۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

صادق لاريجانی و علوم انسانی، علی رحمتی

اين توهماتی که اين آقايان به نام جهان‌بينی توحيدی (و ساختن علوم انسانی اسلامی بر اساس اين جهان‌بينی) بيخ ريش اسلام انداخته‌اند، چيست و از کجا آمده‌است؟ با تقريب مناسبی می‌توان گفت که ريشه‌ی چنين برداشت‌هايی به دوران مبارزه و سيطره ايدئولوژی‌ها باز می‌گردد

جفای حکومت ايران به علوم انسانی چنان آشکار و واضح است که نيازی به نوشتن مقاله ندارد. اما سخنان اخير صادق لاريجانی که بی ادبانه به اظهارنظر مهندس موسوی در خصوص علوم انسانی تاخته بود ذکر چند نکته را ضروری ميکند.

پيش از آغاز بحث لازم است که اشاره ای کوتاه به بيماری خود بزرگ بينی لاريجانی ها داشته باشم.

در ساختار سياسی حکومت ايران برخی بر اساس قابليتها و زحمات خود رشد ميکنند. ميخوانند و مينويسند زندگی خود راصرف فعاليت و مبارزه سياسی ميکنند، هزينه ميدهند، زندان ميروند شکنجه ميشوند و از حاصل اين همه فراز و نشيب هويت و شخصيت سياسی خود را نزد افکار عمومی ميسازند. اينها معمولا سرمايه های ارزشمندی برای فضای سياسی کشور هستند.

برخی ديگر، اما، راه ميانبر را طی ميکنند. با بهره گيری از رانت هايی نظير آقازادگی به قلاب قدرت آويزان ميشوند و اندک اندک بر اين قلاب ميخزند و بالا ميروند اينها پشتوانه ای نزد مردم ندارند اگر از ايشان يا اطرافيانشان بپرسی که شما کدام بخش از جامعه ايران را نمايندگی ميکنيد؟ جوابی ندارند و مجبورند آسمان و ريسمان ببافند. اين اشخاص در دوره حکومت آيه الله خامنه ای بسيار ميدان گرفتند، چراکه سبک مديريتی ايشان مدير سرسپرده و بی پشتوانه را بيشتر می پسنديد و می طلبيد.

لاريجانی ها هم نمونه ای از اين گونه افراد بی پشتوانه بوده اند اما آنچه ايشان را از ساير اين افراد متمايز ميکند توهم خود بزرگ بينی و تخفيف ديگران توسط آنهاست.

لاريجانی ها به جای اينکه خود را با افاضلی که کنج زندان انداخته اند مقايسه کنند و قدرواندازه و بی پشتوانگی خود را در فضای سياسی بفهمند و به اندازه قدشان حرف بزنند، مدام خود را با برخی اراذلی که از آويختن به قلاب قدرت به جايی رسيده اند مقايسه ميکنند و چون اندکی از ايشان برترند دچار توهم بيمارگونه خود بزرگ بينی ميشوند. به افاضات صادق لاريجانی در خصوص علوم انسانی توجه کنيد او ميگويد:"ما که ۳۰ سال در علوم انسانی کار کرده ايم به علوم انسانی حمله ميکنيم و شما که مشغول هنر ومعماری بوديد فهميديد که علوم انسانی چيست و به آن مشغول شديد؟"

بد نيست ببينيم که حاصل اين سی سال تحقيق و تتبع ايشان در حوزه علوم انسانی چه بوده؟ تنها يک مورد از آثار ايشان کافيست تا بطلان مدعای او و توهم خودبزرگ بينيش را ثابت کند.

صادق لاريجانی در کتاب "فلسفه تحليلی، دلالت و ضرورت" ،که در آن با رويکردی منفعلانه درصدد رد برخی از مبانی فکری عبدالکريم سروش برآمده است، روايتی ضعيف و آشفته و بعضا غلط را از کتاب "نام گذاری و ضرورت" اثرسول کريپکی فيلسوف آمريکايی ارائه ميدهد. تا جائيکه دکتر حميد وحيد، از اساتيد مطرح اين حوزه در ايران، اين کتاب لاريجانی را درحد فهم يک دانشجوی مبتدی که به دنبال آموختن زبان انگليسی است خوانده است. سطح اين کتاب را با مدعای صادق لاريجانی در خصوص تحقيق سی ساله اش در علوم انسانی مقايسه کنيد تا به غرور بيمارگونه اش پی ببريد.

و اما درخصوص مشکل حکومت با علوم انسانی بسيار نوشته اند تنها بد نيست ببينيم اين توهماتی که اين آقايان به نام جهان بينی توحيدی(و ساختن علوم انسانی اسلامی بر اساس اين جهان بينی) بيخ ريش اسلام انداخته اند، چيست و از کجا آمده است؟ با تقريب مناسبی ميتوان گفت که ريشه چنين برداشتهايی به دوران مبارزه و سيطره ايدئولوژی ها باز ميگردد.

حضور جريانهای حوزوی در مبارزه عليه شاه بدون داشتن تئوری سياسی امکان پذير نبود. ولی متاسفانه جريانهای حوزوی وقت به جای دنباله روی از رويکرد راه گشای پيشنيان خود، نظير مرحوم نائينی، به تغذيه از تفاله های فکری جريانهای چپ غير مذهبی و بعضا فاشيست پرداختند. به جای اينکه با تحقيق و ممارست و تحمل زحمت و رنج به فهم علوم جديد بپردازند ساده ترين راه که همان رنگ و لعاب اسلامی زدن بر مفاهيم آشفته روشنفکران وقت بود را برگزيدند و هنوز هم از همان ايدئولوژی های کودکانه تغذيه ميکنند و بدتر آنکه، با دشمنی کودکانه ايی که با علوم انسانی براه انداخته اند، نميگذارند ديگران بدنبال فهم اين مفاهيم بروند.

همين مفهوم غرب زدگی که ريشه بسياری از دشمنی ها با علوم انسانی است را در نظر بگيريد.

فرديد تخيلات خود را از نقد هايدگر بر عصر مدرن ارائه ميداد و آل احمد هم مفهوم غرب زدگی را از حرفهای فرديد استخراج ميکرد و با نثر عامه فهمش به خورد مردم ميداد. برخی هم به جای ريشه يابی اين گونه افکار مغشوش، مبارزه با غرب زدگی را اساس سياستهای فرهنگی خود قرار دادند و اين پس ماندهای فکری جريان روشنفکری وقت را بنام جهان بينی توحيدی معرفی ميکنند.

اين تنها يک نمونه بود وبسيار ميتوان يافت از پاره های ايدئولوژی های تاريخ مصرف گذشته که بنام اسلام به خورد هوادارنشان ميدهند. پس همانطور که ديديم آنکه بايد انديشه هايش را از آلودگی ايدئولوژی های ورشکسته غربی اصلاح کند اين آقايان هستند. نه اساتيد علوم انسانی که وظيفه علمی خود را درراستای تعليم علوم روز به دانشجويان انجام داده اند.

آقايان بهتر است به جای توهين، به انتقادات منصفانه دلسوزان به ملت گزارش دهند که حاصل صرف ميليونها دلاراز کيسه ملت که صرف بورسيه دادن به شاگردان مصباح يزدی برای فهم علوم انسانی گرديد چه شد؟ آيا توانستند يک جلد کتاب در خور اعتنا در حوزه جامعه شناسی اسلامی يا روانشناسی اسلامی تاليف کنند؟ اينجا هم توطئه اجانب در کار بود که پس از سی سال هزينه کردن از جيب ملت نتوانستيد کاری کنيد جز اينکه چند روضه خوان به زبان انگليسی تربيت شود؟ يا اينکه اشتباه از بنيادهای فکری است که همچنان بر آن پای ميفشاريد ومتاسفانه هزينه اش راهم ملت بايد بپردازد.

جناب صادق لاريجانی هم بهتر است به جای توهين به دلسوزان يکبار از خود سوال کند که قد و وزن سياسی اش بدون رانت خواری چقدر است و متناسب با همان وزن و فهم واقعی اش حرف بزند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر