برنامههای تفکیک جنسیتی به شدت در جریانند. تفکیک محیطهای شهری از پارک تا عابر بانک و از دانشگاه تا قهوهخانه و تا هر جا که ذهن بیمار حاکمان به آن برسد ادامه دارد. از طرف دیگر گشتهای ارشاد در شهرها بار دیگر به آزار مردم میپردازند و زنانی را که سالها است به قانون عقب افتاده حجاب اجباری محدودند به دلیل «درست» رعایت نکردن این قیود باز مورد توهین و تحقیر قرار میدهند.
تریبونهای دینی حکومت بیشترین توان خود را بر پراکندن وحشتی بیمارگون از حضور زنان در اجتماع گذاشتهاند و همه هم و غم حکومت این شده است که زنان را به همان چارچوب تخیلیای برگرداند که گمان میکند در جامعه سنتی توانسته بود زنان را به انقیاد «مطلق» درآورد.
حمله به زنان برای برگرداندن آنها به قالبهای سنتی که دستکم در تخیل مبلغان دینی، شرایط انقیاد را به تمامی فراهم میکنند، نباید صرفاً برنامهای برای خرید رضایت مرتجعین دید؛ تهاجم به زنان تنها تاکتیکی برای محدود کردن شیوه زیست شهری هم نیست؛ یا چنان که ممکن است تصور شود تنها انتقام گرفتن از گروههای اجتماعی که پشتوانه جنبش سبز بهشمار میروند هم نیست. تهاجم علیه زنان را باید در وجه سازمان یافته آن، که تغییر نهادها را هدف گرفته است دید و فهمید.
خشونت خیابانی علیه زنان توسط پلیس اسلامی در واقع مکمل حذف سازمان یافته زنان از فضای عمومی است. هدف از حذف سازمان یافته زنان اما ترمیم ساختار اجتماعیای است که دیگر خودآگاه و ناخودآگاه به تمامی به نوع اقتدار روحانیان تن نمیدهد. زنانی که در درجه اول به اقتدارهای نهادینه شده در خانواده سنتی تن نمیدهند، در درجات بالاتر هم از پذیرش اقتدارهای مشابه بر دهن و بدن خود سر باز میزنند. از دید حاکمیت نه تنها مقاومت زنان به خودآگاهی رسیده، که حتی مقاومت ناخودآگاه در برابر اقتدار ساختار قدرت هم خطرناک است زیرا چنین مقاومتی حتی اگر نخواهد به اسقاط ساختار سلطه بپردازد، اما میتواند ظرفیت و بذر اعتراض را در خود حفظ کند.
چنین است که حاکمیت وحشتزده از لرزیدن پایههای خود، دست در کار است تا با همه توان تمام ساختهای اجتماعی را که به گمانش ظرفیتهای مقاومت و تغییر را در خود حمل میکنند تغییر دهد یا نابود کند.
از سر گیری حمله به زنان پس از جنبش سبز، با همین انگیزه مضاعف است که دنبال میشود: با این چشم انداز که زنان را به اندرونی خانههایی برانند که در آن چند همسری برقرار است و زن بیسواد و عاجز از تأمین معاش خود و لاجرم تابع محض. گمان حاکمان این است که با مهار زدن به آزادیخواهی و برابریخواهی زنان یکی از قویترین نیروهای مقابل خود را سرکوب کردهاند.
اینکه امروز هر ذهن هرزهای از بالای هر منبر و جلوی هر دوربینی زشتترین تخیلات جنسی خود در مواجهه با زنان را بهعنوان تصویر زن در جامعه عرضه میکند، گوشهای از همین تهاجم بیمهار است. اینکه وقتی به زنان تعدی میشود حکومت به جای اینکه به دنبال پیگرد متهمان باشد پیش از هر چیز فرصت را برای ملامت زنان مغتنم میشمارد تا آنها را بترساند که اگر پشت پرده حجاب نخزند و از خانه بیرون بیایند قربانی تجاوز خواهند بود، به همین دلیل است. حکومت چنان در این فرصتطلبی شتابزده است که با گفتاری که برمیگزیند و با عملی که میکند، گویی از این تجاوزها استقبال میکند که با نشان دادن آنها بهعنوان نتایج «طبیعی» عمل نکردن به دستورات دین و حکومت و مستحق دانستن قربانیان، تجاوزات شنیع اخیر رادر لباس مجازاتهایی الهی، از همان نوع که خود علیه زنان بهکار میبرد، میپوشاند.
با این همه باید گفت که این تهاجم تلخ و دردناک که امروز علیه زنان در جریان است در عین حال فرصتی بیبدیل برای کسانی فراهم میکند که در راه برابری و آزادی مبارزه میکنند. در مقام مبارزه برای آزادی و برابری، در مقام ستیز با استبداد و جهالت حاکم، هر رابطه تهاجمیای در عین حال یک فرصت ضد حمله هم هست. و شتابزدگی حاکمان در تهاجم اخیر علیه زنان فرصتهای کم نظیری را علیه آنان به دست داده است.
خشونتی که در جریان است و گفتاری که بهطور روزمره از دهان مبلغان مذهبی حکومت بیرون میآید فرصتی بیهمتا برای حمله به اصل و زیر ساخت این سیاست را فراهم میکند. در شرایطی مانند امروز است که میتوان نشان داد پشتوانه ایدئولوژیکی که حجاب اجباری و در خانه ماندن زنان را میخواهد بهطور عینی چه نتایجی دارد: نتیجه آن مذهبی که اینگونه حجاب را اجبار میکند همین همذاتپنداری مبلغان آن با متجاوزان است. نتیجه مذهب و ساختار حکومتی که برای حفظ نهاد سنتی خانواده و اقتدار مردسالار میخواهد در همخوانی با اقتدار سلسله مراتبی کل حاکمیت مذهبی، فرصت کار و تحصیل را از زنان بگیرد و آنان را به حاشیه اجتماع براند همین است که امروز میبینیم: تریبونهایی که پیدرپی مردان شهوتزدهای پشت آن قرار میگیرند که مدام از این میگویند که وقتی زنی را در خیابان میبیند چگونه برانگیخته میشوند، و زنان خودباختهای که جلوی دوربینهای تلویزیون برای سعد و نحس ساعتهای همخوابگی اوراق خاک گرفته حدیث را زیر و رو میکنند و این، همه فهمشان از «سواد» و «تحقیق» است.
امروز باید از فرصت تهاجم حکومت ارتجاعی به زنان به بهترین نحو علیه خودش استفاده کرد. سخن گفتن و پخش اعلامیه و شبنامه علیه ستمی که بر زنان میرود بیتردید سلاحی برنده خواهد بود. در این موقعیت میتوانیم نه تنها رویه، که اصل ایدئولوژیای را هدف بگیریم که این بدبختیها را به بار میآورد. ایدئولوژیای که بهرهکشی از زنان را در همه ابعاد توجیه و توصیه میکند. اگر حکومت اسلامی به بدنهای ما، به ذهن های ما، و به سهم ما از فضای عمومی حمله میکند، ما هم به اصل آن حمله کنیم.
هر زن و مرد برابرایخواهی، هر زن و مرد رنج کشیده از ارتجاعی باید فریادی یا زمزمهای باشد علیه این وضع. باید در خانه در خیابان در محل کار در اتوبوس و تاکسی و در هر موقعیت ممکن انگشت خود را بهسوی واقعیت عیانی که میسازند بگیریم و بگوییم: ببینید! همین است بهشت موعودی که میخواهند برایمان بسازند
تریبونهای دینی حکومت بیشترین توان خود را بر پراکندن وحشتی بیمارگون از حضور زنان در اجتماع گذاشتهاند و همه هم و غم حکومت این شده است که زنان را به همان چارچوب تخیلیای برگرداند که گمان میکند در جامعه سنتی توانسته بود زنان را به انقیاد «مطلق» درآورد.
حمله به زنان برای برگرداندن آنها به قالبهای سنتی که دستکم در تخیل مبلغان دینی، شرایط انقیاد را به تمامی فراهم میکنند، نباید صرفاً برنامهای برای خرید رضایت مرتجعین دید؛ تهاجم به زنان تنها تاکتیکی برای محدود کردن شیوه زیست شهری هم نیست؛ یا چنان که ممکن است تصور شود تنها انتقام گرفتن از گروههای اجتماعی که پشتوانه جنبش سبز بهشمار میروند هم نیست. تهاجم علیه زنان را باید در وجه سازمان یافته آن، که تغییر نهادها را هدف گرفته است دید و فهمید.
خشونت خیابانی علیه زنان توسط پلیس اسلامی در واقع مکمل حذف سازمان یافته زنان از فضای عمومی است. هدف از حذف سازمان یافته زنان اما ترمیم ساختار اجتماعیای است که دیگر خودآگاه و ناخودآگاه به تمامی به نوع اقتدار روحانیان تن نمیدهد. زنانی که در درجه اول به اقتدارهای نهادینه شده در خانواده سنتی تن نمیدهند، در درجات بالاتر هم از پذیرش اقتدارهای مشابه بر دهن و بدن خود سر باز میزنند. از دید حاکمیت نه تنها مقاومت زنان به خودآگاهی رسیده، که حتی مقاومت ناخودآگاه در برابر اقتدار ساختار قدرت هم خطرناک است زیرا چنین مقاومتی حتی اگر نخواهد به اسقاط ساختار سلطه بپردازد، اما میتواند ظرفیت و بذر اعتراض را در خود حفظ کند.
چنین است که حاکمیت وحشتزده از لرزیدن پایههای خود، دست در کار است تا با همه توان تمام ساختهای اجتماعی را که به گمانش ظرفیتهای مقاومت و تغییر را در خود حمل میکنند تغییر دهد یا نابود کند.
از سر گیری حمله به زنان پس از جنبش سبز، با همین انگیزه مضاعف است که دنبال میشود: با این چشم انداز که زنان را به اندرونی خانههایی برانند که در آن چند همسری برقرار است و زن بیسواد و عاجز از تأمین معاش خود و لاجرم تابع محض. گمان حاکمان این است که با مهار زدن به آزادیخواهی و برابریخواهی زنان یکی از قویترین نیروهای مقابل خود را سرکوب کردهاند.
اینکه امروز هر ذهن هرزهای از بالای هر منبر و جلوی هر دوربینی زشتترین تخیلات جنسی خود در مواجهه با زنان را بهعنوان تصویر زن در جامعه عرضه میکند، گوشهای از همین تهاجم بیمهار است. اینکه وقتی به زنان تعدی میشود حکومت به جای اینکه به دنبال پیگرد متهمان باشد پیش از هر چیز فرصت را برای ملامت زنان مغتنم میشمارد تا آنها را بترساند که اگر پشت پرده حجاب نخزند و از خانه بیرون بیایند قربانی تجاوز خواهند بود، به همین دلیل است. حکومت چنان در این فرصتطلبی شتابزده است که با گفتاری که برمیگزیند و با عملی که میکند، گویی از این تجاوزها استقبال میکند که با نشان دادن آنها بهعنوان نتایج «طبیعی» عمل نکردن به دستورات دین و حکومت و مستحق دانستن قربانیان، تجاوزات شنیع اخیر رادر لباس مجازاتهایی الهی، از همان نوع که خود علیه زنان بهکار میبرد، میپوشاند.
با این همه باید گفت که این تهاجم تلخ و دردناک که امروز علیه زنان در جریان است در عین حال فرصتی بیبدیل برای کسانی فراهم میکند که در راه برابری و آزادی مبارزه میکنند. در مقام مبارزه برای آزادی و برابری، در مقام ستیز با استبداد و جهالت حاکم، هر رابطه تهاجمیای در عین حال یک فرصت ضد حمله هم هست. و شتابزدگی حاکمان در تهاجم اخیر علیه زنان فرصتهای کم نظیری را علیه آنان به دست داده است.
خشونتی که در جریان است و گفتاری که بهطور روزمره از دهان مبلغان مذهبی حکومت بیرون میآید فرصتی بیهمتا برای حمله به اصل و زیر ساخت این سیاست را فراهم میکند. در شرایطی مانند امروز است که میتوان نشان داد پشتوانه ایدئولوژیکی که حجاب اجباری و در خانه ماندن زنان را میخواهد بهطور عینی چه نتایجی دارد: نتیجه آن مذهبی که اینگونه حجاب را اجبار میکند همین همذاتپنداری مبلغان آن با متجاوزان است. نتیجه مذهب و ساختار حکومتی که برای حفظ نهاد سنتی خانواده و اقتدار مردسالار میخواهد در همخوانی با اقتدار سلسله مراتبی کل حاکمیت مذهبی، فرصت کار و تحصیل را از زنان بگیرد و آنان را به حاشیه اجتماع براند همین است که امروز میبینیم: تریبونهایی که پیدرپی مردان شهوتزدهای پشت آن قرار میگیرند که مدام از این میگویند که وقتی زنی را در خیابان میبیند چگونه برانگیخته میشوند، و زنان خودباختهای که جلوی دوربینهای تلویزیون برای سعد و نحس ساعتهای همخوابگی اوراق خاک گرفته حدیث را زیر و رو میکنند و این، همه فهمشان از «سواد» و «تحقیق» است.
امروز باید از فرصت تهاجم حکومت ارتجاعی به زنان به بهترین نحو علیه خودش استفاده کرد. سخن گفتن و پخش اعلامیه و شبنامه علیه ستمی که بر زنان میرود بیتردید سلاحی برنده خواهد بود. در این موقعیت میتوانیم نه تنها رویه، که اصل ایدئولوژیای را هدف بگیریم که این بدبختیها را به بار میآورد. ایدئولوژیای که بهرهکشی از زنان را در همه ابعاد توجیه و توصیه میکند. اگر حکومت اسلامی به بدنهای ما، به ذهن های ما، و به سهم ما از فضای عمومی حمله میکند، ما هم به اصل آن حمله کنیم.
هر زن و مرد برابرایخواهی، هر زن و مرد رنج کشیده از ارتجاعی باید فریادی یا زمزمهای باشد علیه این وضع. باید در خانه در خیابان در محل کار در اتوبوس و تاکسی و در هر موقعیت ممکن انگشت خود را بهسوی واقعیت عیانی که میسازند بگیریم و بگوییم: ببینید! همین است بهشت موعودی که میخواهند برایمان بسازند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر