۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

عدم تمکین خواسته های بازجو ، دلیل بازداشت مجدد عبدالله مومنی : گفتند موسوی را به خانه ات راه نده !

سحنگوی سازمان ادوار تحکیم وحدت که با وثیقه 8 میلیارد ریالی برای مرخصی و بطور موقت آراد شده بود ، صبح امروز و بطور ناگهانی توسط قاضی پرونده احضار و مستقیما روانه اوین شد ، این در حالی است که مسئولین دادگاه در تماس با وی صحبتی از بازداشت نکرده بودند و تنها او را جهت مذاکره !! برای تمدید مرخصی احضار کرده بوند.

به گزارش تحول سبز ، خانم فاطمه آدینه وند ، همسر عبدالله مومنی در گفتگو با رادیو زمانه اطلاعاتی از نحوه بازداشت وی را در اختیار گذارده که در زیر می آید :

خانم فاطمه‏ آدینه‏وند، همسر عبدالله مؤمنی، در این باره می‏گوید:

تماس گرفتند و از او خواستند برای تمدید مرخصی به دادگاه برود. اما از آن‏جا مستقیم او را به اوین بردند.

پس رفتن امروز ایشان به دادگاه هم طبق قرار قبلی نبود؟

قرار بود چهارشنبه به دادگاه برود که صحبت کنند، به نتیجه‏ای برسند و مرخصی‏اش را تمدید کنند. اما متاسفانه نگذاشتند چهارشنبه برسد و امروز ساعت ۹ صبح به او زنگ زدند و خواستند که حدود ساعت ۱۱ در دادگاه باشد. او هم ساعت ۱۱ به آن‏جا رفت تا حدود ساعت‏های یک و نیم بعدازظهر گوشی‏اش خاموش بود. بعد هم زنگ زد و گفت که در اوین است.

نگفتند در کدام قسمت اوین هستند؟ و آیا در انفرادی هستند یا خیر؟

گفت که او را به ۲۰۹ برده‏اند.

شما انتظار داشتید که ایشان را به زندان برگردانند؟

نه؛ من هیچ انتظار نداشتم که او را دوباره به زندان برگردانند. عبدالله آخر آزاد می‏شود. ولی چه الان که در زندان کوچک‏تر اوین است و چه وقتی در زندان بزرگ‏تر آزاد بودن‏اش در ایران بود، زیاد تفاوتی نداشت. زندان اوین کوچک‏تر است، این‏جا بزرگ‏تر بود، اما در اصل زندان بود.

فکر می‏کنید چرا ناگهان تصمیم گرفتند که ایشان را به زندان برگردانند؟

دقیقاً نمی‏دانم چرا؛ ولی هر هفته خواسته‏ای داشتند. یعنی مرخصی‏اش را چند روز به چند روز تمدید می‏کردند و یک بار هم ۱۶ روز تمدید کردند، اما هربار خواسته‏ای داشتند. فکر می‏کنم عبدالله نمی‏توانست خواسته‏ی آن‏ها را برآورده کند.

آیا مشخص بود که خواسته‏ها‏ی آنان چیست؟

من که زن خانه‏داری هستم. زیاد سیاسی نبوده‏ام و نیستم، ولی همسرم را به لحاظ سیاسی درک می‏کنم. این آقایان زنگ می‏زنند و می‏گویند نگذار آقای موسوی به خانه‏‏ات بیاید. من که اولاً اصلاً به خودم اجازه نمی‏دهم به کسی بگویم به خانه‏ام نیاید و دوم این که آقای موسوی به نظر من، افتخار هر ایرانی است. وقتی آقای موسوی به خانه‏ی ما آمده بود، انگار عموی شهیدم زنده شده بود و به خانه‏ام آمده بود. ایشان یادگار دوران دفاع مقدس است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر