۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

دشمن؟ کدام دشمن؟

دشمن؟ کدام دشمن؟ اين چه فرمايشی‌ست می کنيد. دشمن کجا بود عزيزم! دچار توهم شده ايد! شنيده ايد می گويند ماليخوليا؟ شنيده ايد می گويند اسکيزوفرنيا! شنيده ايد يارو اِکس می زند توهم می کند؟ نکند خدای نکرده شما هم اِکس مِکْسی چيزی زده ايد می گوييد دشمن؟ اين کلمه ی خنده دار را از کجا آورده ايد هی تکرار می کنيد؟ نکند آيت الله خامنه ای -که ان شاءالله بعد از اين که وضع کمی آرام شد، او را آيت الله العظمی، سپس رهبر اصلاح طلبان و بعد رهبر جنبش سبز خواهيم خواند- و دشمنْ دشمن کردن او، روی شما تاثير سوء گذاشته، فکر می کنيد حقيقتا دشمنی وجود دارد؟ نه عزيزم؛ دشمنی وجود ندارد.

ببينيد، من، به عنوان تئوريسين جنبش سبز، و به عنوان مُبْدِعِ تاکتيک ها واستراتژی های مبارزاتی، به ضِرْس قاطع می گويم که دشمن وجود ندارد. عرض می کنم خدمت تان که "دشمن اصلی ما احمدی نژاد نيست، اگر فرض کنيم که مشکل ما احقاق حقوق از دست رفته مردم است، طبيعی است که بپذيريم که قبل از احمدی نژاد هم حقوق ملت ما پايمال می شد. حتی می خواهم بگويم که خامنه ای هم که مانع مهمی پيش روی ماست، دشمن اصلی ما نيست. بسياری از مردم در دوران خاتمی که خامنه ای در موقعيت رهبری بود، احساس خوبی نسبت به زندگی در ايران داشتند و از سوی ديگر قبل از رهبری آيت الله خامنه ای هم مشکل نقض حقوق ملت با جديت وجود داشت. می خواهم بگويم که حتی نيروهای حکومتی و دستگاه تبليغاتی حکومت هم که با تمام قوا روبروی مردم ايستاده اند، دشمن اصلی مردم نيستند. من مطمئنم که بخش اعظم کارکنان وزارتخانه های دولتی و حتی روزنامه کيهان و کارکنان سفارتخانه هايی که ما روبروی آنها تظاهرات می کنيم و بخش وسيعی از نيروهای سپاه که در سرکوب مردم نقش دارند، و بخش مهمی از نيروهای وزارت اطلاعات هم، نه تنها از دولت احمدی نژاد و وضعيت کنونی کشور خوششان نمی آيد بلکه دوست دارند که در ميان نيروهای سبزی باشند که برای آزادی و دموکراسی ايران تلاش می کنند. يک کمی دقيق تر نگاه کنيم، حتی آن مردمی هم که حامی دولت احمدی نژاد به نظر می رسند، دشمنان ما نيستند، کسی که بخاطر فقر و يا ناآگاهی يا تبليغات رسانه ای در تظاهرات نمايشی حضور پيدا می کند، فقط يک قربانی است. قربانی وضعيتی نامطلوب و ناعادلانه. وقتی از خانه يک مدير دولتی معتقد به ولايت فقيه مثل روح الامينی پسری بيرون می آيد که بخاطر جنبش سبز با تمام وجود تلاش می کند و بخاطر آن کشته می شود، مطمئنا در خانه های حاميان دولت نيز بسياری از دوستان ما زندگی می کنند. يکی از دوستان من می گفت، در مسابقه فوتسال پسر يکی از کسانی که به طرفداری از دولت شعار می دادند و توسط سبزها متهم می شدند، در ميان سبزها بود و وقتی می ديد پدرش که بخاطر وضعيت خود در صف روبرو ايستاده است، توسط مردم به مزدوری متهم می شود، اشکش درآمده بود. نه می توانست عليه دولت شعار ندهد، نه می توانست عليه پدرش که طرفدار دولت نبود اما در موقعيت اتهام قرار داشت، چيزی بگويد. ممکن است بگوئيم افراد مسوولند و فردی که مسوول است نمی تواند بخاطر حفظ وضع خود روبروی ملت بايستد، اما باز هم فرقی نمی کند. آنها هم دشمن ما نيستند، آنها در وضع بدی گرفتارند... مشکل ما دشمن نيست، جنبش سبز خواسته هايی فراتر از يک فرد يا يک گروه اجتماعی دارد، ما آزادی و دموکراسی را برای همان سربازی که روبروی ما ايستاده است هم می خواهيم. آنهايی که در حکومت هستند و حکومت بخاطر عدم اعتماد به آنها مزدور استخدام می کند، نيروهای جنبش سبز هستند. همان هايی که کنسرت برگزار می کنند و وقتی عليه آنها شعار می دهيم سکوت می کنند. آنها در دل شان شعارهای ما را تکرار می کنند و آرزو می کنند که جنبش سبز پيروز شود تا آنها هم آزاد باشند. صحنه جدالی وجود ندارد، کسی حر بن يزيد رياحی نيست، چرا که کسی يزيد و امام حسين نيست..."

استدلال را حال می کنيد؟ آيا مو لای درز اين استدلال می رود؟ معلوم است که نمی رود. اصلا حقيقتی که تا به امروز هيچ کس به آن پی نبرده و من برده ام اين است که ما در طول تاريخ ايران دشمن نداشته ايم. بحث راجع به دشمن يک بحث سکتاريستی، ولونتاريستی، آوانتوريستی، آنتاگونيستیِ جدا از توده و جدا از رهبران مردم و جدا از رهبران حکومت و جدا از رهبران جنبش سبز و جدا از کارمندان عزيز و محترم وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران و بسيجی های عزيز گوگوری مگوری‌ست. اصلا کلمه ی دشمن کلمه ی مزخرف و خشنی ست که بايد آن را از هر چه فرهنگ لغت است پاک کرد. من حتی –دقت کنيد می گويم من، و اين شوخی نيست و شما با کم کسی طرف نيستيد و لابد می دانيد که من –ببخشيد معترضه در معترضه آوردم، منی که هفت ميليون کلمه تا کنون تايپ کرده ام و چند ماه هم به خاطر اين چند ميليون کلمه به زندان افتاده ام- اين را با خضوع و خشوع فراوان می گويم- باری من حتی معتقدم که چنگيز خان مغول دشمن نبود. آن هايی که می گويند چنگيز خان دشمن مردم ايران است خرند و نمی فهمند و من که می فهمم عرض می کنم که چنگيز خان دشمن نبود، بل که نهايتِ نهايت يک مانع مهم بود. در آن دوران هم مثل حالا فقط وضعيت بد بود و دشمنی وجود نداشت.

ببينيد مردم با فرهنگ ايران که آن زمان هم به احتمال قوی سبز بودند توانستند بعد از چند دهه، اعوان و انصار چنگيز را آدم کنند. پس می بينيد که ما در تاريخ قديم هم دشمن نداشتيم و آن هايی که می گويند داشتيم يک عده آدم سکتاريستِ ولونتاريستِ آوانتوريستِ آنتاگونيستِ خاک بر سر هستند که می خواهند به جنبش سبزی که من تاکتيسين و استراتژيست آن هستم ضربه بزنند و نگذارند ما پيروز شويم. ما می خواهيم ان شاءالله آقای خامنه ای را آدم کنيم، اگر نشد، فرزند او را، اگر نشد نوه و نتيجه ی او را. درست همان کاری که با چنگيز خان مغول شد. چرا عجله می کنيد؟ چرا هول هستيد؟ چرا از رهبران خود که من و يک عده ی ديگر در اتاق فکر لندن باشيم جلو می زنيد؟

اين استدلالی که کردم کافی نبود؟ به دَرَک! ما که از شما دعوت نکرده ايم و نامه ی فدايت شوم ننوشته ايم که بياييد به جنبش سبز بپيونديد. برويد برای خودتان يارکشی کنيد و جنبش درست کنيد. خيال تان راحت باشد که ما مانع شما نمی شويم. افتاد عزيزم؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر