل خود به مقامهای دولتی، فقط به يک فرمول توجه داشت:«فرمول بقا»! او اين فرمول را در سيستم حکومتی جمهوری اسلامی از همان ابتدا شناخته بود و به آن عمل می کرد ( و هنوز هم عمل می کند!): اينکه «حق السهم بالايی ها را بده و هر کاری ميخواهی بکن!» در همين حال، آقای جهرمی حامی قدرتمندی هم در بيت رهبری داشت ( و هنوز هم دارد) که سالها مسئول «دفتر بازرسی بيت» بوده است: حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری؛ پدر همسرش! کسی که در انتخابات سال ۱۳۷۶ بدون پولهای سرسام آور آقای جهرمی، هرگز نمی توانست سرتاسر شهرها و روستاها را از پوسترهای چهاررنگ تبليغاتی خود کاغذ ديواری کند. اما در آن انتخابات، بخت با ناطق نوری نبود و سيدمحمدخاتمی به رياست جمهوری رسيد. کابوسی که جهرمی را تا مدتها به شوک فرو برد. اما او باز هم از خاکستر سايه های خود سر برون آورد.

محمد جهرمی در طول سالها و با زيرکی توانسته بود خود را در «سايه» و به دور از جنجالهای خبری نگاه دارد و از همان سايه، به کسب درآمدهای نامشروع و کارهای اقتصادی بی حساب و تأمين «پول سياه» برای کمپين جناح راست بپردازد. او توانست در فعاليتهای سياسی و انتخاباتی راستگرايان سابق و اصولگرايان فعلی، نقش مالی مؤثری ايفا کند اما اصراری به علنی شدن حضورش نداشت. شايد رمز بقای او، همين بود.

سال ۱۳۸۴ وقتی احمدی نژاد به قدرت رسيد، محمد جهرمی به وزارت کار گماشته شد؛ جايی که هيچ توجهّی را بر نمی انگيخت! زيرا همواره نگاه رسانه ها و مردم به وزيران کشور و امور خارجه و اطلاعات و ارشاد است. بدين ترتيب «وزارت کار و امور اجتماعی» به عنوان حياط خلوت تيم احمدی نژاد به جهرمی سپرده شد تا در سکوت به کار بپردازد و اختلاس های بزرگ و برداشتهای کلان مالی از خزانه ملی را تدارک ببيند! اينگونه بود که محمد جهرمی در تبديل تيم احمدی نژاد به يک قدرت اقتصادی بزرگ نقشی اساسی داشت. او چند طرح زيرکانه برای اختلاس های پنهان و دزديهای کلان درانداخت که حقيقتا" هوشمندانه و زيرکانه بودند. جهرمی ابتدا با طرح «ايجاد بنگاههای اشتغالزای زود بازده» آغاز کرد و کمی بعد طرح «صندوق مهر امام رضا» را کليد زد. دو طرحی که ميلياردها دلار از بودجه کشور را به يکباره بلعيدند و از تيم احمدی نژاد، يک کارتل عژيم اقتصادی و خطرناک ساختند که آقای خامنه ای، هرگز جرأت مقابله با آن را نيافته است. دعواهای امروز بر سر اين اختلاس سه هزار ميليارد تومانی، بخشی از تلاش حاميان آيت الله خامنه ای ست تا از قدرت مالی تيم احمدی نژاد بکاهند و آنها را به زانو درآورند.

در طرح «اشتغالزايی زود بازده»، محمد جهرمی با اعطای وامهای اشتغال زايی سه و نيم ميليون تومانی به بيکاران، ظاهرا" به جنگ غول بيکاری رفت. اما در نهان هدف ديگری در سر داشت. وقتی آمار بيکاری کشور، فاجعه بار تر از سالهای قبل از دولت احمدی نژاد اعلام شد و نرخ تورم هم به طور جهشی بالا رفت، معلوم شد طرح دولت برای مبارزه با بيکاری «شکست» خورده و فقط باعث ايجاد تورم بيشتر، گرانی مسکن و خودرو و اخلال اقتصادی وحشتناکی شده است. اينجا بود که جهرمی دانست بايد برای رفع اين بحران، جای ديگری را «ساکت» کند! او يکی از اصلی ترين کسانی بود که محمود احمدی نژاد را قانع کرد تا «سازمان مديريت و برنامه ريزی» را به عنوان تنها نهاد آماری و مديريتی اقتصاد کشور منحل کند! زيرا آمار شکست طرحهای عوام فريبانه دولت و آمار واقعی بسياری از فعل و انفعالات منفی اقتصادی دولت، توسط همين سازمان تخصصی فاش می شد و به گوش مردم و رسانه ها می رسيد. سازمان مديريت و برنامه ريزی منحل شد و بدنبال آن شورای عالی پول، شورای اقتصاد و شوراهای عالی ديگر يکی بعد از ديگری منحل شدند و تيمی از معتمدان رئيس جمهور نظام مديريتی و اقتصادی کشور را در يک اتاق دربسته در اختيار گرفتند.

خب! پس آن ميلياردها دلار (معادل هزاران ميليارد تومان) وام «خود اشتغال زايی» به کجا رفته بود؟ حقيقت اين است که سهم بيکاران واقعی و مردم نيازمند، از اين وامها بسيار کم بود. در عوض بسيجيان، با راحتی توانستند وامهای خود اشتغالی را بگيرند و هرگز هم آن را پس ندهند. اما باقی پولها به نام «مردگان»، از خزانه عمومی برداشت شدند و تحت عنوان وام اشتغال به شناسنامه های باطله تعلق گرفت! يادمان نرود؛ اينجا ايران است. کشوری که به اعتراف مقامات رسمی اش، بيشتر از ۵ ميليون شناسنامه «افراد متوفی» هنوز در سامانه اداری کشور وجود دارد و هنوز «در گردش» هستند. با اين شناسنامه های باطله می توان برای نامزهای انتخاباتی رأی نوشت. می توان شکايت و طومار بر عليه افراد و روزنامه ها نوشت. می توان در دادگاههای غيابی شهادت داد و می توان از بانکها، وامهای کلان گرفت! خبرهای تأييد نشده اما موثق می گويند از اين شناسنامه های باطله در انتخابات مختلف سوء استفاده شده است. اين بار آقای جهرمی تصميم گرفت يک استفاده «غير انتخاباتی» هم از اين شناسنامه ها بکند! نتيجه اينکه مردگان بسياری، به متقاضيان وام خود اشتغالی «زود بازده» در سيستم بانکی کشور افزوده شدند و بعد از دريافت وامهای خوداشتغالی، هرگز آن پولها را به بانکها پس ندادند! زيرا بعد از دريافت وام، شناسنامه شان باطل شده و مسير برگرداندن وامهای سه و نيم ميليون تومانی آنها به خزانه عمومی، مسدود شده بود! پولها اما در جيب افراد ديگری بود! با تمام اين ترفندها، طرح اشتغال زايی دولت «مهرورز» بعد از اينکه ميلياردها دلار پول از خزانه کشور را بالا کشيد، به اعتراف همين دولت به شکست کامل منتهی شد و هرگز باعث کم شدن آمار بيکاران کشور نشد، بلکه بر ميزان تورم پولی (به خصوص در بخش مسکن و اجاره بهای خانه) به شدت افزود و در عرض دو سال، اجاره بهای خانه ها را تا سه برابر افزايش داد و نام مردگان بيخبر را در فهرست بدهکاران به سيستم بانکی به بايگانی ها اضافه کرد.

محمد جهرمی در پرداخت وامهای اشتغال زايی و بدون بازگشت به «بسيجيان بيکار» گشاده دستی فراوانی کرد و از آنها عملا" لشگری از نيروهای «آماده سرکوب» ساخت تا در ايام ضروری، در خدمت دولت مهرورز قرار بگيرند. آنان از حمله به منزل شخصيتهای سياسی تا سنگباران کردن بيوت مراجع تقليد، تا تقلب وسيع انتخاباتی و سرکوب مردم و پرت کردن دانشجويان از ساختمانها شرکت کردند و حقوق روزانه شان تا «سيصد هزار تومان» هم افزايش يافت.

هنوز هيچ پيگيری قضايی درباره عمق فساد مالی که جهرمی در دوران تصدی اش (فقط بر وزارت کار و امور اجتماعی) مرتکب شده، صورت نگرفته و سرپوش آن فساد، هنوز برداشته نشده است.

محمد جهرمی سپس احمدی نژاد را مجاب کرد تا «صندوق تعاون» را در صندوق تازه تأسيسی به نام «صندوق مهر امام رضا» ادغام کند تا پرداخت وامهای اشتغالزايی، از گزند پيگيری احتمالی مجلس و قوه قضاييه در امان بماند. بدين ترتيب بودجه هنگفت صندوق تعاون به صندوق «مهر امام رضا» منتقل شد و وزير کار هم از پاسخگويی قانونی درباره سرنوشت وامها معاف شد. اگر صندوق تعاون، ناگزير بود سالانه عملکرد مالی خود را به ديوان محاسبات کشور و نهادهای مالياتی اعلام کند، صندوق مسکن مهر امام رضا به عنوان ثروتمندترين بنگاه اقتصادی به هيچ نهادی پاسخگو نبوده و نيست. هنوز هم نمی توان تخمينی از سوء استفاده های مالی آقای جهرمی و تيم احمدی نژاد از اين بنگاه بزرگ اقتصادی ارائه کرد. اما آمارهای تخمينی می گويند اشتغال، هنوز بزرگترين معضل حل نشده دولت احمدی نژاد است و بيشترين پول خروجی از خزانه دولت نهم و دهم، با شعار «رفع بيکاری» روی داده است.

اکنون مهمترين متهم اختلاس سه هزار ميليارد تومانی، کسی نيست جز «دکتر محمدجهرمی!». سايه نشينی که بيشترين پاداش دولتی را به عنوان «کارانه / نزديک پانصد ميليون تومان برای عيدی!» از رئيس دولت کودتايی دريافت کرد و آنقدرها پول در کيسه اش دارد که قاضی و قاضی القضات و حتی مقامات بالاتر را هم بخرد و ماننده بردگان آزادشان کند. پس داستان محمد جهرمی هنوز تمام نشده است. اگرچه امروز به ظاهر از رياست بر بانک صادرات ايران برکنار شده، اما او دوباره به تاريکی سايه ها خزيده است و فرمول بقای دائمی در جمهوری اسلامی را هنوز از ياد نبرده است. ترديد نکنيد او و عوامل اصلی اختلاسهای دولتی هرگز محاکمه نخواهaند شد. زيرا حداقل محمد جهرمی از بسياری از مقاماتی که به آنان رشوه و باج داده، سند و مدرک در اختيار دارد. شايد صدها سند از آن ۱۴۰ هزار سند تخلفی که محمود احمدی نژاد به تازگی تهديد کرده که از ۳۱۴ مقام عاليرتبه حکومتی فاش خواهد کرد، از جمله همان اسنادی باشند که محمد جهرمی در جمع آوری و ثبت آنها تلاش کرده است.

فساد لاعلاج و سرطانی، تا عمق جان جمهوری اسلامی رخنه کرده و «اصلاح» اين حکومت، امری ناممکن است. اين را برای کسانی گفتم که هنوز در خيال خام اصلاح اين نظام فاسدند.

فرصت نوشتن/ روزنوشته های بابک داد
www.babakdad.blogspot.com

همّت، ناصر زراعتی

پيوسته / ترديد و بی‌حوصلگی / به نَخ می‌کشيم: / يکی سياه و / يکی زرد / تا چه‌هنگام و چگونه / رشتۀ تسبيحِ عُمرِ بی‌ثَمَرمان / از هم بُگسَلَد
عاقبت،
چيره شد عافيت بر ضرورت...

خزيدن به کُنجی که
يونجه اَنبار می‌شد
و کوزه‌ای شکسته
در حَسرتِ جُرعه‌ای خُنک
با تشنگی
هَمنشين...
سربه‌سر
بارشِ سنگ‌هایِ مُصيبت
و زلزله‌ای
که ذهن را زير و رو می‌کند.
سابقاً
خطر مُحاسبه می‌شد
و خاطراتِ تلخ
مُچاله...
حالا اما
نه مُصاحبی هست
نه صاحبی
و نه سَمندی بادپا...
اين قاطرِ چَموشِ لَنگ
نمی‌خواهد
سوارِ زخم‌خوردۀ تنها را
بر شانۀ پالان بنشانَد.
پيوسته
ترديد و بی‌حوصلگی
به نَخ می‌کشيم:
يکی سياه و
يکی زرد
تا چه‌هنگام و چگونه
رشتۀ تسبيحِ عُمرِ بی‌ثَمَرمان
از هم بُگسَلَد...
سجّادۀ مُرده‌ريگِ اَجدادی را
عتيقه‌فروشِ مافَنگی
به پَشيزی برنگرفت...
گفت:
ـ بيدزده و پوسيده است!
*
ما حالا می‌خواهيم
همّت به خرج بدهيم
باشد که بی‌همّتان را
اندکی
شرمنده کنيم!

۲۸ سپتامبرِ ۲۰۱۱
گوتنبرگِ سوئد

جمعه گردی های اسماعيل نوری علا، بدآموزی های اهل قلم

مشکل اما در آنجا و از آنجا آغاز می شود که فردی صاحب استعداد نوشتن همين استعداد و توانائی را برای اظهار نظر کردن در مورد مسائل مختلف تخصصی کافی بداند و با تکيه بر منطقی کم عمق اما ظاهراً منسجم به نوشتن در مورد آن مسائل بپردازد. بسياری از کسانی که در رسانه ها و بخصوص اينترنت قلم می زنند از اين گروه می آيند و فقدان دانش کافی در زمينه های تخصصی نتيجهء کار آنها را به «بدآموزی» تبديل می کند و آنها حکم مهندس راه و ساختمانی را پيدا می کنند که فقط با تکيه بر استعداد نگارش و منطقی خودساز دست به نگارش مطالب پزشکی زده و به خوانندگان خود در مورد داروهائی که برای بيماری شان لازم است توصيه هائی را ارائه می کنند که ممکن است موجب مرگ بيمار شوند. esmail@nooriala.com
قصد دارم مقالهء امروزم را با مصالحی تکراری، اما همچون يک هشدار لازم، بنويسم؛ به اين نيت که شايد نسبت به بدآموزی های برخی از اهل قلم پيرامون يکی از مباحث مهم سياسی که هم اکنون کل مبارزه با رژيم مذهبی ـ ايدئولوژيک مستقر بر کشورمان بر حول آن شکل گرفته است هشداری داده باشم. و در اين زمينه، مبنای کارم را بر اين فرض می گذارم که اينگونه «بدآموزی» ها ناشی از «سوء نيت» نيستند و بيشتر از کم کاری مطالعاتی و تکيه دادن بر منطقی درهمريخته و ژوليده و ناسنجيده بر می آيند. والا، بنا بر آن ضرب المثل مشهور، شخص خفته را می توان بيدار کرد اما بيدار کردن کسی که خود را بخواب زده ناممکن است!

****
اما، قبل از ورود به بحث، بی فايده نمی بينم که به اين نکتهء قطعاً بديهی ديگر نيز گريزی بزنم که داشتن «توانائی نوشتن» خودبخود نمی تواند مجوزی برای اظهار نظر کردن در مورد هر امر واقع شونده در ميان زمين و آسمان هم باشد. در مدرسه، همواره شاگردانی پيدا می شوند که در درس «انشاء» نمرات خوب می گيرند و قادرند در مورد اينکه «علم بهتر است يا ثروت» و يا «يک روز بهاری را شرح دهيد» مطالبی مطول و گاه شيرين و دلنشين بنويسند. اين گروه بعداً توانائی خود را با خود به عرصهء زندگی اجتماعی می آورند و اگر در رشتهء خاصی تحصيل کرده باشند می توانند آن توانائی را در خدمت بيان مطالب مربوط به آن رشته نهاده و در امر پيدايش و غنای «ادبيات آن رشته» دهش هائی بزرگ داشته باشند. سخت ترين مطالب علمی را آن دسته از صاحب نظران هر رشته برشتهء تحرير در می آورند که از استعداد نوشتن و پروراندن موضوع نيز برخوردار باشند؛ جرا که در هر علمی همهء متخصصان آن علم قادر نيستند در مورد کار و تخصص خود مقاله و کتاب قابل استفاده بنويسند.

مشکل اما در آنجا و از آنجا آغاز می شود که فردی صاحب استعداد ِ نوشتن همين استعداد و توانائی را برای اظهار نظر کردن در مورد مسائل مختلف تخصصی کافی بداند و، با تکيه بر منطقی کم عمق اما ظاهراً منسجم، به نوشتن در مورد آن مسائل بپردازد. بسياری از کسانی که در رسانه ها و بخصوص اينترنت قلم می زنند از اين گروه می آيند و فقدان دانش کافی در زمينه های تخصصی، نتيجهء کار آنها را به «بدآموزی» تبديل می کند و آنها حکم مهندس راه و ساختمانی را پيدا می کنند که،فقط با تکيه بر استعداد نگارش و منطقی خودساز، دست به نگارش مطالب پزشکی زده و به خوانندگان خود در مورد داروهائی که برای بيماری شان لازم است توصيه هائی را ارائه می کنند که ممکن است موجب مرگ بيمار شوند.

البته در همهء جوامع دخالت يک فرد بی اطلاع در امور پزشکی جرم محسوب شده و دارای عواقب شديدی است. اما اين امر در مورد مسائل اجتماعی و سياسی صادق نيست و هيچ راه و روش تثبيت شده ای برای رسيدگی به دخالت «غیر متخصصین خوش قلم» در اموری که از آنها چندان سررشته ای ندارند موجود نيست و همين امر موجب می شود که دخالت آنان ـ چه در زمينهء نظريه پردازی و چه در حوزهء تبيين و تفسير مطالب سياسی ـ در برهه هائی از تاريخ يک ملت به خطرناک شدن بدآموزی هاشان منجر شود.

در عين حال اگر بخواهيم «خوانندگان» را بر مسند داوران نهائی بنشانيم نيز راه خطا رفته ايم. خواننده لازم نيست در رشتهء خاصی تخصص داشته باشد بلکه ـ جدا ار اهل فن که البته می توانند قضاوت کنند ـ او اغلب آدم کنجکاو و علاقمندی است که برای «آموختن و آگاه شدن» مطالب منتشره را می خواند و می تواند یکی از نظرات و راه کارها را انتخاب کند و به همين دليل هنگامی که در معرض «بدآموزی» واقع می شود ممکن است به راه خطا رهنمون شده و بعنوان يک «شهروند»، که دارای کارکردی اجتماعی ـ سياسی نيز هست (بخصوص در جوامع دموکراتيکی که شهروندان دارای حق رأی اند و اين حق می تواند در سرگذشت جامعه تأثير قاطع داشته باشد) موجب تصميم گيری های مهلکی شود.

مثلاً، در مورد انقلاب 57 و «نقش مخرب روشنفکران» در به قدرت رسيدن اسلاميست های فاشيست در کشورمان مطالب زیادی نوشته شده است که همگی درست حاکی از چنين وضعيتی هستند. یعنی، اگرچه واژه / مفهوم «روشنفکری» دارای تعريف و حد و مرز دقيقی نيست اما بنظر می رسد که، در استعمال عام و روزمره، مردم آن را به همهء کسانی که در مدرسه انشاء شان خوب بوده و سپس در قلمروی زندگی اجتماعی به قلمزنی غير تخصصی مشغول شده اند و، لذا، در اين معنا، به همهء کسانی که در رسانه ها سرگرم نوشتن و سخن راندن در مورد مسائل اجتماعی و سياسی هستند نيز اطلاق می کنند.(1) اينگونه است که کمبود دانش کافی و آينده نگری مبتنی بر علم جامعه می تواند يک جنبش آزاديخواه را به توليد بدترين ديکتاتوری ها وادارد؛ درست همانی که با انقلاب 57 رخ داد.

***

سه دهه حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک در ايران آزمون تلخ اما مفيدی بوده است تا يک ملت ِ انقلاب کرده و به راه غلط افتاده بتواند بصورت عينی و تجربی به آرزوی داشتن «دموکراسی» برسد و با پوست و گوشت و استخوان خود دريابد که حفظ کثرت مداری اجتماعی (پلوراليسم) و آزادی های همه جانبه و بی حد و حصر اجتماعی ـ سياسی، و نيز حاکميت ملی (يا ملت) و عدالت اجتماعی و تساوی حقوقی، همه از مواهب و نتايج برقراری دموکراسی محسوب می شوند. بر اين اساس است که اکنون «گذار به دموکراسی» نام اصلی جنبش مردم ايران است؛ به هر رنگ که درآمده باشد يا درآيد.

اما، درست عطف به معنای «گذار» در عبارت فوق، می توان ديد که چرا از نظر علوم سياسی «دموکراسی» صرفاً يک «هدف» و «غايت» است و نمی توان «لوازم برقراری ِ» آن را جزو «نتايج برقراریِ» آن دانست. مطلب را با مثالی روشن کنم: شما وارد اطاقی تاريک می شويد . بلافاصله می فهميد که برای ديدن اشياء درون اطاق و يا پی بردن به اندازه ها و امکانات آن محتاج روشنائی هستيد. پس دست به ديوار می کشيد، کليد برق را پيدا می کنيد، آن را بالا (و گاه پائين!) می زنيد، چراغ روشن می شود، اطاق را می بينيد، احياناً پنکهء سقفی هم روشن می شود، يا راديو هم بکار می افتد. اينها همه «نتايج» روشن کردن چراغ است. يافتن «چراغ»، در اينجا همان «هدف» و «غايت» شما بوده است و قابليت مشاهده و بکار افتادن دستگاه های مختلف نتايج وصول شما به هدف تان محسوب می شود.

اما اين همهء داستان نيست و ماجرا از يافتن کليد چراغ برق آغاز نمی شود و برای حادث شدن آنچه شما در جستجوی آن هستيد وجود و تثبيت «لوازم» و «مقدمات» مختلقی نيز مورد نياز هست. مثلاً، اطاق بايد دارای لامپ و کليد باشد، اين دو بايد به شبکهء برق رسانی متصل باشند، و کارخانهء توليد برق هم بکار مشغول بوده و به اصطلاح «برق اش نرفته باشد». فقدان هر يک ار اين «لوازم» و «مقدمات» جستجوی شما برای يافتن کليد برق، و بالا (و گاه پائين!) زدن آن برای روشن کردن چراغ، را بی فايده و ناممکن می سازد. کليد را پيدا می کنيد و بالا (و گاه پائين!) می زنيد اما روشنائی جاری نمی شود و تاريکی به تسلط خود ادامه می دهد.

گفتم که «کثرت مداری اجتماعی (پلوراليسم) و آزادی های همه جانبه و بی حد و حصر اجتماعی ـ سياسی، و حاکميت ملی (يا ملت) و عدالت اجتماعی و تساوی حقوقی، همه از مواهب و نتايج برقراری دموکراسی محسوب می شوند». اما، بنا بر منطق کليد و چراغ، بايد پرسيد «لوازم» و «مقدمات» رسيدن به روشنائی (در اينجا دموکراسی) چيست؟ برق را کدام کارخانه توليد می کند؟ کدام شبکهء انتقال انرژی برق را بخانه می رساند؟ و چه کس چراغ و کليدش را نصب و به شبکه متصل می سازد؟ تا ما وارد اطاق شويم، کليد را بزنيم و روشنائی را جاری کنيم.

در اينجا نيز می گوئيم که در «گذار به دموکراسی» ما خواستار «حکومتی ملی (از آن ِ آحاد ملت)» هستيم؟ بسيار خوب؛ پس لازم است وسيله ای پيدا کنيم که نگذارد فقط يک قشر از جامعه به بازوی قدرت سياسی دست يابد و از طريق کاربرد آن بتواند عقايد و ارزش های خود را بر «بقيهء مردم» تحميل کند.

توجه کنيم که «مجموعهء عقايد و ارزش های يک قشر» در علوم سياسی «ايدئولوژی» خوانده می شود که کارش متفاوت ساختن آن قشر با ديگر اقشار جامعه است و اگر قشر مورد بحث بتواند به قدرت برسد قادر می شود که ايدئولوژی خود را بر ديگران تحميل کرده و بين پيروان خود و بقيهء اقشار توليد «تبعيض» برقرار سازد. و در آن صورت حکومتی که بين اقشار ملت تبعيض بگذارد ديگر يک «حکومت ملی» نيست.

پس برای رسيدن به جامعه ای بی تبعيض و دموکرات و حکومتی ملی بايد در جستجوی «وسيله» ای باشيم که نگذارد ايدئولوژی ها (که «مذهب» ها هم بخشی از آنها هستند) به داخل حکومت راه يافته و زمام آن را در اختيار نمايندگان و سردمداران ايدئولوژی ها بگذارند. اين معنای «جدائی مذهب و ايدئولوژی از حکومت است» و همانی است که، در سطح مذهب، «سکولاريسم» [و البته «لائيسيته»(2)] خوانده می شود و من آن را، در سطحی عام، «سکولاريسم نو» می خوانم که می کوشد تا، علاوه بر مذهب، ايدئولوژی های نوع ديگر را هم به داخل حکومت راه ندهد.

بدين ترتيب، اگرچه «حفط تکثر» از «نتايج» برقراری دموکراسی است و پرداختن به برقراری دموکراسی بر حفظ تکثر اولويت دارد اما، «سکولاريسم» از «لوازم» و «مقدمات» استقرار دموکراسی است(3) و نمی تواند بر آن پيشی بگيرد. سکولاريسم نخستين قدم برای رسيدن به دموکراسی است و نمی توان، از طريق بکار بردن زبان و احتجاجی غیر علمی، حکم کرد که «وقتی به دموکراسی برسيم خودبخود به سکولاريسم هم رسيده ايم و، در نتيجه، نبايد بجای پرداختن به دموکراسی فکر مردم را متوجه سکولاريسم کنيم!»

يا می توان به مقولهء «نامتمرکز کردن قدرت سياسی» و برقراری «اصل عدم تمرکز»، که وسيله ای برای جلوگيری از پيدايش و استقرار استبداد از يکسو، و برقرار ساختن دموکراسی از سوی ديگر است و در زبان علوم سياسی از آن تحت عنوان «فدراليسم» ياد می شود، اشاره کرد و توضيح داد که چرا چنين مقوله ای نمی تواند از «نتايج رسيدن به دموکراسی» باشد و بايد آن را از «لوازم و مقدمات استقرار دموکراسی» دانست. بنا بر اين، فدراليسم نيز قدم ديگری به سوی دموکراسی محسوب می شود و، در نتيجه، نمی توان حکم کرد که «وقتی به دموکراسی برسيم خودبخود به فدراليسم هم رسيده ايم!»(4)

***

البته بايد توجه داشت که اين تقدم و تأخر اموری «تجريدی» هستند و تکيه کردن بر تقدم سکولاريسم يا فدراليسم بر دموکراسی بيشتر جنبهء ارشادی و گفتمان سازی سياسی دارد؛ به اين معنی که شما برای پراکندن و ريشه دار کردن «گفتمان دموکراسی» نمی توانيد کاری کنيد جز پراکندن انديشهء سکولاريسم و فدراليسم و جا انداختن آنها بعنوان پادزهرهای روند برقراری استبداد و زير بنای ساختار دموکراسی. هنگامی که چنين گفتمانی در جامعه ای جا افتاد و ريشه گرفت، و سکولاريسم و فدراليسم بعنوان «گفتمان سياسی غالب» مطرح شدند، آنگاه می توان اميدوار بود که مجلس مؤسسانی که قانون اساسی کشور را برای برقراری دموکراسی می نويسد نخواهد توانست حکومتی مذهبی يا ايدئولوژيک را بعنوان نهادی برآمده از يک قانون اساسی دموکراتيک بر مردم تحميل کند؛ و در قانونی که از چنين مجلسی بيرون می آيد ديگر هيچ مذهب يا مکتب (ايدئولوژی ِ) خاصی بعنوان مذهب و مکتب رسمی وجود نخواهد داشت و اختيار تعيين سرگذشت مناطق مختلف کشور ، جز وظايفی همچون سياست خارجی، ارتش ملی، برنامه های عمرانی و اقتصادی کلان و سراسری، پول، مقياسات، زبان مشترک اداری، و توزيع ثروت ملی، بر عهدهء دولت مرکزی گذاشته نخواهد شد.

***

يکی ديگر از اشتباهات رايج در اين زمينه آن است که رابطهء علت و معلولی بين سکولاريسم و دموکراسی را نه امری لازم و ترديدناپذير که روندی تاريخی در تحولات سياسی چند قرن اخير اروپا ببينيم و چنين اظهار نظر کنيم که اگرچه در تاريخ اروپا سکولاريسم (جدا کردن حکومت از مذهب) قبل ار استقرار دموکراسی متحقق شد اما اين پس و پيشی صرفاً امری تاريخی است.

من اما فکر می کنم که اگرچه خواستاران جدائی حکومت از مذهب (و بالعکس) در زمان خود هنوز توجهی به دموکراسی نداشته و خواست خود را زير بنا و شرط لازم استقرار دموکراسی تلقی نمی کردند اما دموکراسی غربی تنها می توانست از بستر آن «اقدام اوليه» زاده شود و در نتيجه اين رابطهء علت و معلولی صرفاً امری تصادفی يا تاريخی نيست.

در عين حال، فراموش نکنيم که وضعيت کنونی کشور ما با وضعيت دوران پايانی قرون وسطای اروپا تفاوت چندانی ندارد و ما ـ حتی اگر فراموشکارانه دموکراسی را هدف نگرفته باشيم ـ همچنان ناچاريم برای منحل کردن حکومت مذهبی کنونی به سکولاريسم بياويزيم؛ با اين تفاوت که اروپائيان پايان عصر تاريکی چندان به رابطهء سکولاريسم با دموکراسی اشراف نداشتند و ما ـ بخاطر فرمول بندی های علوم اجتماعی ـ می دانيم که چرا بايد سکولاريسم را بعنوان ابزار اصلی رسيدن به دموکراسی بر بگزينيم.

***

باری، می توان سخن امروزم را در همين جا خاتمه يافته تلقی کرد اما، هراس از اينکه نپرداختن به يک نکتهء کناری و حاشيه ای در مورد سکولاريسم ممکن است خود موجب بدآموزی خطرناک ديگری شود، مرا وامی دارد تا با طرح اين نکته مطلبم را به پايان برسانم.

گفته می شود که سکولاريسم می تواند خود همچون يک مذهب و يا ايدئولوژی عمل کند و تجربهء قرن بيستم هم نشان داده است که بدترين و خونريزترين استبدادها از دل حکومت های سکولار برخاسته است. در اين مورد از حکومت های هيتلر و استالين و صدام حسين گرفته تا آتاتورک و حتی رضاشاه را همچون نمونه های بارز حکومت های سکولار نام می برند. البته که در اين «تعريض» واقعيتی اساسی نهفته است و همين واقعيت موجب شده تا تصور سياسی آدمی در پايان قرن بيستم با تصوری که او در آغاز آن قرن داشته بکلی متفاوت شود.

تجربهء حاصل از قرن بيستم به اين نتيجه گيری انجاميده است که سکولاريسم بايد خود به قيدی بازدارنده مقيد شود تا از بازتوليد استبداد جلوگيری کند. مطالعهء آسيب شناسانهء تحولات سياسی قرن بيستم به ما نشان می دهد که هيتلر، استالين، صدام، و در مدارجی خفيف تر، آتاتورک و رضاشاه کار واقعی و عملی خود بر بنياد تصور امروزی ما از آنچه «اعلاميهء جهانی حقوق بشر» خوانده می شود (و در زمان بقدرت رسيدن آنان هنوز مدون نشده بود و در دوران پس از استقرار حکومت آنان نوشته شد) نمی گذاشتند و، لذا، بزودی به درهء عميق استبداد و سرکوب فرو می افتادند. يعنی، اگر نيک بنگريم می بينيم که آنها سکولاريسم را در گوهر ضد ايدئولوژيک و ضد تبعيض آن درک نمی کردند و صرفاً به قطع يد از روحانيت در امور سياسی اکتفا کرده و، بدون دخالت مذهب، استبداد تبعيض آفرين خود را جاری می ساختند چرا که، با حذف عنصر مذهب، هر يک ايدئولوژی خاص خود (نازيسم، استالينيسم، بعثيسم، پان تورکيسم) را جانشين آن می ساختند.

بدين دليل، هنگامی که از «سکولاريسم نو» سخن می گوئيم سخن ما بدان معنا هم هست که بر بنياد تجربهء حکومت های ظاهراً سکولاری که «ايدئولوژی های اين جهانی ِ» خود را جانشين «مذاهب آن جهانی» کرده اند، بايد بدان بکوشيم که حکومت سکولار آينده را، از طريق مقيد و ملتزم کردن آن به مفاد اعلاميهء جهانی حقوق بشر، از تبديل شدن به يک ايدئولوژی جديد باز داريم؛ و، به همين دليل، آنجا که پای حکومت و سياست در ميان باشد بايد از «سکولار دموکراسی» (يعنی حکومت سکولار مبتنی بر اعلاميهء حقوق بشر) سخن گفته و همواره از صفت «سکولار ـ دموکرات» استفاده کنيم.

نکتهء ديگر هم اينکه نبايد، بخاطر بی اطلاعی، فکر کنيم که برای سکولاريسم تعبيرهای مختلفی مثل «جدائی دين از سياست» يا «جدائی مذهب از دولت» و غيره وجود دارد.(5) اين اغتشاش تنها در ترجمهء متون فرنگی به زبان فارسی رخ داده است؛ و الا، تعريف سکولاريسم در زبان فرنگی يک مفهوم بيش نيست که «جدائی حکومت (و نه دولت) از کليسا (يا مسجد، يا مذهب (و نه دين)) نام دارد و من آن را در تعبير «جدائی حکومت از مذهب» خلاصه و منحصر می کنم و چون در اين مورد مقالات زيادی نوشته ام خوانندهء ارجمند و کنجکاوم را به مطالعهء يکی از آنها دعوت می کنم.(6)

***

باری، هدفم از نوشتن اين مقاله آن بوده است که نويسندگان شريفی را که بکار نوشتن در مورد مفاهيم سياسی و جامعه شناختی می پردازند به مسئووليت خطيرشان در اين برهه از زمان، که تحولات سياسی کشورمان شتاب گرفته و حکومت اسلامی را به لبهء سقوط کشانده اند، متوجه کرده و از آنها مشفقانه بخواهم که اينگونه بی پروا به صدور احکامی که به ايجاد نوعی اختلال در جريان شکل گيری گفتمان نوپای سکولار ـ دموکراسی در سپهر سياسی داخل و خارج ايران منجر می شوند نپردازند.

___________________________________
1. اين سخن به معنای تقليل کار ژورناليستی ـ که حرفه ای تخصصی و کاملا جدی بشمار می رود، نيست. اما بايد متوجه بود که در کشورهایی که حساب و کتابی بر کارهاشان حکم فرما است هر ژورناليستی بيشتر به سراغ بخش هایی می رود که در مورد آنها سال ها درس خوانده یا کار کرده است و، در عين حال، اگر آن چه که می نویسد ربطی به تخصصی دیگر داشته باشد، حتماً آن را مستند کرده و تنها به ارائه نظر خود و یا نسخه پیچیدن برای مخاطبان ش نمی پردازد.

2. بحث در اشتراکات و تفاوت های بين سکولاريسم و لائيسيته را به فرصتی ديگر وا می گذارم.

3. از اینجا نگاه کنيد به مقالهء «حکايت مسافری که اتوبوس را مقصد بپندارد».

4. مثلاً، نگاه کنيد به مقالهء «دموکراسی، مقدم بر سکولاریزم و فدرالیزم است» از آقای امين موحدی در اين پيوند در سايت «خودنويس»: >>>

يکی از جالب ترين بخش های اين مقاله آنجاست که نويسنده مثالی می آورد بی آنکه دريابد اين مثال خلاف نظر او را بيان می کند. او می نويسد: « جدال این عده برای قالب کردن سکولاریزم و یا فدرالیزم به عنوان «خود دموکراسی» و یا راهی‌ برای رسیدن به دموکراسی و تلاش برای جذب سیاهی لشکر در این رستا، شبیه آن است که: قطار‌هایی‌ به صف ایستاده و بر سر سوار کردن مسافر و حرکت سریع‌تر از دیگران در حال رقابت با همدیگر باشند، بدون آنکه اصلا راه آهنی وجود داشته باشد. صاحبان این قطارها، نگاهی‌ به پیش پای خود نمی کنند و آنگاه در افق‌های دور، مقصد را می‌بینند و تصور میکنند هر کس مسافر بیشتری داشته باشد و زود تر حرکت کند، به مقصد خواهد رسید حتی اگر راهی‌ برای حرکت وجود نداشته باشد».

بطوری که مشاهده می شود، در اينجا دموکراسی ريل است و سکولاريسم قطار، حال آنکه در تعبير ما دموکراسی «مقصد» است و سکولاريسم هم ريل و هم قطار!

نيز در اين مورد نگاه کنيد به مقالهء آقای عبدالستار دوشوکی به نام «سکولاریسم نو: نواختن شیپور از سر گشاد آن!» ـ که مورد اشاره و موافقت آقای موحدی هم هست.

5. آقای دوشوکی در مقالهء فوق می نويسند: «متاسفانه تعریف دقیق، واحد و جامعی از واژه "سکولاریسم" که مورد قبول همگان باشد، وجود ندارد. جدایی دین از سیاست، جدایی دین از دولت(قوه اجرایی)، جدایی دین از حکومت (هر سه قوه مقننه، مجریه و قضائی)، جدایی نهاد مذهب (مسجد یا کلیسا) از نهاد دولت و یا حکومت و غیره، از جمله مجموعه تعاریف نسبتا ً بیشمار و رایجی هستند که هر کسی از "ظن" خویش به آنها رجوع می کند. عدم وجود تعریف جهانشمول از واژه و مفهوم ذاتی سکولاریسم باعث تشتت در گفتار و پراکندگی در پندار شده است؛ زیرا جنگ از الفاظ خیزد، و ز معانی آشتی!»

سیاست خارجی ایران در رویارویی با بهار عرب، برگردان لادن یزدیان

در موج تازه بیداری عربی، هر کشوری که در برابر بیعدالتی به پا خواسته است شرایط ویژه خود را دارد. با این حال، در نگاه کلی، حتی اگر این جنبش ها به دموکراسی منجر نشوند، نویدبخش آغاز دوره جدیدی از مشارکت مردم هستند که در آن حکومتها پاسخگوتر و مسئولانه تر عمل خواهند کرد؛ ماحصلی که جمهوری اسلامی چندان آمادگی پذیرش آن را ندارد. (برگردان از سایت انجمن سیاست خارجی)
با رسیدن موج خیزشهای مردمی در کشورهای عربی، ایران تلاش کرده است که این جنبشها را به عنوان بیداری جهان عرب که از انقلاب اسلامی ایران الهام گرفتهاند معرفی کند. از نظر استراتژیک، با توجه به بیثباتی حاکم بر منطقه که میتواند ایران را به تجدیدنظر در محاسبات ژئوپلتیک خود وادار کند، منطقی است که جمهوری اسلامی تحولات اخیر را با نگرانی نظاره کند. ضمنأ، با انعکاس تاثیرات قیام مردم ایران در جهان عرب، بیتردید، رویدادهای منطقه نیز تاثیر قابل توجهی بر خواستههای دموکراتیک مردم ایران داشته است.

جامعه مدنی متکثر ایران و مقاومت بیخشونت مردم که بعد از انتخابات بحث برانگیز پیشین به اوج خود رسید، هنوز اساسیترین تهدید برای موجودیت رژیم به شمار می رود. نگرانی از این تهدید، آشکارا در سیاست نامنسجمی که جمهوری اسلامی در برابر کشورهای متلاطم منطقه، به ویژه یمن، بحرین، مصر و سوریه اتخاذ کرده، قابل مشاهده است.

قیام کشورهای عربی طبیعتأ ایران را از منظر ژئوپلیتیکی به بازبینی محاسباتش در سیاست خارجی نسبت به دنیای عرب و فراتر از آن وادار خواهد کرد. ایران نگران است که آزادیهای به دست آمده توسط ملتهای کشورهای منطقه به مقاومت مردم ایران جان تازهای ببخشد. کشورهای غربی و همسایگان ایران با توجه به سابقه این کشور در حمایت از گروههای غیردولتی، پشتیبانی از رژیمهای مستبد که رفتاری خارج از چهارچوب قوانین بینالملل دارند، و نیز اعمال نفوذهایی که ایران در برخی از کشورها میکند، سیاست خارجی این کشور را به عنوان یک سیاست تهاجمی میشناسند. نگاهی بیندازیم به سیاست جمهوری اسلامی در قبال حکومت های منطقه که درگیر نا آرامیهای داخلی هستند.

یمنـ اولویت ایران در یمن بر مقابله با نفوذ عربستان سعودی متمرکز شده است. در نبود یک رهبری توانمند در مصر و عراق، ایران عربستان سعودی را به عنوان رقیبی قدرتمند می بیند که با غرب و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس متحد است و قادر است متحدانش را علیه ایران بسیج کند.

بحران در یمن با عزیمت علی عبدالله صالح به عربستان برای درمان جراحات ناشی از انفجار در مقر ریاست جمهوری پیچیدهتر شد. گارد ریاست جمهوری یمن به عنوان نیروی هوادار حکومت، دست کم در دو جبهه درگیر است: معترضین در پایتخت، جداییطلبان مسلح و جهادگران القاعده در استان جنوبی ابیان. البته عملیات انتحاری در جنوب، برخی از قبایل را بر علیه نیروهای وابسته به القاعده که تحت عنوان انصار الشریعه به دنبال تاسیس یک دولت اسلامی در یمن هستند، شورانیده است. جدای از القاعده، احزاب مخالف دولت که چندان هم در خواستههایشان متحد به نظر نمیرسند، اقدام به تشکیل شورایی کردهاند که به صالح برای کنارهگیری از قدرت فشار بیاورند.

در همین حال به نظر میرسد که ایران ترجیح میدهد گروههای مخالف یمنی، قبایل ضد صالح، و گروههای جنبش جوانان، ائتلافی با الحوثیها بر ضد حکومت صالح تشکیل دهند که مورد حمایت آمریکاست. ایران احتمالا گمان میکند که از نفوذ کافی بر الحوثیها و دیگر گروههای جوان مخالف برخوردار است و میتواند آنها را در جهت تشکیل یک شورای ملی و معرفی یک دولت وحدت ملی وانتخاب جایگزینی برای صالح ترغیب کند.

با این حال، تا به امروز تلاش مخالفان برای تشکیل شورای ائتلافی ناموفق بوده تا جایی که در مراحل اولیه تشکیل، بیش از نیمی از مخالفین از جمله گروههای جداییطلب در جنوب و گروه شیعه الحوثی در شمال عضویت در آن را مردود دانستند. شکی نیست که حمایت از مخالفان یمنی به ایران برای اعمال نفوذ در تنگه استراتژیک بابالمندب در دریای سرخ و تضعیف نقش عربستان سعودی و ایالات متحده در منطقه کمک می کند و جبرانی خواهد بود برای هرگونه شکست احتمالی در جبهه بحرین و سوریه.

بحرینـ با الهام از قیامهای تونس و مصر، مخالفان در بحرین به منظور دستیابی به جایگاه سیاسی مناسب تر و اخذ امتیازاتی از حکومت برای جامعه شیعه این کشور به خیابانها آمدند. حکومت و خانواده سلطنتی بحرین، ناآرامیها را به افراط گرایان نسبت داده و معترضان را به داشتن اهداف فرقه گرایانه که از جانب ایران پشتیبانی میشود، متهم کردند. از همان ابتدای ناآرامیها، رسانههای جمهوری اسلامی مانند پرس تی وی و العالم و نیز تارنماهای فارسی طرفدار حاکمیت تلاش کردند تا ناآرامی های بحرین را در کانون توجه قرار دهند.

تصور می رود تلاشهای مشابه دیگری نیز انجام شده تا مذاکرات میان حکومت تحت رهبری سنیها با اکثریت مخالف شیعه تضعیف شود. در این راستا گروه عمده مخالف، الوفاق، که پیشتر برای مشارکت در این مذاکرات موافقت کرده بود، بعدأ از این موضوع سر باز زد. بر اساس گمانهزنیها، جمهوری اسلامی درصدد به بنبست کشاندن گفتگوی ملی مورد حمایت ایالات متحده بوده است.

در بحرین، ایران به دنبال پرهزینه کردن حضور آمریکا و نفوذ در میان مخالفان، به بهانه اعتراض به بیعدالتی علیه جامعه شیعه بوده است؛ امری که قاعدتأ می بایست بدون در نظر گرفتن اهداف سیاسی دنبال می شد. اما این اهداف در راستای مشکلات دیرین جمهوری اسلامی با تمایلات سیاسی خانواده سلطنتی این جزیره صورت می گیرد. در سالهای اخیر، رهبری بحرین بارهااز اقدامات ایران در دامن زدن به ناآرامیها در جهت پیشبرد منافع سیاسی خود و مقابله با نفوذ عربستان هشدار داده است.

مصرـ اگر چه قیام مصر الهامبخش مردم لیبی، سوریه، و بحرین بود، اما به روابط نزدیک دیپلماتیک بین ایران و مصر منجر نشد. با وجود تمایل اولیه دولت موقت مصر پس از سقوط مبارک و پاسخ دوستانه وزارت خارجه ایران، مصریها رغبت چندانی به عادیسازی روابط با جمهوری اسلامی نشان نداده اند.

این در حالی است که عبور بیسابقه دو کشتی نیروی دریایی ایران از کانال سوئز به دریای مدیترانه نیز به بالا بردن سطح اعتماد بین دو کشور کمک نکرد. در فضای سیاسی کنونی، به نظر میرسد مصریها ترجیح میدهند به جای وارد شدن در یک رابطه نامطمئن با جمهوری اسلامی، روابط نزدیک خود را با جهان عرب حفظ کنند. دلسردی مصر در برقراری روابط دیپلماتیک کامل با ایران در جریان اتهامات وارده به سفارت جمهوری اسلامی مبنی بر تلاش به برقراری ارتباط با گروههای سیاسی مصری از جمله اخوان المسلمین بیشتر نمایان شد. این موضوع به گمانهزنیها که ایران ممکن است به دنبال ترویج اسلام سیاسی در مصر باشد قوت بخشید ، موضوعی که بسیاری پس از سقوط مبارک از آن بیم داشته اند.

سوریهـ در پنج ماه اول قیام، کشمکشهای مخالفین با رژیم اسد به بنبستی خونین تبدیل شدو مقاومت مردم سوریه رهبران جهان را به بازبینی مواضعشان نسبت به این کشور وادار کرد. با این حال، به گفته رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه ایران، «سوریه فرق می کند.» با توجه به دو معاهده امنیتی بین دو کشور، سوریه متحد استراتژیک عرب ایران در منطقه محسوب می شود. در ازای این اتحاد، طی قیام گسترده مردم سوریه، حکومت این کشور حمایتها و امتیازات سیاسی و اقتصادی بسیاری از ایران دریافت کرده است. علاوه بر پشتیبانیهای دوجانبه ایران و سوریه از عناصر وابسته به آنها در لبنان، همکاریهای گسترده نظامی نیز بین دو کشور وجود داشته.

ایران همواره به ارائه مشورت به سوریه در مورد روشهای سرکوب و در هم شکستن مخالفان متهم شده است. این به نوبه خود خشم فعالان سوری را برانگیخته است به طوریکه مخالفان در جریان تظاهرات در خیابانها نارضایتی خود را از حکومت ایران با آتش زدن پرچم جمهوری اسلامی و تصاویر آیتالله خامنهای نشان دادند.

هدف اصلی ایران از حفظ رژیم سوریه در قدرت، علاوه بر داشتن یک متحد و حامی استراتژیک، گسترش نفوذ در منطقه و دسترسی به مرزهای اسرائیل از طریق حزب الله است. ایران به این مسئله اشراف دارد که سقوط اسد پیامدهای جدی در منطقه به دنبال خواهد داشت. لذا با آگاهی از این امر که مقاومت طولانی-مدت مردم به ریزش رژیم اسد می انجامد، ایران همزمان با بیاعتبار کردن مخالفان و برچسب زدن به آنها به عنوان مزدوران غرب، از سوریه خواسته تا به مطالبات مردم گوش بسپارد.

در جمع بندی کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی همواره گرفتار مواضع ضدغربی بوده که به طور قابل توجهی امکان مشارکت آن کشور در عرصه جهانی را محدود کرده است. رویکرد دوگانه ایران نسبت به بهار عرب موضوع جدیدی نیست همانطور که چهارچوب ایدئولوژی سیاسی جمهوری اسلامی مانع از جانبداری ایران از کشورهای غیر مسلمان در مناقشات منطقه ای نبوده است. به عنوان نمونه چنین سیاست های متناقضی را در طرفداری ازارمنستان در مناقشه قرهباغ یا سکوت در برابر قتل عام مسلمانان در چین یا چچن می توان دید. با این حال، بنابر نظرسنجی موسسه بینالمللیIBOPE Zogby این اقدامات به همراه مداخلات فرقهای و این امر که ایران ظاهرا تمایلی به گسترش صلح در خاورمیانه ندارد، به اعتبار این کشور در جهان عرب به شدت صدمه زده است.

بدیهی است که جمهوری اسلامی رویدادهای اخیر در کشورهای عربی را با بیم و نگرانی نظاره می کند. اشتیاق عرب ها برای مشارکت در امور سیاسی کشورشان، این امید را که دوران استبداد در منطقه به سر خواهد آمدافزایش داده است و این مسئله احتمال می رود مشکلات بنیادین برای رژیم ایران ایجاد کند. علاوه بر این، مقاومت مردم در کشورهای عرب میتواند الهامبخش مردم سایر کشورهادر مبارزاتشان علیه دیکتاتوری و رژیمهای تمامیت خواه باشد.

در موج تازه بیداری عربی، هر کشوری که در برابر بیعدالتی به پا خواسته است شرایط ویژه خود را دارد. با این حال، در نگاه کلی، حتی اگر این جنبشها به دموکراسی منجر نشوند، نویدبخش آغاز دوره جدیدی از مشارکت مردم هستند که در آن حکومتها پاسخگوتر و مسئولانه تر عمل خواهند کرد ؛ ماحصلی که جمهوری اسلامی چندان آمادگی پذیرش آن را ندارد.

جنتی: نباید مجرمی در پرونده اختلاس تبرئه شود، فارس

جنتی با تاکید بر اینکه باید اخبار پیگیری پرونده اختلاس به موقع به مردم اطلاع رسانی شود، گفت: پرونده را به دست قاضی‌ای بسپارید که نتوانند بر او نفوذ کنند، زیرا این خطر وجود دارد. به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، آیت‌الله احمد جنتی امام جمعه موقت تهران امروز در خطبه دوم نماز عبادی سیاسی جمعه در ابتدا با تبریک میلاد حضرت معصومه(س)ایشان را منشأ خیر و برکات فراوان خواند و اظهار داشت: "وجود مقدس حضرت معصومه (س) در قم برکات بی‌شماری دارد"، امروز پیام حوزه در کنار مرقد حضرت معصومه(س) به اقصی‌نقاط دنیا منتشر می‌شود و در بسیاری از کشورهای دور و نزدیک، عمامه به سری از قم برخاسته که پیام اسلام را به گوش جهانیان می‌رساند.
وی سپس به سالگرد هفته دفاع مقدس اشاره کرد و گفت: در این هفته صدا و سیما و نیروهای مسلح عملکرد تبلیغی خوبی داشتند. ما باید قدردان رزمندگان و ایثارگری‌های آنها در دفاع مقدس باشیم.

خطیب نمازجمعه تهران افزود: دوران دفاع مقدس نعمات بی‌شمار زیادی را به ما ارزانی کرده است، دفاع مقدس باعث اقتدار و عزت نظام اسلامی شد و دشمن برای همیشه هوس تجاوز به کشور اسلامی‌مان از سر بیرون کند.

آیت الله جنتی ادامه داد: امروز همه دستاوردهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی ما به برکت دفاع مقدس است.

وی با بیان اینکه انسان ارزش بالایی دارد، خاطرنشان کرد: در دفاع مقدس انسان‌سازی انجام شد و روح معنوی که در دفاع مقدس ایجاد شد هنوز در حال انسان سازی و ساختن نیروهای بسیجی در کشور است.

امام جمعه موقت تهران به ملاقات مقام معظم رهبری با جانبازان دفاع مقدس اشاره کرد و گفت: این صحنه به اندازه هزاران منبر و ‌١٠ هزار کتاب ارزش دارد و آموزنده است؛ ما در مقابل ایثارگری رزمندگان و جانبازان در پیشگاه امام زمان(عچ) خجالت می‌کشیم که هنوز برای اسلام و انقلاب کاری نکرده‌ایم.

جنتی با بیان اینکه شهدا و ایثارگران برای همه ما پیام دارند، اظهار داشت: شهدا نسبت به کسانی که حجاب خود را رعایت نمی‌کنند و نسبت به دنیاطلبان، اساتیددانشگاه و روحانیون پیام دارند، آنها از ما سوال می‌کنند که ما برای اسلام جان خود را فدا کردیم و شما چه کرده‌اید؟‌
وی تاکید کرد: عده‌ای باید به شهدا و جانبازان و در مقابل فداکاری‌هایشان جواب دهند؛‌ چون روز قیامتی وجود دارد و به کسانی که به مردم، اموال عمومی و نظام خیانت می‌کنند هشدار می‌دهم که روز قیامت وجود دارد.

وی با تمجید از فعالیت کاروان‌های راهیان نور گفت: این سفرها پربرکت است و باید ادامه دار باشد، چرا که باعث تحول در روح و رفتار جوانان می‌شود.

امام جمعه موقت تهران در ادامه سخنان خود به آغاز سال تحصیلی اشاره کرد و در این باره گفت: انسان‌ها در بدو تولد ذاتا پاک هستند، ولی بر اثر برخورد با دیگران و بزرگترها که برخی از آنها منحرفند، آلوده می‌شوند؛ بنابراین در مدارس و دانشگاه، معلم و استاد وظیفه سنگینی دارند، این فرزندان امانت خدا هستند که باید در جهت تربیت و پرورش آنها تلاش کرد.

آیت‌الله جنتی همچنین متذکر شد: در 2 سال خدمت سربازی می‌توان روی جوان کار کرد و آن را نمازخوان کرد و اصلاح کرد، این دوران فرصت خوبی است که این جوانان تربیت شوند.

وی در بخش بعدی سخنان خود به پرونده اختلاس اخیر نیز اشاره کرد و با بیان اینکه باید در این فضا مراقب باشیم دینمان را از دست ندهیم و بی‌گناهی را متهم نکنیم، متذکر شد: هرچند تحقیقات در قوه قضاییه در خصوص این پرونده ادامه دارد ولی باید توجه کرد که، چطور شد این فساد به وجود آمد؟ سیستم بانکی ما چه مشکلی دارد که توانستند در چند بانک اختلاس کنند؟‌ سیستم نظارت بانکی ما دچار ضعف است، چرا قانون و مقررات بانکی رعایت نشد؟ تا آنجا که مسلم است رشوه‌های فراوان داده شده است؛ چرا زود کشف نشده است؟ برای حل این نقص‌ها باید مسئولان فکر باشند.

خطیب نمازجمعه تهران افزود: باید مراقب باشیم بی‌گناهان متهم و بی‌مورد دستگیر نشوند، جلوی خطر شایعه‌سازی گرفته شود، همچنین نباید مجرمی در این پرونده تبرئه شود.

آیت‌الله جنتی خطاب به آیت الله لاریجانی، درخواست کرد: پرونده را به دست قاضی‌ای بسپارند که ‌٩٥ درصد مطمئن باشد، چون کسی که توانسته ‌٢ میلیارد رشوه بدهد باز می‌تواند رشوه بدهد و این خطرناک است. پرونده را به دست قاضی بسپارید که نتوانند بر او نفوذ کنند، زیرا این خطر وجود دارد. باید مراقب باشید قاضی عادل و مورد قبول مردم و دستگاه قضا مسئول پرونده شود.

وی افزود: بسیاری در این فضا حرف‌های نسنجیده می‌زنند، لذا باید آبروی افراد حفظ شود و بی‌جهت آبروی افراد بی‌گناه خدشه‌دار نشود.

دبیر شورای نگهبان ادامه داد: دستگاه قضا باید کاری کنند که این آخرین تخلف باشد. در این پرونده قاطعیت لازم است، لذا باید اطلاع رسانی به موقع به مردم داده شود.

به گزارش فارس، آیت الله جنتی در خطبه اول نماز جمعه با تشریح برخی ابعاد اخلاق جنگ در اسلام گفت: جنگ در اسلام برای انتقام نیست بلکه برای خدا و انتقال پیام خداست.

وی افزود: زمانی که بشر از انبیاء و دین بریده شد بدبخت شد و امروز دچار بحران شده است که نه دنیا دارد ونه آخرت، نه امنیت دارد و نه آرامش.

آیت‌الله جنتی در خاتمه به تبلیغات علیه اسلام و پیامبر عظیم الشأن اسلام اشاره کرد و گفت: دشمن سعی دارد دنیا را به انحراف بکشاند، بنابراین ما باید حقیقت اسلام و فلسفه احکام آن را برای مردم دنیا بیان کنیم که در این صورت مردم حق را می‌پذیرند.

محسني‌اژه‌اي: افشاگري‌هاي وعده داده شده، سخن نامربوط است،

دادستان كل كشور گفت: در رابطه با پرونده فساد مالي اخير بايد از گمانه‌زني‌ها و تهمت به افراد پرهيز كرد و اجازه داد دستگاه قضايي به مسائل بر اساس قانون رسيدگي كند.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، غلامحسين محسني‌اژه‌اي در جمع خبرنگاران، با بيان اين مطلب، اظهار كرد: هرگاه موضوعي تحت تأثير فضا‌سازي‌ها، فشارها و التهابات مقطعي قرار گرفته، فرجام خوبي در پي نداشته است.

وي تصريح كرد: در رابطه با رسيدگي به موضوع پرونده فساد عظيم بانكي، قوه قضاييه درصدد است ابعاد موضوع روشن شده و به درستي به پرونده رسيدگي كند.

اين مقام ارشد قضايي با اشاره به اين‌كه برخي افراد مغرضانه و يا بر اثر غفلت مواردي را مطرح مي‌كنند، خاطرنشان كرد: اين موضوع به نفع نيست و بايد همگان به اين نكته توجه داشته باشند كه قوه قضاييه در صورت لزوم با افراد مطابق با قانون برخورد مي‌كند.

دادستان کل کشور در پاسخ به اين سئوال که آيا خروج مديرعامل بانك ملي از كشور صحت داد يا نه؟، اظهار كرد: بله اين موضوع صحت دارد، هر چند مديرعامل بانك ملي ممنوع‌الخروج نبوده است.

دادستان كل كشور با تأكيد بر اين‌كه دليلي براي فرار مديرعامل بانك ملي وجود ندارد، افزود: دليلي براي برنگشتن وي به كشور وجود ندارد، چرا كه در اين صورت بسياري از اتهامات متوجه اين فرد مي‌شود.

وي تصريح کرد: مديرعامل بانك ملي بايد به سئوالات پاسخ دهد، هر چند تأكيد داريم عدم ورود وي به ايران مانع رسيدگي به پرونده اتهامات نخواهد شد.

دادستان كل كشور تأكيد كرد: نبايد از عدل و انصاف خارج شويم و ممنوع‌الخروج بودن افراد نيز بايد بر اساس قانون و نظر قاضي صورت گيرد و نمي‌توان به راحتي شخصي را ممنوع‌الخروج كرد، هر چند در رابطه با پرونده اختلاس، قاضي پرونده تعدادي را ممنوع‌الخروج كرده است.

وي در رابطه با مطلب درج شده در يكي از روزنامه‌هاي رسمي كشور مبني بر افشاي بسياري از پرونده‌ها در صورت لزوم، خاطرنشان كرد: حقيقتاً چنين چيزي از روزنامه دولتي و مسئول آن بعيد است. اين حرف، سخن نامربوطي است، البته نمي‌دانم اين شخص عين اين مطلب را عنوان كرده است، يا نه؟

سخنگوي قوه قضاييه هم‌چنين در پايان روز چهارشنبه در زنجان و در جمع خبرنگاران با تاييد خروج مديرعامل بانك ملي از كشور گفت: منطقي نيست كه خاوري به كشور بازنگردد زيرا در اين صورت تمام وصله‌ها درباره اتهامات موجود به او مي‌چسبد.
حجت الاسلام غلامحسين محسني‌اژه‌اي در پاسخ به اين سئوال كه آيا خاوري، مديرعامل بانك ملي از ايران فرار كرده است، گفت: اينكه وي از كشور فرار كرده را نمي‌دانم، اما طي اطلاعاتي كه بنده كسب كرده‌ام خروج او از كشور صحت دارد.

وي گفت: در اين زمينه دو نامه به دست من رسيده است كه در يكي از آن‌ها ايشان استعفا نامه‌اش را نوشته و در نامه ديگر گفته است كه من به زودي به ايران برمي‌گردم و همكارانم را زيارت مي‌كنم، البته بليت برگشت ايشان روز پنج شنبه 7 مهرماه بوده است.

سخنگوي قوه قضاييه در پاسخ به اين سئوال كه اگر «خاوري» به ايران بازنگردد، راهكاري براي بازگرداندن او به كشور وجود دارد؟ گفت:‌ به نظر من اصلاً منطقي نيست كه خاوري به كشور بازنگردد زيرا در اين صورت تمام وصله‌ها به او مي‌چسبد، پس بهتر است به خاطر مصلحت به كشور بازگردد.

محسني اژه‌اي با بيان اين‌كه مديرعامل بانك ملي ممنوع الخروج نبوده است، گفت: اگر قرار باشد براي كسي قرار منع خروج از كشور صادر شود، بايد در ابتدا تحقيقات اوليه روي پرونده انجام و سپس اين قرار صادر شود.

وي در پاسخ به سئوالي مبني بر ورود شهرداري تهران به بازار ارز و سكه توسط شركت جهان، وابسته به بانك شهر، گفت: به هيچ عنوان پرونده‌اي تاكنون درباره اين شركت و احياناً اتهامات آن تشكيل نشده است.

0 نظرات:

ارسال يک نظر


حسن خمینی: عده ای هستند که نانشان در عصبانیت و کینه ورزی است

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی صبح پنجشنبه در جمع گروهی از آزادگان جنگ تحمیلی، با یادآوری رشادت ها و زحمات ایثارگران بخصوص آزادگان، اظهار داشت: خداوند به ازای موقعیتی که به افراد می دهد، از آنها طلب مسوولیت می کند. اسارت سختی ها زیادی دارد. اما در برابر آن، حوزه نفوذ فراوانی هم نصیب آزادگان می کند. کسانی که دارای سوابق اسارت هستند، مورد احترام اکثریت جامعه هستند و حوزه نفوذ وسیعی دارند حداقل سخن آنها حمل بر مخالفت با اصل نظام نمی شود. این حوزه نفوذ وسیع، مسوولیت آزادگان را دوچندان می کند.
یادگار امام با بیان اینکه حداثه انقلاب، بسیار مبارک و میمون بود، گفت: انسان های بسیار ارزشمندی، زندگی و جوانی خود را صرف انقلاب کرده اند. عده ای رفته اند و برخی مانده اند. اینها که مانده اند، مسوولیت های بسیاری دارند باید از تحریف جلوگیری کنند و اگر نمی توانند بطور کامل جلوی تحریف ها را بگیرند، حداقل حقایق آن دوران را بیان کنند تا برخی نتوانند آدرس غلط بدهند.

حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در ادامه با بیان اینکه یکی از آفات شرایط فعلی، بداخلاقی و بخصوص کینه ورزی است، گفت: عده ای هستند که نانشان در عصبانیت و کینه ورزی است. سرمایه اینها فحاشی است، دوست ندارند شرایط عادی شود چون در شرایط عادی دیگر کاره ای نیستند.

سید حسن خمینی با بیان اینکه همه باید از سرمایه آزادگان استفاده کنند، اظهار داشت: حیف است که بسیاری از نیروهای انقلاب پراکنده باشند. بزرگترین سرمایه کشور، نیروهای سال های انقلاب است که هنوز هم خیلی ها به اسم آنها فعالیت می کنند. باید نیروهای ارزشمند با تشکیل گروه ها و جمع های مختلف، دور هم جمع شوند و با عقلانیت و اخلاق فعالیت کنند.

یادگار امام با بیان اینکه هدف اصلی باید معرفی و ترویج آرمان های امام باشد، گفت: اما به ما احتیاج ندارد ما به امام به عنوان نماد دینداری، آزادی، استقلال و توانمندی ملی نیاز داریم. باید اندیشه امام را تبلیغ کرد. آنچه ما را به سعادت می رساند، تبلیغ این اندیشه است.
وی با تصریح این نکته که مسوولیت حفط ارزش های انقلاب متوجه همگان است، اضافه کرد: نباید بگذاریم امام و ارزش هایی که آزادگان بخاطر آنها اسارت سختی را تحمل کرده اند، مظلوم واقع شود و خدای ناکرده چنین نباشد که عده ای در این میان، سکوت کنند و عده ای هم نابخردانه در مسیر این امر گام بردارند.
سید حسن خمینی در پایان ضمن تقدیراز نقش نیروهای سه گانه زمینی، دریایی و هوایی سپاه و ارتش در دوران دفاع مقدس، با بیان اینکه پتانسیل آزادگان بسیار بالا و توانمند است، گفت، نباید به گونه ای عمل کرد که کینه مضاعفی تولید کرد. هدف این است که کینه ها کم شود. باید مظلومیت را با محبت از بین برد. انتقام و کینه به نهایت نمی رسد.

در این دیدار تعدادی از آزادگان جنگ تحمیلی، در سخنانی جداگانه، به ذکر خاطرات دوران اسارت و نیز، شرح دیدگاه های خود درباره مسائل جاری کشور پرداختند

ک نماینده مجلس در گفت‌وگو با فارس: کشف اسناد جدید از اختلاس

یک نماینده مجلس گفت: علی رغم تاکید وزیر اقتصاد بر عدم دستور برای واگذاری شرکت فولاد اهواز، اسناد جدیدی در این ارتباط به دست آمده است.
موسی‌الرضا ثروتی در گفت‌وگو با خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس در خصوص طرح استیضاح وزیر امور اقتصادی و دارایی اظهار داشت: برکناری و استعفای سه تن از مدیران عامل بانک بر نظر نمایندگان تأثیرگذار خواهد بود، اما طبق علاوه بر این سه بانک، بانک مرکزی و وزارت اقتصاد با این ماجرا مرتبط هستند.

وی یکی از دلایل مطرح شدن استیضاح وزیر را به برخی اسناد عنوان کرد و افزود: آقای حسینی وقتی در مجلس حاضر شد تاکید کرد که هیچ دستوری برای واگذاری مجموعه فولاد اهواز به گروه امیر منصور آریا نداده اما اسنادی به دست نمایندگان رسید که حاکی از دستور وزیر برای مساعدت در واگذاری شرکت فولاد اهواز به این گروه است و زمانی که این سند به مجلس آمد نمایندگان مصمم شدند موضوع استیضاح را دنبال کنند.

ثروتی خاطرنشان کرد: این مساله مدتی قبل در برخی رسانه در این ارتباط منتشر شده بود اما سندی مبنی بر دستور وزیر اقتصاد برای مساعدت در این واگذاری وجود نداشت.

وی ضمن مثبت ارزیابی کردن تغییر رؤسای برخی بانک‌ها، گفت: با توجه به اینکه اتفاق اخیر بزرگترین اختلاس کشور است لازم است که دولت توجه بیشتری به این پرونده داشته باشد زیرا عملکرد دولت در مواجه به این مسئله در تاریخ ثبت خواهد شد.

با صحبت‌های رئیس جمهور نمایندگان به پیگیری استیضاح مصمم شدند
ثروتی افزود: آقای رئیس جمهور در یک سخنرانی پای مجلس را در این ماجرا به میان کشید و به همین دلیل نمایندگان مصمم شدند که استیضاح را پیگیری کنند، مگر اینکه رئیس جمهور عذرخواهی کند زیرا این اظهارات اثرات منفی در جامعه دارد.

وی ادامه داد: همچنین گفته شده فرزندان نمایندگان هم در این اختلاس درگیر هستند که این ربطی به مجلس ندارد و این فرافکنی‌ها به کل نظام آسیب می‌زند.

این عضو کمیسیون برنامه و بودجه تأکید کرد: اگر نمایندگان در ماجرا مقصر هستند رئیس جمهور نام آن‌ها را اعلام کند اما اگر نماینده‌ای با این موضوع مرتبط نیست نمی‌توان به مجلس این اتهام را وارد کرد.

به گفته وی یکی از دلایل اصلی استیضاح وزیر اقتصاد همین موضوع است و رئیس‌جمهور باید در جلسه استیضاح وزیر توضیح دهد که چه کسانی از مجلس در این اختلاس دخالت داشتند.

ثروتی تصریح کرد: قوه قضائیه خواستار همکاری دولت در بررسی و پیگیری این پرونده شده که نشان می‌دهد دولت قصد همکاری ندارد و به باید در جلسه استیضاح روشن شود که علت عدم همکاری چیست.

این نماینده مجلس با اشاره به اتهام به یکی از مدیران دولت و وجود پرونده وی در قوه قضائیه گفت: ظاهرا در بحث مبارزه با مفاسد اقتصادی عضوی از دولت، درست یا غلط متهم بوده و قوه قضائیه خواستار همکاری شده اما دولت مقاومت کرده است؛ ممکن است دولت نقاط ضعفی از قوه قضائیه دارد و به همان دلایل بحث‌هایی در این بین وجود دارد.

این نماینده مجلس در خصوص اقدامات نظارتی مجلس بر سیستم بانکی بیان کرد: مقرر شد کمیسیون برنامه و بودجه طرح تحقیق و تفحص از سیستم بانکی را ارائه و نمایندگان این طرح را امضا‌کنند.