۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

رهائی زن، رهائی بشریت

حضور زنان در جنبش 9 ماهه اخیر به مثابه یک نیروی اجتماعی قدرتمند و بالنده که چشم دوست و دشمن را خیره کرده است نشانهء حقایق عمیقی در مورد جامعه ما و راه رهائی آن است. نشانهء آن است که یکی از نقاط تلاقی و تمرکز تضادهای اجتماعی مختلف جامعهء ما در کجا قرار دارد؛ مرکز زلزله ای که می تواند طومار جمهوری اسلامی را درهم پیچید کجاست؛ مواد مذابی که در زیر فشار ستم و استثمار همهء جانبهء اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در دل جامعهء ما انباشته شده است از دهانهء کدام آتشفشان می تواند قدرتمندتر از هر جای دیگر بیرون بریزد و پشتوانهء آغاز و تکامل یک انقلاب اجتماعی بی نظیر در ایران شود که نه فقط چهره ایران بلکه خاورمیانه و جهان را عوض کند.

در این پرتو، سخنی صریح و بی پرده داریم با مردمی که خواهان تغییر وضع جامعه و پیشروی آن به سوی آزادی و عدالت اجتماعی اند: شمار عظیمی از مردم جامعهء ما به درستی رژیم جمهوری اسلامی را منبع انکار ناپذیر تمام پلشتی های اجتماعی می دانند. اما اکثریت همین مردم، هنوز، لگدمال شدن آزادی زنان توسط رژیم را جزو این پلشتی ها نمی شمارند- حال آنکه از اصلی ترین آن هاست و در صفحهء نخست شناسنامه اجتماعی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران ثبت شده است.

یکی از ضعف های جدی و غیر قابل چشم پوشی جنبش ضد رژیمی 9 ماههء گذشته همین است. این ضعف نشانهء آن است که هنوز اکثر مبارزین خیابان ها در مورد اینکه چه جامعه ای با چه مشخصاتی می خواهیم، راه دست یابی به آن چیست و با چه نوع رهبری می توانیم آن را بدست آوریم، در ابهام و ناروشنی بسر می برند. یا بهتر است بگوئیم هنوز زیر نفوذ افق، برنامه و سیاست های رهبری «سبز» هستند. دخالت دین و دولت از ارتجاعی ترین و پوسیده ترین شاخص های سازمان اجتماعی حاکم در ایران است که باید بیش از یک قرن پیش از گرده جامعه ما برداشته می شد. اما در جمهوری اسلامی ایران به بهای بردگی زن به کل جامعه تحمیل شد. بردگی زن، جزو سلسله اعصاب جمهوری اسلامی است. هر گونه تغییر جدی در این زمینه انسجام و هویت نظامش را به زیر سوال می کشد. آزادی و برابری زنان با سرنگونی این دولت گره خورده است. بهمین دلیل رهبران «اصلاح طلب» سبز قوانین و باورهای زن ستیزانهء ارتجاعی جمهوری اسلامی را (از حجاب اجباری تا قوانین شریعت که قانون اساسی و قوانین جزائی اسلامی طبق آن نوشته شده اند) تخطی ناپذیر می دانند. در برابر موج «سبز» اینان که بردگی زن بر تارکش نوشته شده است، باید موجی دیگر به راه انداخت - موجی که آزادی و برابری زن بر سرلوحه اش نوشته شده و برای آن می رزمد و هر جنبش و شخصیت و برنامه ای را با آن محک می زند.

جنبش دانشجوئی می تواند نقش مهمی در به راه انداختن و تقویت این موج بازی کند. دانشجویان مبارز - از زن و مرد - موظفند با طرح های رهبری «سبز» در زمینهء مسکوت گذاشتن موضوع آزادی و برابری زن و یا تقلیل آن به یک «گفتمان» فریبکارانه مقابله کنند و در زمینه ترویج و تبلیغ آزادی و برابری زن در میان قشرهای گوناگون مردم نقشی فعال بر عهده بگیرند. جنبش های اجتماعی دیگر مانند جنبش کارگری، چنانچه بخواهند خصلتی پیشرو داشته باشند، باید موضع صریحی در مورد آزادی و برابری زن و ضرورت مبارزه برای آن اتخاذ کنند و به عنوان آغاز فرآیند ساختن جامعه ای نوین بر ویرانه های جمهوری اسلامی، در درون خود روابط میان زن و مرد را دستخوش دگرگونی کرده و تابوی تبعیت زن از مرد را در هم شکنند. تاکید بر این فرهنگ یعنی تاکید بر فرهنگ ضدیت با جمهوری اسلامی و ایجاد مرزها و تمایزات ارزشی و اخلاقی صریح با این حکومت و پایه های اجتماعی آن.

در این پرتو سخنی صریح و بی پرده داریم با کمونیست ها: اگر حقیقتی را که در ابتدا در مورد خصلت و اهمیت این تضاد و مبارزهء اجتماعی گفتیم عمیقا نبینیم و بر پایهء آن عمل نکنیم، فرصت بزرگی را برای بازسازی جنبش کمونیستی به مثابه نیروئی که باید پیشاهنگ آینده باشد و نه پس مانده گذشته، از کف خواهیم داد. ما باید بدانیم، آنچه تحت نام جنبش کمونیستی از گذشته بر جای مانده است، تبدیل به پوشه ای خالی از محتوای تئوری های پویای کمونیستی و پراتیک کمونیستی شده است. رویکرد اکثریت سازمان ها و احزاب منتسب به جنبش کمونیستی نسبت به مسئله زنان در سی و یکسال گذشته آئینهء تمام نمای این عقب ماندگی فکری و عملی است. چه ما آگاه باشیم و چه نباشیم، تلاش جدی برای تغییر رادیکال این وضع یا چسبیدن به آن، تبدیل به یک خط تمایز جدی در جنبش کمونیستی شده است. نظریه ها و روش های غلط و آن چه را که دیگر درست نیست باید دور ریخت. تئوری های صحیحی را که در زیر آوار نظریه های غلط دفن شده اند بیرون آورد و با یک رویکرد علمی آن ها را تکامل داد و جنبش کمونیستی را بر پایه ای بالنده و قدرتمند از نو ساخت.

یک جبههء بسیار مهم از پیش برد این وظیفهء ضروری، گسست از درک های غالب در میان کمونیست ها در مورد مسئله ستم بر زن و رابطهء آن با «پرولتاریا» و «انقلاب پرولتری» است. نگرش غالب در میان کمونیست ها به این مقوله های مارکسیستی، تقلیل گرایانه و اکونومیستی است. در نگرش تقلیل گرایانه، منافع تاریخی- جهانی پرولتاریا به مثابه یک طبقه و دیدگاه ها و برنامه هائی که منطبق بر این منافع تاریخی- جهانی است، با خصوصیات و منافع این عده یا آن عده از کارگران، با این یا آن جنبش کارگری و سندیکائی، مساوی قرار داده می شود. طبق این نگرش، پرولتاریا همان «کارگر صنعتی» است و مبارزه طبقاتی مبارزه ایست که در «کارخانه» رخ می دهد. به این ترتیب یک کلیت پیچیده و متغیر و یک فرآیند تاریخی – جهانی به یک وجه خاص (و در یک زمان خاص) تقلیل می یابد و بی هیچ تغییری به همان صورت باقی می ماند. با همین درک محدود اهمیت شورش 5 روزهء زنان علیه خمینی و نظام جمهوری اسلامی در سال 57 از سوی اکثر کمونیست های ایران درک نشد. زیرا این زنان شباهتی به کارگران صنعت نفت که با بستن شیرهای نفت رژیم شاه را فلج کردند، نداشتند؛ این زنان شباهتی به آن کارگر عضلانی چکش بدست که در پوسترهای انقلاب 1917 روسیه نقش بسته بود نداشتند. «طبق تعریف»،این زنان پرولتاریا نبودند، و چون «طبق تعریف» پرولتاریا نبودند پس حرکتشان هم ربطی به پرولتاریا و منافع وی و انقلاب پرولتری نمی توانست داشته باشد!

هر چند ممکنست این تصویر غلوآمیز به نظر آید اما تصویری کمابیش حقیقی از تفکرات غالب بر کمونیست های ایران در سال 57 است که متاسفانه نه تنها تصحیح نشده اند بلکه به طرز دردناکی تقویت نیز شده اند و در میان بخشی از کمونیست های سابق، نگرش تقلیل گرا با گرایشات ایدئولوژیک بورژوائی مانند اکونومیسم و ناسیونالیسم و مردسالاری ترکیب بسیار عقب مانده ای را بوجود آورده که موجب ننگ جنبش کمونیستی است.

باید از این نگرش ها و گرایشات مضر و بورژوائی گسست کرد و به شکل گیری یک جنبش کمونیستی نوین یاری رساند. شاید نقش زنان در خیزش 9 ماهه اخیر شیپور بیدار باشی باشد برای کمونیست های پابرجا و استوار نسل قدیم و کمونیست های نسل جدید. ما همه رفقا را فرا می خوانیم که تئوری ها و تزهای حزب ما را در این زمینه بدقت مطالعه کنند؛ و به فراگیر کردن آن در میان مبارزترین زنان و مردان یاری رسانند. زیرا، هر چه بیشتر این تئوری ها تبدیل به آگاهی قشری از زنان و مردان شورشگر شود، به همان نسبت بر قدرت تداوم و استواری جنبش افزوده می شود. وظیفهء کمونیست هاست که مسئله ی رهائی زن را به عنوان بخش مهمی از رهائی پرولتاریا و رهائی کل بشریت نگریسته و برای پیشبرد مبارزه در این جبهه از نبرد طبقاتی بکوشند.

در این پرتو سخنی صریح و بی پرده داریم با فعالین جنبش انقلابی زنان: جنبش رهائی زن در ایران با پیچ و خم ها و همچنین با دام های مهلکی که نیروهای سیاسی بورژوائی و امپریالیستی بر سر راهش پهن کرده اند روبروست. هیچ شورش اجتماعی نرم و راحت پیش نمی رود. به همین دلیل اتخاذ نگاه و رویکردی درازمدت به این مبارزه دارای اهمیت حیاتی است. این جنبش نیازمند تئوری هائی است که سیاست های مبارزاتی امروز را هدایت کنند. هیچ جنبش اجتماعی نمی تواند فقط با آگاهی خودبخودی یا آگاهی محدود به نیازهای مرحلهء کنونی پیش رود. در این صورت دوام چندانی نخواهد داشت و عمیق و گسترده نخواهد شد. هر جنبش اجتماعی قبل از اینکه تبدیل به جنگی تمام عیار علیه نظم موجود شود، توسط نظریه پردازان و فیلسوفانش صاحب تئوری های مستحکم می شود. بخش رادیکال جنبش زنان نمی تواند به این مسئله بی توجهی کند زیرا تئوری عامل دینامیک در شکل دادن به افق ها و احساسات و ارزش های حاکم بر هر جنبش اجتماعی است بطوریکه می تواند این افق ها را جهش وار گسترش دهد و رادیکال کند یا بشدت محدود و «قانع» به وضع موجود کند. سردمداران گرایش راست در جنبش زنان (که با نظریه پردازان «جنبش بدون خشونت» رشته های پیوند فکری نزدیک بافته اند) درک درستی از این رابطه دارند و فعالانه از نظریه های کلان فلسفی و سیاسی بورژوائی برای گسترش سیاست های سازشکارانهء امروزشان استفاده می کنند.

در مرحلهء کنونی، رهائی زنان در شعار کلی آزادی و بر ابری تبلور یافته است که به معنای سرنگونی جمهوری اسلامی، جدائی دین از دولت و کسب برابری حقوقی و حقیقی در نظام اجتماعی آینده است. اما این تنها گشودن باب اول در راه رهائی زنان است. سرچشمهء ستم بر زن، نظامی است که کلیهء مصائب دیگر را برای بشریت تولید می کند. برای اولین بار در تاریخ، مارکس و انگلس «راز» موقعیت فرودست زن در جامعه را آشکار کردند و نشان دادند که این موقعیت با ظهور نظام طبقاتی و شکل گیری دولت های دیکتاتوری طبقاتی بوجود آمد. با ظهور تمایزات طبقاتی، تقسیم کار اولیهء اجتماعی میان زن و مرد تبدیل به یک تقسیم کار ستم گرانه شد. به دلیل همین واقعیت، ستم بر زن بدون از بین رفتن کامل نظام طبقاتی و رسیدن به نظام جهانی کمونیستی کاملا از بین نخواهد رفت. در زمینه ی رهائی زنان از قید ستم، کمونیسم رادیکال ترین فکر و تلاش تاریخ بشر بوده است. رهائی انسان از جهنم جامعه ی طبقاتی و رهائی جهانی-تاریخی کامل زن از قید ستم، کاملا به یکدیگر وابسته اند و هر دو با رسیدن جامعه ی بشری به کمونیسم که در آن نه از روابط سنتی مالکیت اثری است و نه از افکار سنتی، متحقق خواهند شد. اما برای اینکه به آنجا برسیم باید از همین امروز که برای کسب آزادی و برابری مبارزه می کنیم، بذرهای آن جامعه را بپاشیم. باید در جنبش زنان ارزش های کمونیستی را ترویج کنیم زیرا مبارزه برای آزادی و برابری افقی نیست که بتواند حصارهای جامعه ای که بر پایه ی روابط استثماری و مبادله ی کالائی سازمان یافته، بشکافد و رهائی کامل زنان را متحقق کند. فرآیند حل کامل ستم بر زن فرآیندی مارپیچی خواهد بود. در هر مرحله از پیروزی، بار گرانی از دوش زنان برداشته خواهد شد. برای اینکه این مبارزه در میانه راه متوقف نشود یا به بن بست نرسد باید همواره به افقی که رهائی کامل را به بار خواهد آورد، چشم دوخت. در صورتی که جنبش کمونیستی با تئوری های کمونیستی درست در بطن جنبش رهائی زنان شکل گیرد آنگاه می توان تضمین کرد که نه تنها مرحلهء مبارزه برای آزادی و برابری به پیروزی برسد بلکه در همانجا توقف نکرده و به ورای آن رود. یکی از شاهراه های تقویت جنبش کمونیستی در جنبش زنان به میدان آوردن تئوری های کمونیستی در مورد رهائی زن و ساختن جنبشی بر پایهء آن است. با تقویت جنبش کمونیستی انرژی و توان زنان شورشگر صدها بار بیشتر رها شده و به کانال هائی سرازیر خواهد شد که سرنگونی رژیم را به بار آورده و راهگشای مرحله ای بیسابقه و نوین در جامعهء ما باشد. این است رویکرد درازمدت واقعی نسبت به مسئله رهائی زن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر