۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

نوري‌زاد: ما مردم خود را فريفتيم

محمد نوري‌زاد، روزنامه‌نگار و فيلمسازي كه از ۲۹ آذر سال ۱۳۸۸ در زندان اوين به سر مي‌برد، در نامه‌اي خطاب به حسن خميني نوه بنيادگذار جمهوري اسلامي، ضمن ابراز تاسف شديد از اهانت به وي در روز ۱۴ خرداد، به انتقادي جدي از خود، نسل اول انقلاب و آيت‌الله خامنه‌اي پرداخته است.

نوري‌زاد مي‌نويسد: «سيد عزيز، رفتاري كه با تو بر سر مزار جدت امام خميني صورت گرفت، تقاص بديهي رفتار خود ما است با مردم بي‌پناهمان. ما، به مردمي كه از ظلم، از پليدي و تبعيض به تنگ آمده بودند، وعده داديم كه اگر به نظام اسلامي ما "آري" بگوئيد، كاستي‌هاي تاريخي شما را مرتفع خواهيم ساخت.»

«دغلكاري‌ها»

روزنامه‌نگار و مستندساز زنداني، در ادامه اين بحث ضمن برشمردن وعده‌هاي بسياري كه رهبران انقلاب اسلامي در آغاز به مردم ايران دادند، تاكيد مي‌كند كه همه مردم ايران، از كمونيست تا ملي گرا و از مجاهد خلق تا ذوب شدگان در تشيع، به خاطر اعتمادي كه به آيت‌الله خميني داشتند، جمهوري اسلامي را تاييد كردند. اما بعدا، «دغلكاري‌ها شروع شد».

نوري‌زاد مي‌نويسد: «سيد عزيز، معامله كه انجام شد، دغلكاري‌هاي ما نيز شروع شد. ما روز به روز و سال به سال از موضوع آن قرارداد نوراني دور شديم. مردم به خاطر وقوع جنگ، جنگ قدرت داخلي را تحمل كردند، اما جنگ كه تمام شد، جنگ مسئولين با مردم شروع شد و اين كمال نامردمي بود.»

«غارت‌هاي لجام گسيخته»

هوادار سرسخت پيشين رهبر جمهوري اسلامي، از داخل زندان اوين، سيد حسن خميني را چنين مورد خطاب قرار مي‌دهد: «سيد عزيز، قبول كن كه ما مردم خود را فريفتيم. به جاي هزار فاميل، گستره‌اي از غارت‌هاي لجام گسيخته را در آغوش گرفتيم. به افشاگري‌هاي عباس پاليزدار نگاه كن و ببين چه مردان برجسته‌اي، از مردان ايماني تا مردان حكومتي، دست به غارت اموال زده‌اند. به مجلس نگاه كن كه چگونه با استقلال و قانون شوخي مي‌كنيم. به دستگاه قضائي بنگر، آيا اين بود آن عدالت معهود كه امروزه در اين دستگاه دست به دست مي‌شود؟ به دولت بنگر، قرار ما با مردم اين بود؟»

انتقاد از رهبر

روزنامه‌نگاري كه تا يك‌سال پيش در نامه‌هاي خود از آيت‌الله خامنه‌اي به عنوان "پدر" ياد مي‌كرد، در ادامه نامه خود نوشته است:«سيد عزيز! در آن روز نامبارك ۱۴ خرداد، رهبر ما نيز نيك سخن نگفت. او بايد با سخنان پدرانه خود آب بر آتش فتنه رئيس‌جمهور و دارودسته او مي‌افشاند، اما سخنان رهبرمان متاسفانه آن آتش فتنه را شعله‌ورتر ساخت. او بار ديگر از طلحه و زبير گفت و مستقيم و بدون تخفيف خود را به جاي علي (ع) نشاند.... علي كجا با مردم خود چنين مي‌كرد كه ما مي‌كنيم؟ علي كجا به مردم خود وعده مي‌داد و از پشت به آن‌ها خنجر مي‌زد؟»

محمد نوري‌زاد در بخشي ديگر از نامه خود به مقايسه‌اي ميان رفتارهاي آيت‌الله خامنه‌اي با آيت‌الله خميني مي‌پردازد و ادامه مي‌دهد: «رهبري كه بايد در همه حال شان پدري خود را رعايت كند، مستقيم به جانبداري از فردي بي‌تعادل پاي به صحنه گذارده است. امام هرگز اجازه نداد نهادهاي تحت نظر رهبري، مثل شوراي نگهبان و صدا و سيما، به حمايت از كانديدائي وارد عمل شوند. اما ايشان، دست همگان خود را در اين حمايت آشكار گشودند.»

متن كامل نامه محمد نوري‌زاد به سيدحسن خميني

بسم الله الرحمن الرحيم
به سيد حسن خميني عزيز و سيادت سيلي‌خورده‌اش

سيد عزيز، رفتاري كه با تو بر سر مزار جدت امام خميني(ره) صورت گرفت، تقاص بديهي رفتار خود ماست با مردمان بي‌پناهمان. ما به مردمي كه از ظلم، از فساد، از پليدي و تبعيض به تنگ‌آمده‌بودند، وعده داديم كه: اگر به نظام اسلامي ما، “آري” بگوييد، ما افق‌هاي روشني از آزادي و درستي و ايمان و عدل را به روي شما خواهيم گشود و كاستي‌هاي تاريخي شما را مرتفع خواهيم ساخت. به آنان وعده داديم كه: اگر به نظام پيشنهادي ما “آري” بگوييد، عدل را از حوزه‌ي فهم و حكومت علي(ع) به ساحت زندگي شما خواهيم آورد. و لذت رفتار او با خويشان و غريبگان را به شما خواهيم چشاند. گفتيم: مگر نه اينكه رژيم شاه و رژيم‌هاي گذشته، قدر شما را ندانستند؟ حال، اين “ما” كه قدر شما را نيك مي‌دانيم. ما شما را بر بلنداي كرامت و شرافت انساني مي‌نشانيم و خستگي جهل تاريخي را از تن و فهم شما به در مي‌كنيم. ما آمده‌ايم كه هويت سيلي‌خورده و تحقير‌شده‌ي شما را از قهقرا به‌درآوريم و قامت خميده‌ي شخصيت ملي و مذهبي شما را استقامت بخشيم. اگر در حكومت پهلوي، از هزار فاميل و حاكميت و غارت آنان در رنج بوده‌ايد، ما با اعتنا به آموزه‌هاي ديني، و آهن گداخته‌اي كه علي به صورت برادرش عقيل نزديك كرد، ريشه‌ي فسادهاي خويشاوندي و رفاقت‌هاي پولي و رانت‌هاي فرصت‌روب را از سرزمين خود بيرون خواهيم كشيد. تجلي يك حكومت ناب و مردمي را به جهانيان نشان خواهيم داد. كاري خواهيم كرد كه مردم از سراسر جهان به تماشاي عدل و عقل و نظم و رشد ما شتاب كنند.

بله سيد عزيز؛ به مردم تحقيرشده‌ي خود گفتيم: اگر ما را بپذيريد، كاري خواهيم كرد كه كمونيست‌ها و ساير نحله‌هاي فكري در دانشگاه‌ها كرسي تدريس داشته باشند. تو گرچه به ياد نداري، اما ما تمام اين وعده‌هاي تمام‌نشدني را در سفره‌ي آرزوها و باور مردم گذارديم و به برق همين وعده‌ها از آنان “آري” گرفتيم.

سيد عزيز، ما براي اخذ آري از مردم، همه‌ي اعتبار تاريخي و ديني خود را به صحنه آورديم. مردم ما را باور كردند. و به ما “آري” گفتند. از چريك و توده‌اي و ملي‌گرا، تا مجاهد و مسلمان و ذوب‌شدگان در تشيع. از سني و يهودي و مسيحي و زردشتي، تا همه‌ي آناني كه مي‌خواستند “انسان” باشند. ما با همان وعده‌هاي چشم‌نواز و شوق‌آفرين، مردم خود را به عقد معامله‌اي فراخوانديم كه يك سمتش ما بوديم و سمت ديگرش آنان. موضوع مورد معامله هم همين افق‌هاي ناب بود. معامله خيلي زود جوش خورد؛ چراكه مردم، جدّ بزرگوار شما را و مردان برجسته‌اي چون مطهري و طالقاني و منتظري و بهشتي را مرداني راستگو مي‌دانستند؛ الحق نيز چنين بود. اينان در آزمون‌‌هاي سخت، امتحان خود را پس داده‌ و به باور عميق مردم راه يافته‌بودند. اما، سيد عزيز، معامله كه انجام شد، دغلكاري‌هاي ما نيز شروع شد. و ما روز به روز و سال به سال، از موضوع آن قرارداد نوراني دور شديم. مردم به‌خاطر وقوع جنگ، جنگ قدرت داخلي را تحمل كردند. اما جنگ كه تمام شد، جنگ مسئولين با مردم شروع شد و اين، كمال نامردمي بود. به‌نحوي كه ما همان آزادي نيم‌بند زمان شاه را نيز از مردم خود سلب كرديم. با ايجاد چارچوب‌هاي خشك، مردم خود را به زحمت و نفرت انداختيم. گشايش‌هاي اجتماعي جايش را به سخت‌گيري‌هاي كودنانه‌ي ما داد. مردمي كه بايد از مديريت ما به آن آرزوهاي نوراني دست‌مي‌يافتند، خودشان موضوع آوارهاي روز به روز ما شدند.

سيد عزيز، قبول كن كه ما در آن معامله‌ي بزرگ، “غش” كرديم. قبول كن كه ما مردم خود را فريفتيم. به جاي هزار فاميل، گستره‌اي از غارت‌هاي لجام‌گسيخته را در آغوش گرفتيم. به افشاگري‌هاي عباس پاليزدار نگاه كن و ببين چه مردان برجسته‌اي، از مردان ايماني، تا مردان حكومتي، دست به غارت اموال زده‌اند. اين‌ها تنها گوشه‌اي از غارت بزرگان ماست. به مجلس نگاه كن؛ كه چگونه با استقلال و قانون شوخي مي‌كنيم! به دستگاه قضايي بنگر؛ آيا اين بود آن عدالت معهود كه امروزه در اين دستگاه، دست‌به‌دست مي‌شود؟ به دولت بنگر. قرار ما با مردم اين بود؟

به‌همين دليل است كه مي‌گويم آن سيلي‌اي كه دارودسته‌ي رئيس‌جمهور زير گوش تو زدند، بخشي از تقاص حقوق فراموش‌شده‌ي مردم بود. البته تو نگران آبروي خويش مباش؛ چراكه خداي آبروپرداز، تو را به‌زودي برخواهدكشيد، و طراحان كودن آن فتنه را يه سياهچال بي‌آبرويي درخواهدانداخت.

سيد عزيز، در آن روز نامبارك چهاردهم خرداد، در كنار مزار جدّت خميني(ره)، رهبر ما نيز، نيك سخن نگفت. او با سخنان پدرانه‌ي خود بايد آب بر آتش فتنه‌ي رئيس‌جمهور و دارودسته‌ي او مي‌افشاند. اما سخنان رهبرمان، متاسفانه، آن آتش فتنه را شعله‌ورتر ساخت. او بار ديگر از طلحه و زبير گفت و مستقيم و بدون تخفيف، خود را به جاي علي(ع) نشاند. من در نامه‌ي اولم به رهبري، همين خطا را متذكر شده‌ام؛ كه يعني ما تنها زماني مي‌توانيم ديگران را طلحه و زبير بدانيم و خود را علي، كه رفتارمان، نعل‌بالنعل، علي‌گونه باشد. علي كجا با مردم خود چنين مي‌كرد كه ما مي‌كنيم؟ علي كجا به مردم خود وعده مي‌داد و از پشت به آنها خنجر مي‌زد؟

ما يك روز قرار بود شخصيت تحقيرشده‌ي مردم خود را ترميم كنيم. امروز، مردم ما، يكي از تحقيرشدگان ملت‌هاي حاضر دنيايند. رهبر ما اما به يك سخن طلايي امام(ره) نيز موكّداً تاكيد كرد. اينكه: ميزان حال فعلي افراد است. و با همين سخن ديگران را به باد انتقاد گرفت. غافل از اينكه سخن امام، ظاهراً بايد با خود ايشان هم مطابقت داشته‌باشد. رهبر ما، بيست‌ويكي‌دوسال است كه بعد از كوچ امام عزيز، رهبري جامعه‌ي ما را به عهده دارند و متاسفانه، چندي‌ست كه از سيره و راه امام فاصله گرفته‌اند و آن معامله با مردم را به‌كلي از ياد برده‌اند. امروز اغلب اطرافيان و بازوهاي اجرايي امام، از وضع موجود و نحوه‌ي رهبري ايشان ناراضي هستند. رهبري كه بايد درهمه‌حال، شان پدري خود را رعايت كند، مستقيم به جانبداري از فردي بي‌تعادل، پاي به صحنه گذارده است. امام هرگز اجازه ندادند نهادهاي تحت‌نظر رهبري، مثل شوراي نگهبان و صداوسيما، به‌حمايت از كانديدايي وارد عمل شوند. اما ايشان، دست همگانِ خود را در اين حمايت آشكار گشودند. امام دست و پاي سپاه و نظاميان را از ورود به كارهاي سياسي و اقتصادي جمع كرد، و ايشان، سپاه و بسيج را، هم در مسائل سياسي و هم در ورود به معاملات كلان اقتصادي بازگذارد و شتاب آنان را نيز امضا فرمود. در زمان امام، دستگاه قضايي و قاضي مستقل بودند و امروز، آلت دست بزرگترها و بويژه مرعوب ماموران وزارت اطلاعات شده‌اند. در زمان امام، كجا يك رئيس‌جمهور ثروت مردم را غارت مي‌كرد؟ امروز، اما ميلياردها پول گمشده، به شوخي گرفته‌مي‌شود.

خلاصه سيد عزيز، سخن در اين خصوص، فراوان است. سرت سلامت و پشتت به رحمت و لطف خدا گرم. ما به تو و آينده اميد فراوان داريم. مبادا از صحنه به‌در روي؟

يادمان نرفته آن نامه‌ي شريف امام، كه توصيه فرمود اگر از تريبون مجلس به كسي توهين شد، بايد به وي فرصت داده‌شود تا درپشت همان تريبون، از خودش دفاع كند. شما خود، مجلس امروز را، صدا و سيما را، و همه‌ي منبرها و تريبون‌هاي رسمي را تماشا كن كه چگونه به آن توصيه‌ي امام، لبخند مي‌زنند. لبخندي كه مي‌توان ذات كرامت و حق و انصاف را در اعماق اصطبل‌گون رويه‌هاي نادرست آن تماشا كرد.

در فرمان معروف هشت‌ماده‌اي، امام به يك ضرورت اخلاقي نافذ تاكيد مي‌ورزند؛ اين‌كه اگر درحين تعقيب نيروهاي ضدانقلاب، در يك منزل، يا محل كار، يا هرجا، به مواردي غيراخلاقي برخورديد، حق پيگيري آن موارد را نداريد. اما امروز چه؟ پيشنهاد مي‌كنم فيلم بازجويي از همسر سعيد امامي را تماشا كني تا به حال “فعلي” ماموراني كه اسم خود را سربازان گمنام امام زمان گذارده‌اند، دست يابي. من پس از ديدن اين فيلم از خود پرسيدم: اگر يك روز از تو مي‌پرسيدند انقلاب اسلامي موردعلاقه‌ي تو يك روزي به جايي خواهد رسيد كه به اسم جمهوري‌اسلامي، از يك بانو، با چنين الفاظي بازجويي خواهد شد، ايا باز راضي به انقلاب و برچيدن رژيم شاه بودي؟ با اطمينان به خود پاسخ دادم: هرگز!

امروز، كه حال فعلي ما و شما و رهبرمان است، رعايت اخلاق، و مسائل خصوصي مردم و حق و حقوق آنان، يك طنز سر گردنه است؛ حالا كرامت انساني و خدا و پيغمبر و قرآن و دين خدا بماند!

سيد عزيز، آيا داستان كهريزك، حال فعلي ما نيست؟ آيا مگر داغ ننگ چنين فضاحتي از پيشاني ما پاك خواهدشد؟

از نگاه امام، ميزان راي مردم بود. امروزه اما ميزان، اراده‌ي نيروهاي انتظامي و ماموران امنيتي است. در تمام شئونات، از سياست تا اقتصاد، تا مجلس و دولت و تا دستگاه قضايي، مردم آيا امروز در كجا حاكم‌اند؟

امام مي‌فرمود مخالفين تا اسلحه به‌دست نگرفته‌اند، آزادند. حال فعلي امروز ما اين‌گونه است كه با حس و حالي معنادار، به آزادي مخالفين پوزخند مي‌زنيم.

در زمان امام، مجلس از استقلال برخوردار بود. تنوع نمايندگان تماشايي بود، تنوعي كه ديگر تكرار نشد. امروز اما مجلس خفيف ما، حتي از پيگيري مصوبات خود عاجز است، تا بلكه بتواند به خواست‌ها و توپ و تشرهاي رئيس‌جمهور، به اسم همراهي و مصلحت نظام، شكلي قانوني دهد.

سيد عزيز، قبول مي‌كني كه راز ناسزاها و بي‌ادبي‌هاي آن روز، در اسائه‌ي ادبي‌ست كه خود ما به ساحت حق مردم روا داشته‌ايم؟ روزگار ما در فردا و فرداها، اسف‌بارتر از اين خواهد بود. وقتي يك “بي‌تربيتي” فرصت ابراز پيدا مي‌كند، همين بي‌تربيتي مي‌تواند در فرداي خود ما، مطالبات گستاخانه و بي‌ادبانه‌اي داشته باشد. ديروز، اين بي‌تربيتي به سمت تو احاله داده‌شد، اما فردا، همين بي‌تربيتي از دامان خودشان خواهدآويخت؛ چراكه بي‌تربيتي سامان‌پذير نيست. مگر شعبان‌ بي‌مخ‌ها را مي‌شود در چارچوبي جاي داد و انتظار تحرك در همان محدوده را داشت؟

سيد عزيز، خداوند تورا و آبروي تو را برخواهد كشيد، و به‌همين نسبت، بار سنگيني امانتي بر شانه‌هاي تو واخواهدنهاد. خودت را براي روزهاي گدازنده‌تر مهيا كن. تو، نور چشمي. مباد كه من، فراتر از فهمي كه باتوست، تنها به نسبت تو با امام چشم داشته باشم. فردا با تو، و با مردماني‌ است كه خواهان حق و حقيقت‌اند و از پليدي و زشتي بيزارند.

با احترام و ادب- محمد نوري زاد- زندان اوين

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر