۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

من عضو سپاه و انصار بودم-(اميرفرشاد ابراهيمی)


(

در آن سالهایی که من عضو سپاه و انصار بودم و به قولی با این حکومتیان سرو سری داشتم ، خوب طبیعی بود که خیلی از بستگان و درو همسایه هم از این رابطه مطلع بودند کمتر بیاد دارم و بهترش این است که اصلا بیاد ندارم یکی از همین آشنایان و همسایه ها و دوستان بیاید و بنشیند و با من بحث کند و بگوید مثلا فلانی این حکومت این است مردم دوستش ندارند و چرا داری بقول معروف آب به آسیاب دشمنان ملت می ریزی و نکن این کارها رو از این حرفها هیچ کدام از فامیل و بستگان و اطرافیان و همسایه های ما هم فکر نکنید که هم اندیش من بودند و حکومتی نه همه هم یا مخالف بودند یا نهایتا بی تفاوت من کمتر کسی از اطرافیانم را می شناسم که با این حکومت موافق باشد و نکته دیگرش اینکه نه تنها هیچ کدام از این افراد سعی در بیرون آوردن من از آن وضعیت فکری و عقیدتی نداشتند بلکه همواره با عزت و احترام هم با من برخورد می کردند در مهمانی ها و ...دعوتم می کردند و مثلا در جمع وقتی من حواسم نبود به دیگران آهسته من را اینطوری معرفی می کردند که : ... می دونید که این فلانیه و با دستگاه هست با کله گنده ها می پره ! ... و هر از گاهی هم خرده فرمایش داشتند که فلانی پسرش بیکاره کاری سراغ ندارید ؟ فلانی رو دیشب تو یه مهمونی گرفتند آشنا نداری ؟ ماشین آقای فلانی را خوابوندن کاری نمیشه براش کرد و.... از همین موارد یکی را برایتان مثال می زنم در همسایگی ما خانواده ای بود که زن و شوهر هر دو پزشک بودند و دو فرزند داشتند ، فرزند ارشدشان پسری بود که برای سربازی رفته بود در پادگانی برای سپاه در غرب کشور ، آنزمان که الان سالش هم یادم نیست اوج درگیری پ ک ک و پژاک و اینها بود و اینطوری که آقازاده شان به خانواده خبر می داده چند تایی از سربازان دوستان وی هم در پادگان در درگیرهای مرزی کشته شده بودند و خلاصه خانم و آقای دکتر نگران شاخ شمشادشان بودند ، یکشب که من داشتم ماشین را تو پارکینگ پارک میکردم آقای دکتر را دیدم و سلام و عزت و احترام و اینکه اگر وقت دارید ما شب یه سر بیائیم منزلتان و... آخرای شب بود که آقای دکتر و همسرشان آمدند منزل و گل و شیرینی و اول تعارفات ایرانی و خلاصه ببینم دندون هاتو ای وای چرا بهش نمیرسی فردا وقت داری بیایی مطب برات جرمگیری کنم و اونو پرکنم و اونو خالی کنم و .... آخر سر هم تورو خدا شما که همیشه مایه خیر و برکت بودید !! میتونید برای این پسر ما کاری کنید وباقی ماجرا ، خدا رحمت کند شهید کاظمی را که واقعا وی هم از اون بسیجی ها واقعی بود که کمتر از همت و باکری نبود من به او تلفن زدم و چند هفته بعد آقازاده خانواده دکتر به تهران منتقل شد و شد راننده یکی از روحانیون پادگان ! دیگه لازم به تعریف نیست که اون پسره و پدر مادرش هر وقت منو تو مجتمع می دیدن چه دولا راستها که نمی شدند تا اینکه زد و بعد از کوی دانشگاه و اون ماجرا نوار و استعفاء و زندان و ... ما آزاد شدیم و یه شب همون آقای دکتر را دیدم که داشتند ماشین را پارک میکردند اول که خودش را زد به اینکه من را ندیده و بعد من جلو رفتم و سلام و علیک و این حرفها ، حالا برخورد سرد و غریب ایشان بماند که یکهو برگشتند گفتند آره دیگه این دنیا دار مکافاته بهشت و جهنم که میگن همین جاست من تو این مدت فقط نگران پدر مادرت بودم بنده خداها اینا چه گناهی کردن هی اذیت می شدند حالا تو بهر حال کم جنایت نکردی باید تقاصشو پس میدادی !
منو میگی همینجور مونده بودم و برگشتم گفتم آقای دکتر در این که من چه کار کردم و اینها بماند ولی من به هرکسی که بد کرده باشم به شما یکی که بد نکردم ؟ اگر منظورتان اینه که به ملت بد کردم و شما نماینده ملت هستید پس چرا اون موقع خفه خون گرفته بودید و یک کلام از دهنتان این حرفها در نمی آمد ؟ حالا چی شد یکهو به نمایندگی رسیدید ؟
این را داشته باشید تا داستان بعدی :
حشمت الله طبرزدی را همه می شناسید ، (همین امروز شنیدم که مجددا وی را بازداشت کرده اند و به نقطه نامعلومی بردند ) حشمت را نه تنها من بلکه هرکسی که تنها دقایقی با وی صحبت کند و گذشته افتخارآمیزش را بشنود به جرات یکی از صادقترین و جسورترین مبارزان دیکتاتوری دینی در داخل کشور می شماردش .
حشمت ورای تمام نکات مثبتی که دارد اصلی ترین خصوصیتش رک بودن و صراحت در بیان است ، اهل محافظه کاری و خود سانسوری نیست اگر اعتقاد دارد که خامنه ای دیکتاتور است نمی آید مثل خیلی از فعالان سیاسی اینرا با تحلیل و ایما و اشاره بگوید علنا می گوید خامنه ای دیکتاتور است ! این را هم در بیرون از زندان در مصاحبه ها و نوشته هایش می گوید هم در بازجوئی هایش ( یکبار در سال 1381 در بازداشتگاه 209 که حشمت در سلول بغلی من بازداشت بود و از قوه قضائیه یا دفتر رهبری دقیقا خاطرم نیست چند نفری آمده بودند که مثلا به وضعیت وی رسیدگی کنند و صدای حشمت در کل بند پیچیده بود که بلند بلند با آنها بحث میکرد که یعنی شما قبول ندارید که خامنه ای دیکتاتور است ؟ آنروز بود که واقعا به جرات و جسارت این فرد غبطه خوردم ) . بله همانطوریکه گفتم وی انسانی است صریح وقتی که آزاد است و در بیرون زندان است که البته دقیقا در طی این دو دهه زمانهای آزادی وی بسیار کمتر از زمان زندانی وی است در همه مصاحبه هایش آزادانه و با جرات حرف می زند اونوقت در همان تلویزیون های ماهواره ای و سایتها و ... می بینیم خیلی ها میان تلفن میزنن که آقا این طبرزدی دروغگو هست دستش با اونا تو یه کاسه هست وگرنه چطور میشه یکی بیاد علنا این حرفهارو بزنه و کاریش نداشته باشن ؟ بعد می گذره و می گذره طبرزدی را میگیرن مثل همین امروز و می افته تا برای نمی دانم تا کی تو زندان ، زندان که رفت طبرزدی دوباره میشه عزیز و محبوب القلوب همه دوستش می شوند و به به و چه چه چرا ؟ چون تو زندانه ! ، چون زیر شکنجه است و خوب مبارز هم حتما جاش تو زندانه اصلا کی گفته یه مبارز و فعال سیاسی میتونه بیرون باشه ؟
اما داستان آخر :
محمد علی ابطحی را هم که همه می شناسیدو اصلا تعریف و معرفی لازم ندارد پس یک سر بروم سراغ اصل ماجرا :
امروز همه دیگر فهمیده اند که در زندانهای جمهوری اسلامی چه می گذرد ، امروز همه دیگر می دانند که سی سال این حکومت با دروغ و تزویر و نفاق ادامه حیات داده است ، امروز همه می دانند که صداوسیمای ملی کشور ابزار گوبلزی خامنه ای است و از هر راهی برای ادامه حکومت سلطان علی خامنه ای استفاده می کند و خوب وقتی هم می گویم هر راهی یعنی هیچ ابایی ندارد که این راه و وسیله نمایش برهنه بودن کسی و یا رقص خانم بی حجابی را در کنفرانس برلین باشد و یا تصویر پاره کردن و به آتش کشیدن عکس آیه الله خمینی ، می خواهد اعترافات و خود زنی های یک زندانی باشد یا خصوصی ترین رابطه یک زوج هدف بقای حکومت بر عوام است و هر راهی باشد مطمئنا وسیله قابل توجیح است .
بارها و بارها هم گفته ام از همه نباید توقع داشت چریک و مبارز باشند و هر مبارز و فعال سیاسی هم قبل از هر چیز یک انسان است با ظرفیت و تعریفهای مجزا همه گاندی و مصدق و ماندلا نیستند ، یکی مثل امیر انتظام هست ، یکی هم مثل کرباسچی و عباس عبدی ، یکی اکبر گنجی هست یکی هم ابطحی ، ما ایرانی ها عادت زشتی داریم آدمهای عادی را به صرف اینکه یکهو دلمان می خواهد و از قیافه شون یا یه کارشون خوشمون میاد قهرمان می کنیمش و اونقدر بزرگش می کنیم که به قولی به اوج می رسونمش بعد یکهو از همون بالا همچین ولش میکنیم که با مغز می خوره زمین ، تو زندان و بقول افرادی که زندان رفتن اونجا میگن که مثلا فلانی آدم زندان نیست ، این نه بمعنای اونی هست که طرف آدم بدی هست و نه هیچ چیز دیگر .
باز به سر مطلع این بخش برمی گردیم که محمد علی ابطحی را همه می شناسیم ! وی ورای شخصیت لطیف و دوست داشتنی اش بسیار بسیار به جنبش اصلاحات در زمان خاتمی و همین جنبش سبز کمک معنوی و حیاتی انجام داده است ، ابطحی یکی از چشم و گوشهای این جنبش بوده است و برای همین است که حکومت نیز از پایگاه مردمی وی مطلع بوده است و برای همین حملات خویش را نسبت به وی مضاعف کرده .
من منکر رشادت و مقاومت جانانه افرادی چون تاج زاده ، رمضانزاده و خانجانی و میردامادی ، بهزاد نبوی و .... نیستم اما احساس می کنم اتفاقی که این روزها در سطح میانی جنبش با عطریانفر ، ابطحی و حجاریان در حال اتفاق است دقیقا همانی است که حکومت می خواهد . ابطحی و عطریانفر در سیمای حکومت در حالی که همه می دانیم چیزی جز دروغ و ریا ندارد مطالبی را عنوان کردند و بعدتر در فیلم کوتاهی هم که آقای اعلمی از نمی دانم کجا بدان دسترسی داشته ! و بخشهای پخش نشده از اعترافات آقای ابطحی را شاهد بودیم همه اینها دلیلی نمی شود که امروزه ابطحی و عطریانفر را در محاق بایکوت قرار داده ، فرامش نکنیم که ابطحی هم اصلا می تواند بدون قرصهای روانگردان ، بدون اعمال فشار و حتی تهدید به تجاوز و همه فشارهایی که بر وی وارد آورده اند اصلا تصمیم بگیرد به عنوان یک انسان نزدیکترین راه را برای فرار از زندان در نظر بگیرد . وی همان فردی است که مطالب وبلاگش مورد توجه و حمایت خیلی از ماها بود حالا چه شد که به صرف پخش اعترافاتی که نمی دانیم چگونه اخذ شده است از رسانه ای که ذره ای به صداقتش نمی شود ایمان داشت از او روی برگردانیم چی شد که یکباره صداوسیما برای ما مهم شد ؟
دوستان و هموطنان از مجموع سه بخش فوق می توانیم نتیجه بگیریم که ما فقط مرده ها و از دست رفته هارا می توانیم تحمل کنیم و آنها را می ستائیم ، برای ما همیشه یک مبارز مرده و یا زندانی عزیز تر از زنده و آزادش هست ، برای ما آدمهای قدرتمند حتا اگر در خدمت کیف ترین حکومت باشد مهمتر و محترم از یک فرد عادی است ، برای ما این مهم نیست که مثلا فلانی سرکوبگر است و یا ... این مهمه که مثلا در فلان جمع و یا میهمانی مان حاج آقا فلانی و یا فلان سردار سپاه یا نماینده مجلس و یا رفیق فلان وزیر حضور داشته باشد و اینجوری بتوانیم به دیگران بفهمانیم که بله ما آدم مهمی هستیم !.
باردیگر می گویم ما قهرمان پرور قهرمان کش هستیم ما روزی احمد باطبی را به صرف اینکه پیراهن خونینی بردست گرفته و جوری بوده که ما دلمان می خواسته بزرگش می کنیم سمبلش میکنیم و اورا قهرمان تاریخ میکنیم و چندین سال هم تا زمانی که در زندان بود برایش سرودست می شکنیم اما به مددی که آزاد می شود و گوشه فراغتی پیدا می کند در گوشه ای از این دنیا خفه اش میکنیم و با هزار برچسب و لقب و انگ می خواهیم له اش کنیم .

واقعا هموطنان چرا ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر