۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

هاشمی رفسنجانی: برخی‌ به‌جای بيگانگان بين مقامات عالی نظام القاء اختلاف می‌کنند،

ـ من و آيت‌الله خامنه‌ای انقلاب اسلامی را بيشتر از جان خويش دوست ‌داريم
ـ هربار در حمايت از آيت‌الله خامنه‌ای جمله‌ای گفتم، يک جريان دست به کار می‌شود


ايلنا: رئيس مجلس خبرگان رهبری در گفت‌وگو با گاهنامه الکترونيکی وب سايت شخصی خود به بيان نکات و خاطراتی در مورد دوران مبارزات و ارتباط خود با حضرت آيت الله خامنه‌ای پرداخت.
به گزارش ايلنا، رئيس مجلس خبرگان رهبری در اين گفت‌وگو، در پاسخ به سوالی درياره رابطه خود با امام(ره) به تشريح اين موضوع پرداخت و اظهار داشت: من ۱۴ ساله بودم که به قم آمدم و در منزل اخوان اخوان مرعشی ساکن شديم. اخوان مرعشی خانه‌ای روبه‌روی خانه امام(ره) در کوچه يخچال قاضی خريدند که آن خانه‌ هنوز هست. طبيعتاً چون روبروی خانه امام بوديم، ايشان را گاهگاهی در مسير درس و حرم می‌ديديم. من در آن مدت وصف امام را زياد شنيده ‌بودم. کم‌کم در مسير به دنبال ايشان می‌رفتم و سؤالاتم را مطرح می‌کردم. مدتی ارتباط ما به اين شکل بود.
وی با بيان اينکه بعداً به مقطعی رسيديم که توانستيم درکلاس درس ايشان حضور يابيم، افزود: درس ايشان، از درس‌های ممتاز در حوزه بود. ما هم از شاگردانی بوديم که اگر در درس ابهامی برايمان پيش می‌آمد، سؤال می‌کرديم و اين باعث آشنايی بيشتر ما شد. بعد يک نشريه به نام مکتب تشيع منتشر کرديم که بعد از نشريه مکتب اسلام بود. محور نشريه مکتب اسلام آيت‌الله شريعتمداری بود و بزرگانی که از ما جلوتر بودند، آن را اداره می‌کردند.

رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام ادامه داد:ما چهار نفر بوديم و می‌خواستيم محور کارهايمان امام باشد. امام محوريت را نپذيرفتند، اما پذيرفتند که به ما درباره مطالب و نويسنده‌ها مشورت بدهند. ايشان با توجه به نظر خودشان افرادی را معرفی يا مطلبی را عنوان می‌کردند. تا اين زمان روابط ما در همين حد بود.
هاشمی رفسنجانی تصريح کرد : قبل از شروع مبارزه به اين فکر افتاديم که چرا شخصيت‌های پايين‌تر از امام(ره) رساله داده‌اند، ولی ايشان رساله نمی‌نويسند؟ من و آقايان ‌ربانی‌املشی و شيخ‌حسن صانعی و چند نفر ديگر خدمت ايشان رفتيم. امام خيلی بنا به ملاحظاتی در جمع حاضر نمی‌شدند و در اعياد در خانه نمی‌نشستند، درحالی که مراجع ديگر در خانه می‌ماندند تا مردم برای ديدارشان بروند. خيلی اصرار کرديم تا امام(ره) در خانه ماندند و مردم و طلبه‌ها برای ديدار با امام هجوم آوردند. خواهش کرديم که ايشان هم رساله بنويسند. ايشان قبول نمی‌کردند. کم‌کم قانع شدند. با شروع مبارزه ارتباط ما به تدريج عملياتی شد و جزو اولين‌ها بوديم که خدمت امام رسيديم.
وی خاطرنشان کرد: البته توجه داشته باشيد که امام در زمان آيت‌الله بروجردی به دلايل خاصی که برخاسته از ادب و احترام ايشان بود، زياد در مسائل وارد نمی‌شدند. از طرف ديگر عدم حضور مقطعی امام(ره) در جمع در حوزه هم به خاطر وجود بعضی از تفکرات افراطی و تفريطی در عدم تمايل امام بی‌تأثير نبود. ما گروهی از طلبه‌ها به عنوان شاگردان حلقه اول درس ايشان اصرار می‌کرديم که ايشان وارد مسايل شوند. پس از فوت آيت‌الله بروجردی خود ايشان هم کم‌کم وارد ميدان شدند و وقتی رساله خويش را نوشتند، با استقبال کم‌نظيری روبرو شد. حوادث سياسی کشور به‌تدريج امام را علاوه بر يک مرجع مذهبی، به عنوان يک رهبر سياسی مطرح کرد که با نخستين اعلاميه‌ها شروع شد. در اين برهه زمانی نيز ما طلبه‌ها در نوشتن، تکثير و پخش اعلاميه‌ها دخالت داشتيم و اين کار با روحيه جوانی ما نيز سازگار بود. حتی در زمان حيات آيت‌الله بروجردی، با همه علاقه‌ای که به ايشان داشتيم، سکوت و مدارای ايشان را نمی‌پسنديديم و بعدها متوجه شديم که همان سکوت پايه‌گذار انقلاب اسلامی بود. چون ايشان با تقويت بنيان حوزه علميه قم که در زمان رضاخان ويران شده بود، به پرورش طلبه‌هايی پرداختند که بعدها مبارزان اصلی عليه پهلوی بودند. حداقل امام اعلاميه که می‌دادند ما در چاپ آن خيلی‌موثر بوديم. بازاريها هم وارد شدند و گروه کاری ما بهتر شد. در زمان مبارزه روابط خيلی نزديک می‌شد، زيرا اسرار و خطر و مشورتهای سياسی زياد بود.
اين همراه امام(ره) در مبارزات ادامه داد: آن زمان امام اصرار سياسی را بيشتر به ما می‌گفتند. فکر می‌کنم نقطه جهش ارتباط ما با امام در مبارزه بود. آن زمان من مجذوب امام بودم و برای سؤال کردن از کوچه يخچال قاضی تا حرم دنبال ايشان می‌رفتم. سؤال بهانه بود، دلم می‌خواست ايشان را ببينم.کم‌کم تبادل مسائل سرّی سياسی در مبارزه بين ما ايجاد شد که باعث گسترش روابط ما شد. اين وضع تا زمانی که امام در ايران بودند، ادامه داشت.
وی تصريح کرد:زمانی که ايشان به ترکيه تبعيد شدند، حدود يک سال جز چند باری که خانواده ايشان به ايران رفت و آمد داشتند، اطلاع ديگری از ايشان نداشتيم. به عراق که رفتند، ارتباطات قوی‌تر شد. ايشان متوجه شدند که ما اجازه نداده‌ايم تا پرچم مبارزه ايشان زمين بماند. البته آقای منتظری از ما قوی‌تر و بهتر و پناهگاه بودند، اما ما عملياتی‌تر بوديم.
زمانی که متوجه شدند در طول تبعيد ايشان، اين شعله خاموش نشده، ‌رضايتشان جلب شد. می‌دانستند که چه کسی اين کارها را کرده، البته ما نمی‌خواستيم اين مسائل در جامعه علنی شود. زمانی که کمی از مسائل علنی می‌شد، بازداشت می‌شديم.
هاشمی رفسنجانی با اشاره به اينکه ارتباط ما با امام در عراق از طريق حاج‌آقا مصطفی، حاج‌احمدآقا و آقای دعايی بود، گفت: بعضی از طلبه‌ها به طور مخفی امکان رفت و آمد داشتند که حساسيت زيادی روی آنها نبود. ما مسائل ايران را از اين طريق برای امام می‌فرستاديم. در زمانی که امام در عراق تبعيد بودند، مبارزه از حوزه فراتر رفت و گروههای خاصی از دانشگاهيان و تحصيل‌کرده‌ها و بازاريان و متدينين نيز وارد بستر مبارزاتی شدند. وجود گروههای متعدد و اختلافات سلايق در مقطعی باعث رکود مبارزه شده بود که بيشتر اختلافات در خارج از کشور بروز کرده بود. در سال ۵۳ - ۵۴ به بهانه سفر، از کشور خارج شدم و در لبنان، اروپا و آمريکا با دانشجويان مبارز مثل قطب‌زاده، حبيبی، بنی‌صدر و يزدی و ديگران صحبت کردم و پس از حصول نتايج با همکاری شهيد محمد منتظری که در لبنان بود، تذکره‌ای تهيه شد و با هواپيما به عراق رفتم. به کمک آقای دعايی از فرودگاه بغداد به کربلا و سپس نجف اشرف رفتم و پس از زيارت، به ديدار امام رفتم. نکته جالب اينکه در سفر اخير به عراق برای تجديد خاطره آن ديدار، به همان منزلی که آن سال در آن منزل با امام ديدار کرده بودم، رفتم. منزل در حال تجديد بنا است. به هر حال در آن ديدار گزارش کارهای داخل کشور و اختلافات مبارزان در خارج از کشور را خدمت ايشان ارائه کردم و برای ادامه مبارزه و چند و چون آن رهنمود گرفتم. هم تجديدی عهدی شد و هم مسائلی را که لازم بود، رو‌‌‌ در‌ رو به ايشان گفتم. بعد از آن ما به زندان افتاديم و ارتباط ما با امام قطع شد.
وی در پاسخ به اين سوال که در طول اين سالها نامه هم به ايشان ارسال می‌کرديد؟ اظهار داشت: گاهی فرصتی پيش می‌آمد، مسايل را از طريق نامه خدمت ايشان می‌گفتيم. اتفاقاً يک بار به خاطر لو رفتن يکی از نامه‌هايم، زندانی شدم.
هاشمی در پاسخ به اينکه چرا علی‌رغم رعايت جوانب کار، چگونه نامه لو رفت؟ گفت: گويا نامه را در صندق پستی آقای قطب‌زاده در خارج از کشور پيدا کرده ‌بودند. معلوم شد سفارت روی صندق او اشراف داشت. البته امضای من در نامه نبود و معلوم نبود چه کسی نامه را نوشته، ولی ساواک از خط و مضامين نامه حدس زده ‌بود که نامه کار من می‌باشد. من هيچ‌گاه نپذيرفتم که نامه را من نوشتم. از آن به بعد مطالب را به طرق ديگری به ايشان می‌رسانديم. ايشان هم رهنمودهای خود را غيرمستقيم به ما می‌گفتند. بعد از آن امام به فرانسه رفتند و مسائل ديگری پيش آمد.
وی يادآور شد: بعد از آزادی من از زندان، اولين کاری که حضرت امام به من ارجاع دادند، عضويت در هيئت رفع مشکل سوخت مردم کشور بود. کارکنان شرکت نفت در جنوب، مخصوصاً در پالايشگاه آبادان اعتصاب کرده بودند و مصرف داخلی مشکل پيدا کرده‌بود. ما به آنجا رفتيم و اين مشکل را حل کرديم. آقای مهندس بازرگان رئيس بودند و دکتر سحابی هم بودند.
اين مبارز دوران انقلاب در ادامه با اشاره به تشگيل شورای انقلاب خاطرنشان کرد: امام قبل از مراجعتشان پنج نفر را برای تشکيل شورای انقلاب تعيين کردند. بعد از تبعيد امام به فرانسه به پاريس نرفتم. احمد آقا می‌گفتند که امام می‌پرسند «شما چرا نمی‌آييد؟» گفتم: «با توجه به اينکه پس از آزادی من از زندان، آن‌قدر کار برايم ايجاد شده که در صورت آمدن، خيلی از کارها عقب می‌ماند، به ايشان سلام برسانيد و بگوييد به وقت خودش ان‌شاءالله زيارتشان می‌کنيم.» بعد از بازگشت ايشان هم در شورای انقلاب بوديم و به خاطر تصميمات اساسی کشور که در آنجا می‌گرفتيم، به صورت مرتب با ايشان روابط داشتيم، زيرا بايد کارها را با ايشان مطرح می‌کرديم. با توجه به اينکه در دهه فجر قرار داريم، خوب است خاطره‌ای در اين‌باره بگويم. روزی که امام به کشور برگشت، من، آيت‌الله بهشتی، دکتر باهنر و آيت‌الله موسوی اردبيلی به فرودگاه رفتيم، اما انبوه جمعيت نمی‌گذاشت به ايشان نزديک شويم. امام به سوی بهشت زهرا رفتند و ما هم به دليل حجم زياد کارها، به منزل آيت‌الله موسوی اردبيلی در حوالی ميدان توحيد رفتيم و مسائل را با تلفن پيگيری می‌کرديم.
هاشمی خاطرنشان کرد:بعد از سخنرانی امام در بهشت زهرا، خبر آوردند که امام را با هلی‌کوپتر بردند و از ايشان خبری نيست. خيلی نگران شديم. چون همه‌گونه احتمال وجود داشت. پس از پرس‌وجوهای فراوان معلوم شد که در منزل يکی از بستگان خويش در «دروس» هستند و همان شب به مدرسه رفاه در خيابان ايران رفتند.آقای ناطق نوری که در هلی‌کوپتر همراه ايشان بودند بعد ماجرا را تعريف کردند. در مدرسه رفاه خدمت ايشان رفتم و با ديدن من با لحنی که آميخته به گلايه و محبت بود، فرمودند: «معلوم است، کجايی؟» من هک گفتم: «مشغول کارها بودم و انشاءالله در فرصت‌های بعدی خدمت می‌رسم». فکر می‌کنم همان روز يا فردای آن روز بود که وقتی خدمت ايشان بوديم، ظاهراً از اخبار و موسيقی‌ها و سرودهايی که از راديو و تلويزيون پخش می‌شد، ابراز ناراحتی کردند و به من و شهيد مطهری گفتند: «به آنجا برويد و سروسامان بدهيد».البته يک ماه رمضان، بعد از اينکه امام را تبعيد کردند، قرار گذاشتيم در طول ماه، هرشب يک نفردر مسجد جامع تهران سخنرانی کند تا دستگير شود. معمولاً شب اول يا دوم می‌گرفتند و نفر بعدی برای سخنرانی می‌آمد. تمام ماه رمضان اين‌گونه‌ بود.
وی در پاسخ به اين سوال که آيا پيش‌بينی می‌کرديد که تعدادی را از دست می‌دهيد؟ تصريح کرد: بله، ولی می‌ارزيد، چون می‌خواستيم بگوييم مبارزه باقی است و آن جلسه، مرکز مبارزين شده ‌بود. در آنجا نوبت به من نرسيد. دليلش هم اين بود که من در کارهای اساسی‌تر بودم و کار ديگری داشتم. تا اينکه ماه رمضان تمام شد بعد از آن هم ما بازداشت شديم.
هاشمی رفسنجانی همچنين در پاسخ به سوالی درباره کمک‌های ملی وی به مبارزين و خانواده زندانيان سيباسی گفت: چند منبع داشتيم. يک مقدارش از اموال خودم بود. زيرا زمانی که منبر من محدود شد، برای مبارزه پوششی لازم داشتم که به همين خاطر به سراغ ساخت مسکن و فروش آن رفتم که آن زمان شغل پرسودی بود. با توجه به اينکه خواهرزاده من بنا بود (هنوز هم هست) برای من کار آسانی بود. زمينه مساعدی درست می‌کرديم، زمينی می‌گرفتيم و چند خانه می‌ساختيم و می‌فروختيم. نصف يک پاساژ هم ساختيم. در سالهای آخر شرکت وسيعی به نام البرز در قم ايجاد کرديم که کارهای وسيعی می‌کرديم و درآمد خوبی داشتيم. البته احتياج زيادی به اين درآمدها نداشتيم و معمولاً صرف همين کارها می‌کرديم. به همين خاطر کسانی هم که می‌خواستند کمک کنند، به من مراجعه می‌کردند. ما هم به جاهايی که لازم بود، کمک می‌کرديم. افراد زيادی از طلبه‌ها در همان زمان ممنوع‌المنبر می‌شدند. منبعی هم غير از منبر نداشتند. بايد اينها را اداره می‌کرديم.
وی يادآور شد:چند موضوع تحقيقی مطرح کرديم. يک موضوع راجع به زندگی ائمه، يک موضوع راجع به قرآن و يک موضوع راجع به نهج‌البلاغه بود و هر کدام از اين آقايان روزی پنج الی شش ساعت برای ما کار می‌کردند و ساعتی ۵ تومان به آنها می‌داديم که زندگی آنها کاملاً اداره می‌شد. نهج‌البلاغه‌ای که آقای معاديخواه منتشر کرد، نتيجه همين حرکت بود. کارهای مربوط به تحقيق راجع به قرآن را خودم انجام دادم و زندگی ائمه را هم به دفتر تبليغات داديم که متأسفانه هنوز کامل نگرديده، ولی رويش کار می‌کنند و فکر کنم نتيجه آن، مجموعه با ارزشی شود.
هاشمی رفسنجانی افزود: از طرفی اجازه سهم امام را هم داشتيم که در صورت لزوم از آن هم استفاده می‌کرديم. گاهی هم وجوهی به دستمان می‌رسيد. سالهای آخر وضع بهتری ايجاد شده‌ بود. در آن زمان آقای توليت، طرفدار مبارزه شده بود، ايشان فرزندی نداشت و اموال زيادی هم داشت. به فکر افتاد که اموالش را صرف حکومت اسلامی کند با اينکه آن موقع نمی‌دانستيم کی به پيروزی می‌رسيم.
هاشمی رفسنجانی در پاسخ به سوال ديگری در مورد نقش خانواده و زحمات همسر وی يادآور شد: از وقتی که من وارد مبارزه شدم تا زمانی که شناخته شدم و پايم به سربازی و زندان رسيد، بچه‌هايمان در اضطراب زندگی می‌کردند، زيرا يا در زندان و يا مورد سوء‌ظن ساواک بودم. با يک نوشته و سخنرانی ما را احضار می‌کردند. معمولاً زمانی که منتظر مهمان نبوديم و درب خانه را می‌زدند، فکر می‌کردند که پليس است. پنج فرزند داشتيم که همسرم بايد آنها را در هر شرايطی حفظ می‌کردند. دوران سختی بود.
البته هيچ وقت مضيقه مالی پيدا نمی‌کردند، چون خودشان داشتند. زندگی ما عمدتاً روی همان درآمد حاصل از ارث ما و مادر بچه‌ها بود و اگر کمبودی پيدا می‌کردند، می‌توانستند خودشان را تأمين کنند. ولی تا پيروزی انقلاب هميشه در اضطراب بودند.
وی ادامه داد:آن سالها به اين شکل گذشت، ولی صبورانه تحمل کردند و مزاحم من نمی‌شدند. پايه زندگی ما روی دارايی‌هايی بود که از پدرمان داشتيم. ولی به اندازه کافی نبود. من هم کار می‌کردم و وضع ما خوب بود. زمانی هم که کار نمی‌کردم، از امکاناتی که داشتيم، استفاده می‌کرديم.بعد از انقلاب هم به‌تدريج هرکدام از بچه‌ها به دنبال علاقه خود وارد خدمات کشوری شدند. مهدی بيشتر دنبال تکنولوژی ساخت صنايع دريايی بود، آن زمان وضع کشور در اين زمينه بد بود و او می‌خواست جبران کند.
هاشمی در خصوص فعاليت فرزندان خود نيز گفت:ياسر به دنبال صنايع جنبی لبنيات رفت و عمده کارهايش با وزارت در جهاد بود. آنها از زمانی که به ۱۶ سالگی رسيدند، دائماً در جنگ بودند. فاطمه وارد بنياد امور بيماريهای خاص شد و عمرش را در اين راه صرف می‌کند. فائزه هم به دنبال سياست و ورزش زنان رفت. اينکه در کشور به زنها ميدان نمی‌دهند، يک نقص است، او رفت و تابويی را شکست و هنوز هم در امور ورزش زنان در کشورهای اسلامی فعال است.
وی در خصوص محسن هاشمی نيز گفت:محسن زمانی که به دانشگاه رسيد، در شرايط ناامنی، اول انقلاب می‌گفتند در دانشگاه برايش محافظ بگذاريد. او قبول نمی‌کرد. بد هم بود که در دانشگاه برايش محافظ بگذاريم. به همين خاطر برای تحصيل به خارج از کشور رفت، ‌ما در موشک‌سازی به تخصص او نياز پيدا کرديم. تحصيل در مقطع دکترا را رها کرد و به ايران آمد و در صنايع موشکی کمک زيادی کرد. بعد هم در دفتر من و بعد در مترو به کار مشغول است.
وی همچنين در پاسخ به اين سوال که با توجه به عدم وجود امکانات و دسترسی به به رسانه، همراهی مردم با فلسفه سياسی امام و نهضت، در دوران مبارزه که منجر به انقلاب ۵۷ شد، چگونه شکل گرفت؟ يادآور شد: يک ويژگی حوزه قم اين بود که طلبه زياد داشت و اگر کسی هم علاقه‌ای به وعظ و منبر نداشت، به خاطر زندگی‌اش ناچار بود به سوی وعظ و منبر برود. مثلاً در ماه محرم و ماه رمضان همه طلبه‌ها چند روزی به شهرها و روستاهای سراسر کشور می‌رفتند و حرفهای حوزه را به مردم می‌زدند و حرفهای مردم را می‌شنيدند. در طول مبارزه سالها اين وضع ادامه داشت. اين خيلی مهم بود که هزاران مبلّغ به مناطق مختلف می‌رفتند.
وی در پاسخ به اينکه در زمان حضور شما در حوزه علميه، آيا جريانی وجود داشت که با روشهای امام(ره) مخالف باشد؟ گفت:بله، کسانی بودند که با کار امام مخالف بودند. مثلاً بعد ازماجرای ۱۵ خرداد جريانی در حوزه به راه افتاد که می‌گفتند: «جواب اين خونهای ريخته ‌شده را چه کسی می‌دهد؟!» يک عده هم بی‌طرف بودند. ولی نيروهايی که فعاليت می‌کردند، آن‌قدر خوب و نيرومند بودند که نمودشان در حوزه از بقيه بيشتر بود. امام ۴۰۰ تا ۵۰۰ شاگرد داشتند، عده‌ای هم قبلاً فارغ‌التحصيل شده ‌بودند. به علاوه به خاطر درسهای اخلاق امام، شاگردان زيادی مجذوب ايشان شده بودند. البته آن موقع شبکه بازاريها هم خيلی خوب کمک می‌کردند. هيئت‌های موتلفه نوعاً کسانی بودند که با آيت‌الله کاشانی کار می‌کردند و با تجربه مبارزه آمده‌ بودند و در سراسر کشور شبکه داشتند.
آيت الله هاشمی رفسنجانی در پاسخ به سوالی درباره سفرهای خارجی خود يادآور شد: در جوانی، در حدود سال ۳۱ يا۳۲ به همراه پدر و مادرم به سفر مکه رفتم تا چون عربی بلد بودم، کمکشان کنم. بعد از آن هم سفری با آنها به کربلا داشتم که باعث شناخت خوبی از عراق شد. سفری هم با جمعی از دوستان طلبه از جمله آيت‌الله خامنه‌ای به عراق رفتيم و مدتی در نجف مانديم برای ديدن درسهای علمای بزرگ نجف، البته قبل ازانقلاب آقای برقعی مشاور وزير آموزش و پرورش بودند و آقای باهنر هم برای کتب درسی کمک می‌کردند. آنها مأموريتی يک ماهه به ژاپن داشتند که ما هم از موقعيت استفاده کرديم و به ژاپن رفتيم. آن سفر وضع خاصی داشت. در مسير به پاکستان آمديم. پاکستان يکی از هجرتگاههای نيروهای فراری ما بود. در همان سفر به سوريه و لبنان رفتم که آنجا هم يکی از جايگاههای نيروهای فراری بود و به کشورهای اروپايی هم برای آشنايی با انجمن‌های اسلامی مبارز دانشجويان رفتم.
وی در پاسخ به اينکه آيا شهيد رجايی در اين مسير ارتباطی را مهيا کردند؟ گفت:ايشان دخالتی نداشتند. برعکس يک بار آقای رجايی مأموريتی از طرف جمع ما پيدا کرد و به فرانسه برای ايجاد شبکه رفت که کارهای بسيار خوبی هم انجام دادند. بعد از آن بود که مدرسه رفاه را تأسيس کرده بوديم، سفری هم بعداً رفتيم. اين دفعه به آمريکا رفتم. دانشجويان در آمريکا برنامه خوبی داشتند. اخوی محمد آنجا را اداره می‌کرد. در بازگشت از آن سفر خدمت امام رفتم، کلاً اين سفرها و آشنايی با پيشرفتهای علمی و صنعتی آن کشورها، تأثير زيادی بر انديشه من قبل از پيروزی انقلاب گذاشت.
ئيس مجلس خبرگان رهبری در ادامه درباره رابطه خود با مقام معظم رهبری خاطرنشان کرد:اولين بار آيت‌الله خامنه‌ای را در درس خارج مرحوم محقق داماد ديدم. آقای محقق، داماد مرحوم آيت‌الله حائری بودند و محور بحث در حوزه هميشه با آقای حائری بود. من در آن جمع از همه جوان‌تر بودم. يک دفعه ديدم که آقای خامنه‌ای به جلسه درس آمد. البته ايشان از مشهد آمده ‌بود و می‌خواست درس آقايان را هم ببيند. خيلی نوجوان به نظر می‌رسيدند. بعد از درس قدری با هم صحبت کرديم و ديديم افق ديد ما در مباحث به هم نزديک است.
بعدها با هم سفری به کربلا رفتيم. ايشان با برادرها و مادرشان و من با رفقا رفته بوديم.آنجا در کلاس درسها حاضر می‌شديم تا تفاوتشان را با قم ببينيم.
ما در حجره‌ای در مدرسه آقای بروجردی بوديم و ايشان در منزل خويشانشان بودند. علما، فضلا و ايرانيان به ديدن ما می‌آمدند. محفل خوبی بود. در آن سفر به هم نزديک شديم. با شروع مبارزه هر دوی ما از سابقون در مبارزه بوديم. ايشان در مشهد بودند و من در قم بودم و بعدها ايشان هم به قم آمدند.
معمولاً نيروها در مبارزه خيلی صميمی می‌شوند. از آن سال تقريباً در تمام مسائل مشترک بوديم. در مشورتها خيلی به اشتراک نظر می‌رسيديم و در بعضی مواضع اختلاف کمی داشتيم.
من ۵ سال از آقای خامنه‌ای بزرگترم. ايشان از همان جوانی در خط مستقيمی حرکت کرده بودند. در هر دوره‌ای ايشان يکی از برجسته‌های اهل قلم بودند و همه به خوبی ايشان اعتراف داشتند.
رئيس مجمع تشخيص مصلحجت نظام در پاسخ به ايتکه با توجه به وصيت حضرت امام در سفارش به شما و آيت الله خامنه‌ای مبنی بر وحدت هميشگی برای تداوم انقلاب که در آخرين روزهای حياتشان داشتند، چرا عده‌ای سعی می‌کنند به هر طريقی اختلاف شما را در جامعه القا کنند؟ تصريح کرد: اولاً اين را بايد از اين افراد پرسيد که چرا سعی می‌کنند چنين اختلافی در جامعه القا شود. انتظار طبيعی اين است که اين حرفها در محافل خارج از کشور مطرح شود و دوستان و دلسوزان در داخل کشور با ارائه ادلّه فراوان، در ردّ آن بکوشند، اما الان می‌بينيم برعکس شده است. عده‌ای در داخل به اختلافاتی که هيچ وقت نبوده و نيست، دامن می‌زنند و خارجی‌ها هم که دنبال خوراک تبليغاتی می‌گردند، لقمه‌های چرب و نرمی پيدا می‌کنند.
ثانياً، هم من و هم شخص آيت‌الله خامنه‌ای در طول بيش از ۵۰ سال آشنايی و همکاری، مخصوصاً در طول ۳۰ سال پس از پيروزی و به ويژه طی يکی دو سال اخير بارها و بارها از استحکام روابط خويش در جلسات خصوصی و حتی در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های عمومی سخن گفته‌ايم.ثالثاً، هر دوی ما انقلاب اسلامی را بيشتر از جان خويش دوست می‌داريم و آن سفارش امام (ره) را در گوش جان خويش طنين‌انداز می‌بينيم.رابعاً، چرا بايد با هم اختلاف داشته باشيم؟ همين الان هر دو هفته يک بار با هم می‌نشينيم و درباره همه مسائل کشور بحث می‌کنيم. جلساتی است که چون ضبط نمی‌شود، هيچ محدوديتی در بيان مسائل نداريم.
وی تاکيد کرد:من فکر می‌کنم القاکنندگان اختلاف، اگر هم سوءنيتی نداشته باشند، دچار اشتباه شده‌اند، يا شايد ادبيات صريح و غيرمتملّقانه مرا نمی‌پسندند. درباره نامه‌ای که در آستانه انتخابات خدمت ايشان فرستادم، خود آيت‌الله خامنه‌ای به من گفتند: درباره محتوای سراسر نامه ملاحظه‌ای ندارم و فقط زمان انتشار آن را اگر بعد از انتخابات بود مناسب می دانستم. ولی می‌بينيد که دوستان و دشمنان چه تحليل هايی نوشته‌اند!
رئيس مجلس خبرگان رهبری خاطرنشان کرد:قبلاً هم گفتم که هربار در حمايت از آيت‌الله خامنه‌ای جمله‌ای گفتم، يک جريان که حالا ديگر ناشيانه هم عمل می‌کند، دست به کار می‌شود. نمونه بارز آن همين اقداماتی است که پس از حمايت اخيرم از آيت‌الله خامنه‌ای می‌شود.
وی در پايان تاکيد کرد: به هر حال ما به بی‌اثر بودن اين تلاشها برای القای اختلاف هم ايمان داريم و هم عادت کرده‌ايم و اميدوارم دوستان هم از عادت بد خويش دست بردارند که اين کارها جز القای دودستگی، یأس مردم و اميدواری دشمنان هيچ ثمره‌ای برای ملّيت و اسلاميت ايران عزيز و جمهوری اسلامی ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر