۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

دوم خرداد؛ قطب نماي دموكراسي در ايران معاصر


دوم خرداد ميان حماسه و تراژدي سرگردان است. اين روز يادآور اميدي شورانگيز به آينده و آغاز عصري است كه در آن عيار دموكراسي خواهي در ايران ارج و قرب بيشتري يافت. بالغ بر 20 ميليون در اين روز نام "سيد محمد خاتمي" را بر برگه هاي راي حك كردند و او با قدرت سخنوري و جذبه فرهنمندي اش نماد تغييرطلبي در ساختار سياسي جمهوري اسلامي شد. روزهاي اميد روزهايي گذرايي بود كه به شبهاي تيره قتل هاي زنجيره اي و فاجعه كوي دانشگاه و توقيف مطبوعات رسيد. خاتمي بار دوم كه براي رياست جمهوري ثبت نام كرد، اشك ريخت و اين تصوير او نمايي ديگر از عصر دوم خرداد را متجلي ساخت. عصري كه بيشتر به تراژدي شبيه بود. در اين عصر نسل اميدوار بهار 1376 ،آرزوهايش را در معرض تاراج ديد. دوم خرداد ديگر يادآور خوشيهاي يك نسل آينده نگر نبود بلكه پيام آور ترديدها و دلهره ها بود. دلهره هايي كه تا مرحله دلسردي رفت ولي به نااميدي ختم نشد. آرمان دموكراسي زنده ماند. خرداد 1388 آمد. جنبش سبز متولد شد و تجربه هاي گرانسنگ دوران دوم خرداد كوله بار دموكراسي خواهان را سنگين تر و عزم رسيدن به هدف را استوارتر ساخت.


فضايي براي تنفس

نسل عصر اصلاحات به لحاظ خاستگاه اجتماعي در طبقه متوسط ريشه داشت و از نظر ميانگين سني جامعه جوان را دربرمي گرفت. اين نسل دنبال فضاي تنفسي در تنگاي تحميل هاي حكومتي بود. براي جوانان صيانت از حريم خصوصي و احترام به سبك زندگي شان اولويتي غيرقابل اغماض به شمار مي رفت. آنها از دولت محمد خاتمي مي خواستند كه انتظاراتشان در اين حوزه را برآورده كند. پاسخ به انتظارات آنها آسان نبود. دولت براي برآورده كردن مطالبات جوانان، سياست سازمان دادن به آنها از طريق تقويت نهادهاي مدني و غير دولتي را دنبال كرد با اين حال محافظه كاران تا جاي ممكن در اين برنامه ها سنگ اندازي كردند. بروز فاجعه كوي دانشگاه تهران در هجدهم تير ماه سال 1378،دستگيري فعالان دانشجويي و فشار به تشكل هاي مستقل دانشگاهي كه در آن زمان عمده ترين گروه مرجع اجتماعي محسوب مي شدند جلوه اي از اين مانع تراشي ها بود. سازمان هاي مردم نهاد نيز در اصطكاك روزانه با فشار جناح محافظه كار كه از ابزارهاي قهريه برخوردار بودند قدرت خود را بتدريج از دست داد. نسل دوم خرداد ترديد و بدبيني را آرام آرام جايگزين اميد به اصلاح كرد و هنوز سوم تير 1384 نرسيده بود كه بسياري دريافتند نهادهاي انتصابي و سركش دربرابر قانون، چگونه مي توانند يك دولت اصلاح طلب را با همه پشتوانه مردمي اش ناتوان از برآوردن مطالبات عمومي كنند.

انتخاب مشروعيت بخش

فضاي سياسي جامعه ايران در آستانه دوم خرداد حالتي شبه انقلابي داشت كه متاثر از احساس تبعيض نسبت به شكاف طبقاتي روز افزون بود. گفتمان دهه ابتدايي انقلاب كه دو گانه مستضعف- مستكبر را مطرح مي كرد در نيمه نخست دهه 70 ديگر از سوي حكومت ترويج نشد. "علي اكبر هاشمي رفسنجاني" در تلاش بود تا به جاي رواج ادبياتي كه فقر را فضيلت و ثروت را مترادف فساد مي دانست، مبلغ فرهنگ سياسي مدرن تري باشد كه در آن صاحبان سرمايه هم انسانهايي شريف و مولد معرفي شوند. با اين حال بخش عمده اي از جامعه كماكان تحت تاثير فرهنگ سياسي سابق بود و موج هاي تورمي و ساختار فاسد بوروكراسي ايران نيز به گستري شكاف طبقاتي و در نتيجه احساس تبعيض عمومي منجر مي شد. روي كار آمدن محمد خاتمي در اين وضعيت كه نشانه هاي شورش اجتماعي عليه بنيان هاي تبعيض در آن به وفور ديده مي شود يك عامل وحدت بخش بود. مهم ترين كاركرد سياسي دولت وي را مي توان كاستن از شكاف فربه دولت- ملت و ايجاد حس اعتماد ميان شهرونداني دانست كه از تبعيض ها به تنگ آمده بودند. او ساختار متزلزل جمهوري اسلامي را دوباره تثبيت كرد و در گفتگويش با شهروندان نه از موضع حق به جانب و قيم مابانه بلكه به عنوان كارگزاري برگزيده شده و تابع آراي عمومي صحبت كرد. او مروج روح دموكراسي خواهي در كالبد اقتدارگراي جمهوري اسلامي بود .

بهار كوتاه فرهنگ

عبور از فرهنگ سياسي اقتداگرايي كه مناسبات حكومت و شهروندان در آن حالتي سلسله مراتبي و ارباب – رعيتي داشت يكي از مهم ترين اهداف تئوريسين هاي اصلاحات بود. اراده به تغييرات فرهنگي را حتي شايد بتوان مهم ترين هدف اصلاح طلبان نيز به حساب آورد. آنها براي تقويت الگوهاي مردمسالارانه در ساختار سياسي پدرسالار ايران از ابزارهاي ممكن بهره بردند. قلب تپنده اين موج موكراتيك در روزنامه ها،كتاب ها، سالنهاي تئاتر و سينما و محافل ادبي و روشنفكري بود كه فعالان آن از مراجع اجتماعي مهم محسوب مي شدند. دولت محمد خاتمي با راهبردي كه در زبان نخستين وزير فرهنگ اش عطاالله مهاجراني " فرهنگ تساهل و تسامح " نام گرفت در صدد عبور از مرزهاي فرهنگ پدرسالاري برآمد اما نتوانست به سلامت از اين مرز عبور كند. محافظه كاران براي اخلال در روند برنامه هاي فرهنگي دولت از هيچ اقدامي دريغ نكردند. قتل نويسندگاني چون "محمد مختاري" و "جعفر پوينده" ، برهم زدن برنامه هاي فرهنگي در سينماها و سالن هاي تئاتر و موسيقي و بازداشت روشتنفكران و نويسندگان تنها بخشي از انتقام بي رحمانه حكومت نسبت به حاملان فرهنگ دموكراتيك بود. در ارديبهشت 1379 با تعطيلي فله اي روزنامه هاي اصلاح طلب به دستور آقاي خامنه اي رهبر جمهوري اسلامي، بهار كوتاه اصلاحات پايان يافت و خزاني طولاني از راه رسيد كه با ريزش گاه به گاه برگ هاي دفتر فرهنگ همراه بود. اين خزان از سوم تير 1384 تاكنون به عصر يخبندان رسيده است. عصري كه آن را عصر رياست سرهنگ ها بر حوزه فرهنگ نام نهاده اند.

منزلت در سياست خارجي

"بيل كلينتون" رييس جمهوري اسبق آمريكا در خاطرات خود نوشته كه كشورش قصد داشته در صورت پيروزي حجت السلام "علي اكبر ناطق نوري" رقيب محمد خاتمي در انتخابات رياست جمهوري، به ايران حمله نظامي كند. بنابراين نخستين پيامد نشستن خاتمي بر كرسي رياست جمهوري در دوم خرداد 1376 را مي توان رفع خطر يك جنگ حتمي عليه ايران دانست. خاتمي در شرايطي به رياست جمهوري رسيد كه  كشور در انزواي بي سابقه اي قرار داشت. اروپايي ها سفارت خانه هاي خود در ايران را تعطيل كرده و كشورهاي همسايه ايران نيز موضعي تهاجمي گرفته بودند. دولت اصلاحات در اين شرايط سياست خارجي خود متكي بر تنش زاديي با جهان را كليد زد. سياستي كه به سرعت مورد اقبال قرار گرفت و وزن و اعتبار ايران در عرصه بين الملل را به شكل قابل ملاحظه اي بالا برد. خاتمي در مقام رييس جمهوري با سفر به كشورهاي اروپايي نظير ايتاليا،فرانسه،اتريش و انگليس و دفاع از روند صلح در خاورميانه مبحوبيت جهاني چشمگيري پيدا كرد. انتظار مي رفت كه سياست خارجي او بتواند بر بزرگترين مانع يعني برقراري مذاكرات ديپلماتيك با ايالات متحده آمريكا نيز فائق شود اما مخالفت آشكار رهبر جمهوري اسلامي راه گفتگو را سد كرد. آقاي خامنه اي بيش از هر چيز نگران آن بود كه برقراري رابطه با آمريكا پايه هاي نظام ذهني وي و گفتمان محافظه كاران مبني بر دشمن سازي در سياست خارجي و انداختن تقصير مشكلات به گردن غرب را تخريب كند.

فرصت آفريني براي كارآفرينان

سالهاست كه جامعه شناسان وجود يك دولت نفتي را عامل فساد و استبداد سياسي معرفي كرده و بر اين باورند كه حكومت به دليل بهره مندي از پول سرشار نفت خود را متكي به شهروندان نمي داند و مي تواند بر آنها مسلط شود. سياست اقتصادي دولت اصلاحات را بايد در بستر چنين واقعيتي ملاحظه كرد. تئوريسين هاي اقتصادي اين دولت معتقد بودند كه براي توانمند كردن شهروندان در مقابل دولت بايد سهم آنان را از توليد و سرمايه بالا برد تا آنها خود را وابسته به درآمد نفت ندادند. توسعه بخش خصوصي در اقتصاد ايران كه برنامه سوم و چهارم توسعه بر آن تاكيد ويژه اي داشت محصول همين نگرش بود. اقتصاد دانان اصلاح طلب سياست تنش زدايي در روابط خارجي را نيز امري حياتي مي دانستند. حياتي از اين جهت كه روابط گسترده با جهان خارج، امكان مبادلات و سرمايه گذاري هاي مالي را فراهم مي كرد و به بازرگانان و تجار و توليدكتندگان ايران فرصت شكوفايي مي داد. به واسطه اين نگرش، رشد اقتصادي ايران در سالهاي دولت اصلاحات عليرغم پايين بودن قيمت نفت به شكل محسوسي افزايش يافت و انتظار مي رفت كه تداوم اين روند، رشد اقتصادي را در مرز 8 درصد نگاه دارد و از لشكر بيكاران بكاهد. اين سياست هم اما مصون از بحران سازي محافظه كاران نبود. آنها براي صيانت از رانت هاي اقتصادي و مزيت هاي انحصاري شان به ستيز با تئوري اصلاح طلبان پرداختند و ريسك سرمايه گذاري را براي توليدكنندگان و بازرگانان مستقل روزبه روز بالاتر بردند. با پايان دولت خاتمي، جشن و سروري در محافل محافظه كاران برپا شد. نه فقط از اين رو كه يك مخالف سياسي را از ميدان بدر كرده بودند بلكه از اين باب كه بي دغدغه تر از گذشته مي توانستند بر اركان اقتصادي كشور چنبره بزنند.

نااميدي در كار نيست

نااميدي از به ثمر نشستن اصلاحات قانوني در جمهوري اسلامي براي نسل دوم خردادي هاي چنان شوك آور بود كه بسياري از آنها ديگر دليلي بر مشاركت سياسي نمي ديدند. آنها با چشمان خود شاهد بودند كه چگونه نهادهاي انتخاباتي زير ساطور نظارت استصوابي شوراي نگهبان و فشارهاي پيدا و پنهان ساير مراكز قدرت بي اثر مي شود. آنها حكم حكومتي رهبر براي تعليق قانون مطبوعات در مجلس ششم، دستور غيرمستقيم او به بركناري عطاالله مهاجراني از سمت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، بركناري "عبدالله نوري" از سمت وزارت كشور، بحران سازي هاي امنيتي و ده ها دست انداز ديگر را ديده و مي دانستند كه تنها وجود يك دولت اصلاح طلب براي غلبه بر وجوه استبدادي جمهوري اسلامي كافي نيست. در بزنگاه انتخابات نهمين دوره رياست جمهوري هم اين بدبيني به اصلاحات قانوني به حدي پر رنگ بود كه هر چه احزاب اصلاح طلب تلاش كردند توان جلب مشاركت عمومي به اندازه لازم را نيافتند. محمود احمدي نژاد با بهره مندي از اين موج دلسردي اجتماعي به كرسي رياست دولت نشست و آن زمان بود كه بسياري " صداي پاي فاشيسم " را به خوبي حس كردند.

احمدي نژاد ميراث دوران اصلاحات را يكي پس از ديگري بر باد داد. بسياري از نهادهاي مدني و سازمان هاي غيردولتي را به تعطيلي كشاند. معدود رسانه هاي اصلاح طلب را در چنبره توقيف و سانسور گرفتار كرد. سياست خارجي مبتني بر تنش زدايي را به سياست خارجي تهاجمي تغيير داد. بنگاه هاي اقتصادي دولتي را با ادعاي خصوصي سازي به شركت هاي شبه دولتي وابسته به نهادهاي نظامي سپرد و شكاف دولت و ملت را دوباره به مرز بحران رساند. شهروندان عاصي از اين سياست ها در بزنگاه انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري تصميم گرفتند براي رهايي از اين وضع بار ديگر به صحنه بيايند. آنها با اميدي شور انگيز در ميدان حاضر شدند اما در آرايشان تقلب شد و بعد با باطوم و بازداشت و شكنجه روبرو شدند. اين نسل زخم خورده اما مايوس نشد. تجربه دوم خرداد را در پشت سر داشت و اين تجربه گوشزد مي كرد كه نبايد از ميدان به در رفت.

درسهاي دوم خرداد

جنبش سبز به عنوان محصول انتخابات رياست جمهوري دهم امتداد گفتمان دوم خرداد به حساب مي آيد با اين تفاوت كه سعي كرده است نقاط ضعف گفتمان سابق را پوشش دهد. سبزها در صدد فراگير كردن مطالباتشان در ميان همه اقشار اجتماع هستند در حالي كه اصلاح طلبي دوم خرداد متكي به طبقه متوسط بود. سبزها در خلاء رسانه هاي كتبي و نهادهاي مدني از فضاهاي مجازي بيشترين بهره را برده اند در حالي كه در دوران اصلاحات امكان عبور از سانسورهاي حكومتي به اين ميزان ميسر نبود. سبزها پيش از آن كه به كسب قدرت سياسي فكر كنند در صدد ارايه منشوري از مطالبات خود هستند در حالي كه دوم خرداد يك اتفاق نسبتا پيش بيني ناپذير در فضاي سياسي آن روز ايران بود و بنابراين مانيفستي نداشت. سبزها در عين تاكيد بر قانون گرايي خواهان اصلاح بخش هاي غيردموكراتيك قانون اساسي هستند در حالي كه چنين مطالبه اي در دوران اصلاحات يك تابو به شمار مي رفت. سبزها خواهان جدايي نهاد دين از نهاد سياست هستند در حالي كه گفتمان دوم خرداد در صدد سازگار كردن اين دو نهاد در قدرت بود. در نهايت اين كه جنبش سبز به عنوان ميراث دار دوم خرداد خصائل دموكراتيك آن جنبش را حفظ كرده است اما با آبديده شدن در كوران حوادث دريافته است كه چگونه بايد راه خود را به سوي تحقق مطالباتش پيش ببرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر