۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

نگاهی کوتاه به دو فاز و مرحله در جنبش سبز مردم ایران


صفحه اصلی | سیاسی | نگاهی کوتاه به دو فاز و مرحله در جنبش سبز مردم ایران

نگاهی کوتاه به دو فاز و مرحله در جنبش سبز مردم ایران

توسط
اندازه حروف Decrease font Enlarge font
بخش کوچکی از اسامی جوانانی که میهن فدای این جنبش مردمی شدند، اینجا یا اینجا آمده است

به گمان من کم و بیش و نه البته بسیار شفاف و شسته و رفته، دو فاز و مرحله مختلف در جنبش سبز دیده شد. فاز نخست به چند ماه ابتدایی آن جنبش که گفتگوهای انتخاباتی بسیار داغ بود باز می گردد. آن زمان این گفتمان نسبتن غالب بود که حرکت و اعتراضات افراد و مردم درگیر در جنبش سبز تنها به خاطر انتخابات به وجود آمده و لذا اهداف آن هم تمامن (یا دست کم با تقریب بالایی) محدود به آرمانهای جنبش سبز هست و این حرکت هم رهبرانی چون موسوی و کروبی دارد و لذا آنها که خود را جزئی از این حرکت می دانند، میتوانند در چارچوب و فریم تعریف شده رهبران آن جنبش حرکت، انتقاد، سخن رانی، راهپیمایی و .. کنند و حرکتهای خارج از آن چارچوبها و دور از بیانیه ها و اهداف رهبران آن حرکت مقبول نیست. نظیر جدایی نهاد دین از حکومت یا تغییر رژیم یا به رسمیت شناختن غیر خودیهایی مانند مخالف اساس جمهوری اسلامی، مخالف خمینی، مخالف رهبران حرکت سبز، مخالف برخی اصلاح طلبانی که سابقه تاریکی دارند، بی دین، لاییک، بهایی و غیر خودی ها. نقش پیشروانه افرادی نظیر موسوی و کروبی و برخی اصلاح طلبان در این مرحله کم و بیش قابل تمیز از سایرین است.
 
فاز و مرحله دوم آن جنبش زمانی ریشه زد که گفتمان دومی پدید آمد که معتقد بود دیگر آن حرکت ماهیت خود را تا حدود زیادی از دست داده و از این پس باید ادامه جنبش سبز را زاییده اعتراضات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... مردم ایران دانست و این جنبش نوک کوهی است قدیمی که از پس سالیان و در پی انتخابات از دل ایران سر بر آورده است و همه خواسته های آن با خواسته های مرحله اول و گروه نخست آن جنبش هم پوشانی ندارد. آرمانهای آن برخلاف آنچه که افرادی در درون گروه نخست گاهی بیان می کردند، با برخی از اساسی ترین ریشه های نظام جمهوری اسلامی مانند جدایی دین و دولت در تضاد جدی قرار دارد و با تاکید بر قبول کردن غیر خودیهایی نظیر مخالفآن اساس جمهوری اسلامی، مخالف خمینی، مخالف برخی اصلاح طلبانی که سابقه تاریکی دارند، بی دین،لاییک، بهایی و غیره تلاش داشت تا سبب گسترش دامنه آن جنبش شود و حتی آن را به بیش از یک قرن مبارزه مشروطه خواهی ایران پیوند بزند و سبب زنده بودن، ادامه و پایداری آن شود. 

در بعد خارجی هم شوربختانه برایند آن جنبش وقتی که در اوج بود هرگز نتوانست سیگنالهای چندان گیرا  و جذابی که نشانگر تغییر باشد برای دنیای خارج از ایران بفرستد. سیگنالهایی نظیر اینکه در صورت پیروزی، ایرانی متفاوت، دوست سایر کشورها، مایل به حل مسائل خاورمیانه نظیر مساله اسراییل و فلسطین، دور از تروریسم، خواهان حل مساله هسته ای، دور از فاشیسم مذهبی و دست کم نسبتن سکولار، متفاوت از جمهوری اسلامی و متفاوت از گذشته خواهیم داشت و زمانی هم که این مفاهیم در آن جنبش کمی پخته شد و اقبالی پیدا کرد و کمی به طور نسبی راهش را شناخت و کمی این نحله ها و صداها در آن قوی شد، دیگر در بعد داخلی در اوج نبود  و در بعد خارجی هم دیگر همان میز همیشگی مذاکره و معامله بهترین روش برای غرب بود.

اگر این نحله ها و صداها زودتر و در زمانی که آن جنبش در اوج بود قوت می یافت و همزمان با فرستادن سیگنال درخواست کمک های غیر نظامی از جهان(و نه تنها فروکاستن جهان به امریکا) همراه می شد، به مراتب نتایج بهتری گرفته می شد. خواست کمکهای خارجی برای حمایت از جنبش سبز نظیر به رسمیت نشناختن مقامهای سیاسی ایران(مثل احمدی نژاد با آن نحوه انتخابات)، تحریم نفت و گاز ایران، بستن حسابهای مالی سران نظام و وابستگان آنها، محدودیت ارتباطی و ماهواره ای، ندادن ویزا به این افراد و مسوولان و خانواده های درجه یک مسوولان بلند پایه، تحت تعقیب قرار دادن حقوقی رهبران ایران و بسیاری از این روشها که از این پس همواره باید در تمامی حرکتها و جنبشهای اجتماعی پیش رو لحاظ شود.

دلایل زیادی برای روایت اینکه چرا اینگونه شد وجود دارد آنچنان که مقاله ای بسیار مفصل طلب می کند. کوتاه و فشرده و تنها برای نمونه  نبود راههای کافی برای اطلاع رسانی، مشکلات درونی جامعه ایران، گسترش نیافتن و پیوند نخوردن به ویژه بخش سازمانی و حزبی آن جنبش به بسترهای ریشه دار سی و اندی ساله اجتماعی موجود که خواهان تغییر بودند نظیر حرکتهای دانشجویی و زنان و کارگران و معلمان، اعتراضهای استانی، سندیکاها، تاکید بر حفظ حرمت همه اقلیتها و مذاهب و خواست جدایی نهاد دین و دولت و ...، همچنین مواردی دیگری نظیر ضعف اپوزیسیون، عدم استفاده کامل از پتانسیل های عظیم موجود نظیر تظاهرات های میلیونی، وجود دور برگردانها و بازیهای سیاسی درون گروهی جمهوری اسلامی، نبود برنامه تغییر و محدود کردن خود به چارچوبهای نادرست جمهوری اسلامی از سوی کادری که دست کم رهبری نیمه نخست عمر آن جنبش را در دست داشت و بسیاری مسائل دیگر.

کوتاه آنکه به گمان من جنبش سبز همچنان که به انتهای خود رسید، در بخش غیر سازمانی و غیر حزبی، کم و بیش همگامتر با تلاشها و اعتراضات چندین ده ساله برای رسیدن به ایرانی بهتر، دموکرات و آزاد شد و به تلاشها و اعتراضات ریشه دار در جامعه پیوند خورد. ادامه جنبش سبز در شکل سابق خود غیر ممکن بود و با مشکلات جدی هم مواجه شد تا آنجا که از این پس اعترضات اندک جاری یا جرقه های احتمالی بعدی را بیشتر از آنکه به جنبش سبز مربوط باشد، باید در راستای همان اعتراضات همیشگی سی و اندی ساله مردم و مقاومت در برابر جمهوری اسلامی و حتی پیوندی به تلاش جامعه در طول دهها سال اخیر برای رسیدن به "آزادی" دانست البته و البته با همان فراز و فرود های همیشگی اش. فرودهایی که گاه تا سکوت فراگیر جامعه و فرازهایی که گاه تا تظاهرات میلیونی دامنه می گستراند. پذیرش این حقیقت و ادامه کار بر روی همان موارد قبلی و بسترهای موجود ریشه دار و به رسمیت شناختن آن موارد(که در شکل سازمانی و حزبی جنبش سبز مغفول و مطرود و گاهی شوربختانه مغضوب افتاده بود)، می تواند کمکی برای ادامه این مسیر باشد.
بسترهای ریشه داری نظیر حرکتهای دانشجویی و زنان و کارگران و معلمان، پشتیبانی از اعتراضهای استانی و محلی، حمایت از سندیکاها، مبارزات مدني، اعتصابها، کمپینها، وبلاگنویسی، تظاهرات ها، اعتصاب، اطلاع رسانی، تاکید بر حفظ حرمت همه و جدایی نهاد دین و دولت، اعتراض به گرانی و اختلاس و فقر و فحشا و ...، استفاده از روزنه های موجود و همینطور آتشهای احتمالی زیر خاکستر، فرستادن سیگنال مبنی بر خواست صلح برای منطقه و تفاوت مردم با جمهوری اسلامی، استفاده از پتانسیل کشورهای خارجی، خواست بایکوت و تحریم جمهوری اسلامی، دادگاه های بین المللی و چیزهای دیگر. به نظرم راه این است هرچند به عمل کار بر آید!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر