۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

مرحوم امام خمينی با مارلين ديتريش آبگوشت بزباش می خورَد

- الو. شما هست مشاورِ هِر ميق خُسين موسوی؟
[مشاور ميرحسين در حالی که دست اش را دور دهنی ميکروفونِ کامپيوتر حلقه کرده با صدای هيجان زده]- بله بله. من هست خودم. ببخشيد يعنی من خودم هستم.
- مرحوم امام خمينی با مارلين ديتريش آبگوشت بزباش می خورَد. با چی؟
مشاور مير حسين- با ترشی ليته قربان. عرض سلام دارم خدمت خانم صدر اعظم مرکل.
[فرد آلمانی با عصبانيت]- شما خيلی حرف زد. شما خيلی وقت تلف کرد. شما پس چرا انقلاب نکرد؟ ما چقدر بايد داد خسارت بابت تخريم جمهوقی اسلامی.
[مشاور با لبخند]- قربان، شما فرصت بديد. ما يک ده بيست سال ديگه کار داريم. همين طوری که نميشه حکومت را سرنگون کرد. بايد قدم به قدم و گام به گام...
- شما خيلی بی جا کرد که خواست حکومت عوض شد گام به گام. يا شما يک غلطی کرد يا ما دوباره رفت سراغ هِر احمدی نژاد با او کرد معامله. چينی ها آمد پُر کرد جای ما در اقتصاد ايران. ما نخواست دوباره کسی گرفتار شد مثل هلموت هوفر يا حادثه ای در آلمان رخ داد مثل رستوران ميکونوس. فهميد؟
- بله قربان فهميدم.
- به ميق حسين هم سلام رساند گفت که اگر مشکلی پيش آمد برای او يک هواپيما فرستاد در بيابان های اطراف مرقد مطهر او را با خانم اش سوار کرد آورد برلين. فهميد چه گفت؟
- بله بله. فهميدم. فقط بفرماييد آقای خاتمی هم می تونند با ايشون بيان؟ آخه بنده ی خدا سال ها خدمت کرده به ايشون و نمی تونند تنها بمونند. ايشون قبلا آلمان بودند و آلمانی هم بلدن...
- حرف نباشد. من با شما باز تماس گرفت اگر دولت ايران گفت و گوهای ما را با دستگاه های ساخت خودمان رديابی نکرد. هايل مرکل!
- بله. هايل مرکل [دست اش را به علامت نازی ها بالا می بَرَد]... حضرتِ آقا... حضرتِ آقا... [ارتباط اسکايپ قطع می شود]...

***

خانم شريعتمداری- حسين آقا... حسين آقا... بيدار شو... داری تو خواب با خودت حرف می زنی... حسين آقا... اِوا خدا مرگم بده... چه خنده ای می کنی توی خواب...
حسين شريعتمداری [چشم هايش را می مالد و از جا بلند می شود]- هان. چيه زن...
خانم شريعتمداری- انگار داشتی خواب می ديدی...
حسين شريعتمداری [با لبخند]- اون ليوانِ آب را بده ببينم. چه خواب با مزه ای هم بود. نذاشتی ببينم آخرش چی ميشه. اون قلم کاغذ را بده سوژه برای سر مقاله ام پيدا کردم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر