۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

تبريک به آقای تاجزاده

جناب آقای تاجزاده
سال نو را به شما تبريک می گويم و اميدوارم در سال جديد ديگر رنگ زندان و فشارِ زندان‌بان را نبينيد. خدمت شما تبريک عرض می کنم بی آن که شما را شخصاً بشناسم يا اثر مثبت کارهای سياسی شما را ديده باشم. تبريک می گويم به شما از آن رو که تازه از زندان آزاد شده ايد و طعم تلخ زندان و احتمالا فشار در زندان را چشيده ايد. درد داشت آقای تاجزاده نه؟ درد داشت که انسان را به زندان بيفکنند و از او بخواهند که درستی راهی را که رفته انکار کند؛ که دوست و آشنا و همکارش را انکار کند؛ که خود را انکار کند. چه می گويم؟! انکار؟! نه! اين کلمه ای اشتباه است. از او بخواهند که راهی را که رفته لجن زار بنامد؛ دوست و آشنا و همکارش را به لجن بکشد؛ خود را به لجن بکشد. بله. اين صحيح تر است. گفتم که اثر مثبت کارهای سياسی شما را نديده ام ولی اثر منفی و بسيار منفی کارهای گروه سياسی شما يعنی مجاهدين انقلاب اسلامی را ديده ام. به خاطر داريد سی سال پيش را؟ آن زمان که به قول آقای مهندس بهزاد نبوی شمشير دو دمی در دست تان بود که با آن مخالفان را می زديد و باز به قول هم‌ايشان نمی دانستيد که اين شمشير تيز و بُرَّنده روزگاری به خود شما خواهد خورد. خاطرتان هست که سازمان تان را در مقابل سازمان مجاهدين خلق عَلَم کرديد؛ در مقابل نشريه مجاهد آن ها، نشريه منافق منتشر کرديد؛ هر جا جمع شدند، آدم فرستاديد تا بزنند و بکوبند و خون بريزند (مثل همان کاری که امروز در مقابل منزل آقای کروبی می کنند)، و بچه های سيزده چهارده ساله ی مجاهدی را که فکر می کردند نه در راه مسعود رجوی که در راه خدا می جنگند و اجری عظيم نصيبِ آنان خواهد شد، تحريک کرديد، و رهبران کور و فرصت طلب آن ها را تحريک کرديد، تا مقابل شما و حکومت بايستند و جواب "های"تان را به خيال خودشان با هوی بدهند و اسلحه بکشند و بمب منفجر کنند و شما آن ها را به همين بهانه تار و مار کنيد. همان ها را که اگر درست با ايشان رفتار می شد قطعا به مجاهدين خلق نمی پيوستند –والبته به مجاهدين انقلاب هم نمی پيوستند- گوشت قربانی کرديد و به دست سلاخ اوين سپرديد تا بزند و بکشد و خون شان را بر زمين بريزد تا شما احساس فتح و پيروزی کنيد. باقی مانده شان هم از شر عقرب جرّار به مار غاشيه ی صدام پناه ببرند و مُلک و مملکت و خود را به بهايی نازل بفروشند و کارشان خيانت و ترور و ادامه ی جنايت شود. در آن سلول هايی که بوديد بچه های تحريک شده توسط سازمان شما هم بودند که با سن سيزده چهارده سال بی آن که نام شان را بگويند به خيال بهشتی که رجوی به آن ها وعده داده بود بر دار کشيده شدند و اجسادشان در قبرستان های بی نام دفن شد. حال که از زندان بيرون آمديد، کاش نگاهی به کارنامه ی آن روزگار می انداختيد و بر اعمال گذشته سازمان تان نقد می نوشتيد تا سبزی تان کامل شود. تا دردی را که در زندان کشيده ايد، و دردی را که همسرتان کشيده است، با درد پدر و مادر و همسر و فرزند کسی که در آن سال ها کشته شد مقايسه می شد بل که برای خيلی ها عبرت شود. اميدوارم در سال جديد سبز باشيد و زندان بر سبزی تان بيفزايد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر